شیخاص!
 
 
دنیای یک شیخ خاص
 

دریافت فایل صوتی: از پیکوفایل: اینجا / از مدیافایر: اینجا / از ساوند کلود: اینجا

به نام او که در عین قدرت بر انتقام، بخشنده است. از دعای افتتاح. ميگن: افتادگى آموز اگر طالب فيضى / هرگز نخورد آب زمينى كه بلند است‏
«تواضع» از كلمات ارزشى فرهنگ ماست با معدّل مثبت؛ ولى بعد از موشكافى مى‏‌بينيم گاه از موضع ضعف است و گاه قدرت. و هر دو ارزش يكسانى نداره.
انسان ضعيف به خاطر نياز به چيزى كه در دست ديگرى است به او ابراز ارادت مى‏‌كند. شاگرد و جويندۀ دانش‏ كه به علم يا نمرۀ يك استاد دانشگاه محتاج است، به قول حافظ مقابلش «اقرار بندگى و اظهار چاكرى» مى‏‌كند تا كارش راه بيفتد. حتى‏ بدخلقى‏‌هاى احتماليشو تحمّل مى‏‌كنه. اين تواضع، معامله‏‌گرانه و منفعت‏‌جويانه است و به زعم بنده فضيلت اخلاقى نيست.
شيطان هم‏ از اين تواضع‏‌ها بلد است. شيطان به قول على(ع) در خطبۀ 192 نهج‌البلاغه: امام‏ متعصّبينه و با يك من عسل هم نمى‏‌شود خوردش؛ اندِ گردنكش‏‌هاست؛ مى‏‌گويد: به آدم سجده نمى‏‌كنم كه نمى‏‌كنم. خب؟ اما همين‏ شيطان در راستاى قولى كه داده كه نمى‏ذارم اكثر انسان‏ها شاكر باشند: لاتَجِدُ أكثرَهم شاكرين (اعراف: 17) كارشو با آدم و حوا شروع‏ مى‏كنه. و براى اينكه فريبشون بده، موقتاً از قلدری و گردنكشى دست‏ برمى‏داره. نه که تواضع کنه؛ خیر؛ ولی چون مى‏دونه كه: درشتى و تندى نيايد به كار - به نرمى برآيد ز سوراخ، مار؛ با فيگورِ «ناصح‏‌نما» وارد ميشه و قسم مى‏خوره كه‏ خيرخواه آن دو است: قاسَمَهُما أنّى لكُما من النّاصحين (اعراف: 21) با اين نرمى به نتيجه هم رسيد و به خوردن ميوۀ ممنوعه وادارشان كرد.
بسيارى از تواضع‏‌ها سودجويانه است. افتادگى كن تا بهره ببرى: آب در تو جمع بشه: هرگز نخورد آب زمينى كه بلند است! خب این ارزشش کمه. ترك‏‌ها مى‏‌گويند: سو واردُر مثلدَه تاپار چوقّورى - قالار دينگه يِرْلَرْ هميشه قورى. طبق قاعدۀ فيزيك، آب در گودى‏‌ها جمع مى‏‌شود و زمين‏‌هاى مرتفع، آبگير نيست و خشك مى‏‌مانَد. لذا سر فرود بيار؛ ولى‏ بدان چیزی را از دست ندادی؛ به سربلندى بعدش فكر كن. کمی صبوری کن؛ اما بعد از تلخی نوبت شیرینی میاد: صَبروا أيّاماً قصيرةً، أعقَبَتهُم راحةً طويلة. خطبۀ 193. مثل الاّكلنگ بيا پايين تا برى بالا: بر آستان جانان گر سر توان نهادن / گلبانگ سربلندى بر آسمان توان زد (حافظ). مثل‏ مستكبرين نباش كه نهايتاً با مُخ خوردند زمين: اِنّ الّذين يَستكبرون‏ عن عبادتى، درست است اولّش اُلدرم پُلدرم كردند؛ ولى: سَيدخُلون جهنّمَ داخِرين‏ (غافر: 60): فوّاره چون بلند شود، سرنگون شود. از سرنوشتِ تير پرتابى عبرت بگیر: به بال و پر مرو از ره كه تير پرتابى - هوا گرفت زمانى ولى به خاك‏ نشست (حافظ)
اما اگر اوّلش «وَضَعنا عنكَ وِزرَك» باشى، منتهى ميشه‏ به: رَفَعنا لكَ ذكرَك. انشراح: 2 و 4: از آن زمان كه بر اين آستان نهادم‏ سر - فراز مسند خورشيد تكيه‏‌گاه من است (حافظ).
ببینید این مدل تواضع خب از تکبّر بهتره؛ ولی خضوع از نوع اول است که يك معامله است: فروتنى بده؛ سربلندى‏ بگير!
اما ما يك مدل تواضع ديگه هم داريم: تواضع از موضع قدرت. تو نمى‏‌خواهى با كوچك‏‌كردنِ خودت به بزرگى برسى؛ بزرگ‏ هستى! با اين حال به طرف مى‏گى: مخلصم و چاكرم! اين يك امتياز اخلاقى است. بد نیست نگاهی بکنیم به این نوع متواضعین:
اولين متواضع به اين روش، خودِ خداست! او با آنكه‏ عزيز، ذوانتقام و شديدُالمحال است: سختگير (رعد: 13) اما شرمناك‏ است! در قدرت و قوت خدا همين بس كه حاکم است و محکوم نست؛ مستنطق است و پاسخگو نيست؛ به قول فروغى بسطامى:
ز تو خواهش‏ غرامت نكند تنى كه كُشتى - ز تو آرزوى  مرهم نكند دلى كه خستى‏
مولاناگفتنی:
خيره‏‌كُشى است ما را، دارد دلى چو خارا - بُكشد كَسش نگويد تدبير خونبها كن!
حافظ این مضمون را اینگونه دیده:
دلبرم شاهد و طفل است و به‏ بازى روزى - بكُشد زارم و در شرع نباشد گنهش
خداست‏ ديگه؛ هر كار عشقشه ميكنه! يَفعلُ ما يُريد (حج: 14)
البته از باب استدراک بگویم که از برخى‏ آيات مثل لِئَلاّ يكونَ لِلنّاسِ على اللهِ حُجّ‏ةٌ بعدَ الرُّسُل (نسأ: 165) بر مى‏‌آيد که خدا در عین استنطاق، پاسخگو هم هست كه در جاى خودش بايد بحثشو كرد؛ اما در كل‏ معروف است که حضرت حق: «يَسئل و لايُسئَل» است: بازخواست مى‏‌كند؛ اما بازخواست نمى‏‌شود. خب؟ اما همين خدا كه: هر چه كند ز شاهدى‏ كَس نكند ملامتش (سعدى) در عين قدرت بر مجازات، بخشنده‏ هم هست.
در قرآن آمده: مجازات شما براى خدا آسان است: انّ ذلكَ على‏ الله يسير. يا: كارى ندارد براى خدا تبديل و تعويض انسان‌های ناسپاس با آدم‌های مطيع: اِن يَشَأ يُذْهِبكُم. اما در عين حال روی دیگر سکه این است که خدا مجازات مجرمان را به تأخير مى‏‌اندازد: اِملاء و امهال مى‏‌كند و حتى مى‏‌بخشه؛ در عینِ قدرت بر مجازات می‌بخشد: الحمدُ للهِ على عفوِهِ بعد قُدرتِه. (دعاى افتتاح‏)
این بخشش ارزشمند است.
فراتر از آن: خدا اهل شرم و تواضع است. در حديث قدسی داريم كه خدا مى‏‌گويد: وقتى بنده‏‌اى چند بار مرا بخواند و اجابتش نكنم، از او خجالت‏ مى‏‌كشم: اِستَحيَيْتُ مِن عبدى. این همان خدايى است كه دو بار در قرآن گفته: «اللهُ لايَستَحيى» من صريح و رُك‏‌گو و بى‏‌رودربايستى هستم و حیا نمی‌کنم؛ اما به بعضی جاها که مى‏‌رسد، مى‏‌فرمايد: خجالت مى‏‌كشم! از بنده‌ای که کارش را راه نیندازم شرمگینم. سعدى به‏ اين حديث قدسى در اول گلستانش اشاره كرده و اين شعر معروف را هم در ذيلش سروده:
كرم‏ بين و لطف خداوندگار - گنه بنده كرده است و او شرمسار. اينو ميگن: خضوع در عين قدرت.
يا نگاه كن خدا نياز به خوب‏‌بودن و خوبى‏‌كردنِ بنده ندارد. محتاج عبادت بنده نيست. حديث در اين باره‏؟؟ نماز و روزه‌ای که از ما خواسته، مايۀ ترقى ماست. ما بايد پيشقدم باشيم براى‏ خير. اما خدا مدام فرموده چنين و چنان كنید. و گفته كه به خاطر خودتان‏ چنين كنيد: اِن أحسنتُم احسنتم لأنفسكم. اسرى: 7. نوزده بار در قرآن‏ گفته: چيزى كه از شما مى‏‌خواهم براى خودتان خوب است: خَيرٌ لكُم. در عين بى‏‌نيازى، از بنده‏‌اش منّت‏‌كشى مى‏‌كند. پس اولين «متواضع در عين قدرت» خود خداست.
متواضع بعدى پيامبر و معصومين(ع) هستند. با آنكه امّت به زيارت‏ آنها در دنيا و شفاعتشان در آخرت محتاج است و آن‏ها هم نيازى به‏ پول و تمجید امّت ندارند (لانُريد منكُم جزاءً و لاشُكورا. دهر: 9) اگر  هم چيزى خواستند به حساب خودمان مى‏‌ريزند: ما سَئلتُكُم من أجر فهو لكُم. سبأ: 47 با اين حال بى‏‌هيچ بزرگی‌فروشی در بین مردم زيستند و از سوى مردمانى‏ كه آن مردمان به آنها محتاج بودند، چوب و سنگ و تيغ و سنان‏ خوردند و مظلومانه هم رفتند. اين هم فروتنى از سرِ اقتدارِ نبى و ولى.
در مرحلۀ پايينتر هم پيروان ائمّه كه به حاكميّت رسيدند، متواضعند. گاه‏ رهبر انقلابند ولى مى‏‌گويند: به من خدمتگذار بگوييد بهتر است تا رهبر بگوييد. يا: من در پيروزى انقلاب هيچ سهمى نداشتم.
چنين تواضع‏‌هاى از موضع قدرتى كه نوع دوم تواضع است، قيمتى‏ است. رفتارى است كه حالت بده‏‌بستان ندارد. يك تعارف و نمايش‏ِ فريبندۀ خاكسارى که شیطان هم مشابهش را بلد است، نیست. اهرمى براى نيل به سودِ بيشتر و بالاتر نيست.
اگر تواضع، كليد درِ جنّت است، حتماً مدلى است كه از يك قدرتمند صادر می‌شود؛ وگرنه به‏ قول شاعر: گدا گر تواضع كند، خوى اوست
کوتاه‌سخن اینکه: تواضع ز گردن‌فرازان‏ نكوست. فخری ندارد آن افتادگيى كه به نيّت «طلب فيض» بهش متوسّل مي‌شوند؛ چون کیست که نداند که: هرگز نخورد آب زمينى كه بلند است؟ عرضم تمام!
ویرایش و افزودن لینک پیکوفایل با افزودن بنر در فایل mp3 در 97/9


برچسب‌ها: رادیو معارف, عسل و مثل, امام علی, نهج‌البلاغه
 |+| نوشته شده در  یکشنبه سوم آبان ۱۳۹۴ساعت 1:34  توسط شیخ 02537832100  | 
  بالا