شیخاص!
|
||
دنیای یک شیخ خاص |
*وصلهٔ ناجوری بود نام شیخاص در لیست سخنرانانِ سمینارِ «تازههای جرّاحی چشم»... یک طلبه را چه به نطق در یک همایش تخصّصی؟... از قرار با رانت پدرش به آنجا دعوت شده*... قزوین میزبان سمیناری دوروزه بود؛ با شرکتِ شماری از فرهیختگان از جمله استادان دانشگاه گوتنبرگ سوئد... نوبت #شیخاص که شد، رفت پشت تریبون و پس از سلام گفت: موضوع این همایش، چشم و تازههای جرّاحی مربوط به آن است... چشم ابزارِ دیدن است... انسانها مثل خیلی از موجودات واجد قوّهٔ باصرهاند... ما اشیاء را میبینیم... درودیوار را و کوهودشت را نظاره میکنیم... و البتّه گاه به هم نگاه میکنیم... من به تو مینگرم... تو به من دیده میدوزی... یک رفتار دوطرفه... و خب گاه این نگاه، یکطرفه است... پارکینگ محل سکنایم در قم جوری است که از پشت شیشهٔ رفلکسی به کوچه مینگرم... عبور رهگذران را میبینم؛ ولی آنها مرا نمیبینند... هیجان خاصّی دارد... فیلم مشهوری در تاریخ سینما ساخته شد به نام «پنجرهٔ عقبی»... مردی که در خانهاش بستری شده، واحدهای ساختمانی روبرویش را دید میزند و چشمچرانی شیطانی میکند... نام شیطان را بردم... گاه خود شیطان دیدزنی میکند... قرآن در توصیف او میگوید: شیطان شما را میبیند و شما نمیبینیدش... إنّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قبیلُهُ مِنْ حیثُ لاتَرَونَهُم... قرآن از یک دیدزنِ دیگر هم یاد میکند... خود خدا!... لایُدْرِکُهُ الأبصارُ و هُو یُدرِکُ الأبصار... خدا بر دیدهها مُشرف است و آنان قادر به درکش نیستند... باز هم یک نگاهِ یکسویه... ولی عموماً نگاهها دوجانبه است... من مستقیم به تو چشم میدوزم و تو در آن حال میبینی که میبینَمت... قرآن میگوید: پیامبر میدید که مردم به او مینگریستند... تَراهُمْ یَنظُروُنَ إلیک... لحظهٔ زیبایی است... اینکه تو تماشای کسی را به تماشا بنشینی!... خصوصاً اگر معشوق باشد که چه بهتر... بینی که یار دارد به جایی نگاه میکند... به قول حافظ: «دیدارِ یار دیدن»... لذّتبخش است... بعضیها آنقدر قشنگ به یک منظره خیره میشوند که تو به جای نگاه به آن منظره، دوست داری مدلِ نگاهکردنِ آنها را بنگری... بیهوده نیست شاعر درخواست کرده: «ما را به تماشای تماشا ببر ای عشق!»... شاعر معروف دیگر به تماشا سوگند خورده است... اینها همه با ابزار چشم اتّفاق میافتد که موضوع این سمینار در آذر ۱۳۸۶ است... خوشحالم که در این همایش دوروزه وقتی هم به من داده شد تا این نکته را بگویم که تماشا همه جا با چشمِ سر نیست... گاه با چشم دل است... لذا طرف کور است؛ امّا بهقول «جبرانخلیلجبران» در حال رَصد ستارگان است!... دست بر سینهاش میگذارد و میگوید: رصدخانهام اینجاست... او در واقع بیناست؛ با آنکه از چشم سر محروم است... باصرهاش بیسَره است!... از قضا افراد کوردل که بهظاهر بینایند، کور محسوب میشوند... چون قادر به رؤیت حقایق نیستند... ابوجهل از آن جمله است... او بهقول علی(ع): «ناظِرةً عَمیاء» است... بینای کور!... پیامبر را میبیند؛ ولی نمیبیند... چندپاره گوشت و پوست میبیند... پیامبر فقط گوشت و پوست نبود و فراتر بود... خیلی از معاصران نبی و حتّی همسرانش عملاً او را ندیدند؛ با آنکه حتّی بَشرهاش را در خوابگاه لمس کردند... دیدن نبیّ مُکرّم بهتعبیر حافظ، «دیدهٔ جانبین» میخواست؛ نه «چشم جهانبین»... دیدن روی تو را دیدهٔ جانبین باید ٫ وین کجا مرتبهٔ چشم جهانبین من است... قرآن به پیامبر میگوید: ابوسفیانها به تو نگاه میکردند... از قضا تو تماشایشان را تماشا میکردی: ترٰاهُمْ ینْظُرون إلیک... امّا حقیقت تو را در نمییافتند... و هُمْ لایُبصِروُن... کسی که فاقد دیدهٔ جانبین باشد، مورد نفرین سیّدالشّهداست... میفرماید: کور باد چشمی که نبیند که تو میبینیش!... در دعای عرفه میخوانیم: عَمِیَتْ عینٌ لاتَراکَ علیها رقیباً... تو شهسوار شیرینکاری هستی که در برابر چشمی ولی غایب از نظر... و کسی که حضورت را حس نکند، أعمٰی محسوب میشود... ای کاش شما چشمپزشکان راهی مییافتید که برخی بیناهای کور جرّاحی شوند... ای کاش در سمینارِ «تازههای جرّاحی چشم» راهی برای بیناکردن ابوجهلها بود... ممنون از اینکه به سخنانم گوش دادید... بدرود!... حضّار کف زدند... بعضیها آمدند جلو و گفتند: ما یک عذرخواهی به شما بدهکاریم... اوّلش که اسمتان را در لیست سخنرانان سمینار «تازههای جرّاحی چشم» دیدیم، توی دلمان گفتیم عجب وصلهٔ ناجوری!... طلبه را چه به نطق در این محفل؟... *فکر کردیم با رانت پدرتان آقای تاکندی به این سمینار دعوت شدهاید... خب ایشان جزو هیئت امنای دانشگاه علوم پزشکی قزوین است... کاری برایش ندارد چراغسبز نشان دهد پسرش را جزو سخنرانان بتپانند.*
¹⁴⁰³٫¹
تلاوت نطقاندرون شیخاص، اردیبهشت ۹۸، ایّام ۱۵ شعبان، قزوین، پیلوت تاکندی
دریافت فیلم: آپارات / یوتیوب / فیسبوک / تلگرام /
پیکوفایل: 148p / 240p / 360p / 480p / 720p / 1080p فعلا نتوانستم در پیکوفایل آپ کنم. بعدا انجام شود.
مدیافایر: 148p / 240p / 360p / 480p / 720p / 1080p
در این پست فیلم اجرای 20 دقیقهایم با موضوع «آفتاب آمد دلیل آفتاب» تقدیم میشود. این اجرا با آواز «عاشقی پیداست از زاریّ دل - نیست بیماری چو بیماری دل» شروع میشود و با همان شعر پایان میپذیرد؛ ولی در شکمش نطقی را حمل میکند و آن نطق هم در بطنش تلاوت قرآن کوتاهی را بهعنوان هسته پذیرا شده است.
این مدل اجرا در بدو امر به سخنرانیهای وعّاظی چون مرحوم احمد کافی یا شیخ حسین انصاریان یا حتی پدرم تاکندی شبیه است که برای حالدادن به مستمع اشعاری را با لحن میخواندند. حتی خطبایی چون مرحوم مستبصر و در عصر ما شیخ قاسمیان مبتنی بر ردیفخوانی و موسیقی سنتی آواز میخواندند که بنده هم بر همین راه میروم؛ ولی فرق اجرای من این است که آواز مزبور دقیقاً بر اساس یک فیلمنامۀ از پیشتعیینشده در جای خاصّی از نطق (دقیقا در ابتدا و تکرار و تکمیلش در انتها) قرار دارد. لذا کل اجرا مثل یک «لوپ»، سروته واحدی دارد؛ ظاهرا از روی کاغذ اجرا نمیشود و حتی گاه وانمود میشود که بداهه است؛ ولی نیست و طرّاحی قبلی دارد و تنها با تمرین زیاد، بداهه به نظر میرسد.
مشخصات آنچه تقدیم میشود:
آواز نطقاندرون رضا شیخمحمّدی در مایهٔ افشاری و شور و در دلش قرائت شیخ،
اجرا: شب یلدا ۹۶، قم، زورخانهٔ حیدریان. دریافت فیلم با کیفیّت 360p:
از سایت آپارات: اینجا / از مدیافایر: اینجا / از یوتیوب: اینجا
انتشار در فیسبوک: اینجا
در تلگرام به صورت صوت و فیلم: اینجا و اینجا و اینجا و اینجا
افزودن لینک مدیافایر: 97/9
صوت برنامه: t.me/rSheikh/1452
فیلم: t.me/rSheikh/1462
s9.picofile.com/file/8312390150/960728_09127499479_tulOmrAriYaNa.mp4.html
97/9 تکست این اجرا را در عسل و مثل نیافتم با سرچ لَبِثَ. آنجا و اینجا قرار گیرد. همین سوژه اجرا در محضر ابوی لینکش اینجا بیاید.
فیلم یکدقیقه از نطق همراه با آوازم در مایهٔ #همایون، با حضور پدرم آقای تاکندی در مراسم عقد دخترم متینه، ۱۲ مرداد ۹۶، هتل صفای قم، فیلم کاملش بهمدت ۱۷ دقیقه: https://t.me/rSheikh/1454
aparat.com/v/dOpr9
youtu.be/M4bi_HtF1Sc
حضور و آواز رضا شیخ'محمدی در برنامهٔ زندهٔ تلویزیون قم و شبکهٔ سراسری «شما»، ۹۶/۵/۲۸
دریافت فیلم: آپارات / یوتیوب / تلگرام
حواشی: در این فیلم با کلاهگیس و شلوار 6 جیب ظاهر شدم. خوانندۀ قم و همدان در حال مسابقۀ آواز بودند و قرار بود رأی بیشتر که مردم میدهند، برنده را تعیین کند. اولش گفتم شهر قم که شهر عالمان و مبارزان است و ما که درقم موسیقی کار میکنیم دو معضل داریم: هم باید فالش نخوانیم هم علما نگویند دارید مرتکب حرام میشوید! لذا دو چالش داریم بر خلاف موزیسینهای دیگر شهرها که فقط مشکل اول را دارند. ناهماهنگی بدی رخ داد و صدای خودم را موقع لبزنی نداشتم و روی سن گیج میزدم و با همان وضع روی آنتن بودیم!
جواد فلاحتی مسئول وقت واحد موسیقی شبکۀ نور استان قم کلّی سفارش کرده بود که قرار است برویم روی آنتن سراسری شبکۀ شما. شأن ما را حفظ کن! بعد از اجرا اسمس معترضانه زد که حتما با من تماس بگیر. زنگ که زدم گفت: اینجوری آبروداری کردی؟ اعتراضش به من، بهانهای شد تا سوتی خودشان را در عدم پخش صدای خواننده در استودیو تا بتواند لب بزند، بپوشاند.
دریافت صوت از تلگرام 👈 t.me/rSheikh/1265
دریافت فیلم از آپارات 👈 aparat.com/v/vmg0L
دریافت فیلم از تلگرام 👈 t.me/rSheikh/1384
دریافت فیلم از یوتیوب 👈 youtu.be/c6lBsk62ZpU
نقد علی رضائیان 👈 t.me/rSheikh/1266
نقد علیاصغر جعفرخانی 👈 t.me/rSheikh/1268
نقد شیخ حسین نقوی 👈 t.me/rSheikh/1275
نقد سید عبدالعظیم موسوی 👈 t.me/rSheikh/1277
دریافت فیلم از تلگرام: t.me/rSheikh/1198
https://telegram.me/rSheikh/892
لینک فیسبوکی:
۱۸ اسفند ۹۴، مهربان باشیم، درخت هر چه پربارتر افتادهتر، زاویهٔ نیمرخ با نوت۳:
https://youtu.be/nEfbW1UlsIQ?si=3YRg7scsRW1lXWPh
میکس شود با زاویهٔ روبرو با استریآیاس ۰۳۰۹
۱۸ اسفند ۹۴، مهربان باشیم، درخت هر چه پربارتر افتادهتر، زاویهٔ نیمرخ با نوت۳:
https://youtu.be/nEfbW1UlsIQ?si=3YRg7scsRW1lXWPh
میکس شود با زاویهٔ روبرو با استریآیاس ۰۳۰۹
لینک یوتیوبی: youtu.be/g79sjzdXJBQ
پسر شیخ عبدالخالق درزی دانسفهانی و دبۀ نفت و آب!
فیلم رضا شیخ'محمدی، ۱۰ آبان ۹۴، پشت صحنۀ اجرای برنامۀ زندۀ تلفنی برای رادیو معارف، برنامۀ "مهربان باشیم"، ۱۰ دقیقه به ۸ صبح، ضربالمثل "کمال همنشین در من اثر کرد"
فایل صوتی (مدیافایر) لینک کمکی (ساوند کلود)
به نام نزدیکتر از رگ گردن به آدمی. ق: 16. ميگن: آنچه خود داشت ز بيگانه تمنّا مىكرد. مصراعيست از حافظ كه به قول خودش، توصيف يك آدمِ بيدل رو كرده: يعنى بيگانه با دل! كنايه از غافلى كه خبر از دارائيهاش نداره. و بدترين درد هم همينه. تو داشته باشى و خبر نداشته باشى چى دارى؟ وقتى نمىدونى چقدر توى حسابته، چيجورى مىتونى برنامهريزى اقتصادى كنى؟ حالا حافظ توجّه مىده فرد رو به موجوديش! ميگه: چوگان حُكم در كف و گويى نمىزنى. يعنى تو ابزار و ادوات لازم براى چوگانبازى رو دارى: چوب بلند و توپ. اگه گل نزنى، لوموا انفُسَكم: خودتو ملامت كن. باز ظفر به دست و شكارى نمىكنى... حيف نيست؟... و چرا اينجورى ميشه آدم؟ نه كه دائم با خودش و دارائيهاشه، اصلاً نمىبينه اونارو. دقت كرديد ما خيلى وقتها حواسمون به اعضا و جوارحمون نيست. وقتى متوجهشون ميشين كه خداى ناكرده از دستشون بديم. و من گاهى حق ميدم حتى به انسانِ غافل. چون بيچاره عين ماهيى مىمونه كه از بدو تولد در آب بوده. نه كه ضدّشو تجربه نكرده، اصلا آب را احساس نمىكنه و به سادگى هم نفيش مىكنه. ماهيان نديده غير از آب / پُرسْپرسان ز هم كه آب كجاست؟ و بدتر از اون، براى بيرونپريدن از آب تلاش مىكنه. فك مىكنه بيرون خبريست. بيرون، مرگ و كبابشدن در كمين اوست. انسان غافل هم: در همه احوال خدا با او بود. حق اقربُ من حبل الوريده بهش. ق: 16. يار نزديكتر از من به من است. اونوخ من ميگم: كو خدا؟... خيلى وقتها انسان آرزومند چيزائيه كه پيش ديگرانه. هى ميگه: برم خارج. در حالى كه بسا كسا كه به روز تو آرزومند است. تو زير خطّ فقرى؟ درست. اما در عوض بالاى خطّ آسايش خيالى! اين مهم نيست؟ تو در حسرت پول يك ثروتمندى. خبر دارى كه اون آدم مالدار هم خواهان آرامش روانى توست؟ كه يك شب بتونه بدون واليوم بخوابه؟ يعنى هم فقير گلهمنده هم غنى. درويش و غنى بنده اين خاكِ درند. حتى اغنيا محتاجترند. ما در يك كلام بايد خودمان را ببينيم؛ چون هرگز تماشاى چيزهايى كه ديگران دارند و تو ندارى تموم نميشه. نميشه كه تا آخر حسرت بخورى! لذا قرآن هم ميگه: بر تو باد خودت! عليكُم انفسَكم. مائده: 105. به قول آن محقّق: بازگشت به خويشتن. به اين باور برس كه: ما حكّ ظهرَك مثلُ ظُفرِك. يعنى: كس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من. خارجيها هم مىگن: بهترين دوست هر كس، ده انگشتِ اوست. يعنى: خوداتّكا باش. علف بايد به قول تركها بايد روى ريشه خودش نشو و نما كنه: هر اُت اُز كُكنين اوستونده بِتَر. هر چى مىخواى در خودت اسبابِ تحقّقش به وديعت نهاده شده; به شرط اينكه عاطل و باطلش نذارى. فكر نكن يك جرم كوچك 75 كيلويى هستى مركّب از گوشت و استخوان و پى و دنبه. به قول على(ع) فيك انطوى العالم الأكبرو... يك دنياى پيچيده در تو فشردهسازى شده. لذا هر چى ميخواى از خودت بخواه. به قول بابا افضل كاشانى: از خود بطلب هر آنچه خواهى كه تويى. اين رو بنده به خط نستعليق در دهه 80 نوشتم. يعنى: به مُشك چين و چگل نيست بوى گُل محتاج - كه نافه هاش ز بندِ قباى خويشتن است. حافظ... گلِ زنده و خوشبو رو تا حالا ديدى يكى برداره با ادكلن معطّر كنه؟ اونوخ ما خانههاى تاريخى و قديميمون رو تخريب مىكنيم. مرمت هم كه مىكنيم، به ظاهر شيك مىكنيم ولى قدمتشو نابود مىكنيم و ديگه اون روح قبل رو نداره. يعنى يه جور تخريبِ ديگه. بعد كلّى هزينه مىكنيم برم كنار برج كجِ پيزا، راست بايستيم و عكس سلفى بگيريم. حواسمون نيست كه به قول حافظ: گنج عافيتت در سراى خويشتن است. بعضىها وقتى يك جمله قشنگ رو در اين شبكههاى اجتماعى مىبينند كه دلنشينه و حرف دل اونارو زده. زيرشو نگاه مىكنند بيشتر دوست دارند گويندهش فلان شاعر يا نويسنده خارجى باشه تا يكى از متفكّران وطنى. به قول قرآن بيگانهپرستند. جملات اجنبى رو دوستتر دارند: اذا هم يستبشرون... اما بومىهارو: اشمئزّت. همچين ناخرسندند. زمر: 45... جمعبندى: خودباور و خوداتّكا باش! خودتو ببين! گاهى آينه را مقابلت بگذار و به خودت و داشتههايت نگاه كن! عرضم تمام!
فایل صوتی (مدیافایر) لینک کمکی (ساوند کلود)
به نام او که پدیدههای نافع را از امتیاز بقا و مکث در زمین برخوردار میکند. رعد: 17. ميگن: همّت بلند دار كه مردان روزگار / از همّت بلند به جايى رسيدهاند بلندهمتى يعنى قانعنبودن به وضع موجود و در پى فضاها و افقهاى تازه بودن. اين حالت بايد آسيبشناسى بشه. چون دو جور بلندهمّتى يا همان بلندپروازى داريم: پسنديده، ناپسند. گاهى تحت تعريف «پا از گليم خود فراتر گذاشتن»ه. خب اين خوب نيست. شما ليست دارائیها و امكاناتتو دارى و به محدودبودنشون هم واقفى. در عين حال از سر غرور يا جوزدگى يا پُزدادن يا روكمكنى سراغ سنگ بزرگ زدن ميرى. كلاهى انتخاب مىكنى كه براى سرت گشاده. شعرى شروع مىكنى به سرودن كه دانشت اونقدر نيست كه بتونى تمومش كنى. توو قافيهش مىمونى. اين خوب نيست. ببينيد! چند جا قرآن به انسان گفته: استُپ! جلو نرو. اگر دانش چيزى رو ندارى، ورود نكن: لاتقْفُ ما ليسَ لك به علم: اسرى: 36. با اينكه يه جاهايى گفته: لاتَخافوهُم: از دشمن نترسيد. پيشروى كنيد! آلعمران: 175. يه جاهايى گفته: خودتو دستىدستى به هلاكت نينداز. خودكشى با شهادتطلبى فرق داره: لاتلقوا بايديكم الى التهلكه. بقره: 195. چون هر تهوّرى ستودنى نيست. جسارتِ كلاغ در اينكه پا در كفش كبك كنه و بخواد راهرفتن
اين پرنده رو بياموزه، ممدوح نيست. يا شغال اگه بخواد با گريمكردن، خودشو جاى طاووس جا بزنه، به قول مولوى آخرش رسوا ميشه. لذا تركها ميگن: اُز بيلديگين اُينا. اونى رو كه بلدى برقص و بازى كن. در غريبى لاف نزن. حافظ! نه حدّ ماست چنين لافها زدن / پا از گليم خويش چرا بيشتر كشيم؟ يا: آن سرزنش كه كرد تو را دوست حافظا! / بيش از گليم خويش مگر پا كشيدهاى؟ يعنى: لقمه گندهتر از دهانت رو نه بردار; نه آرزوشو بكن! ببينيد اگه پيامبر صلوات الله عليه فرموده: من بعد از خودم نگران امّتم. مىترسم دچار طولالأمل بشند: آرزوى دراز. با اين وصف پس چرا ميگن: آرزو بر جوانان عيب نيست؟ مگه همين حافظ نگفته: بس طور عجب لازم ايام شباب است؟ جوان بايد جوانى كنه. رندى و هوسناكى در عهد شباب اولى. بايد براى آيندهش نقشه بكشه... بعله بايد نقشه بكشه; ولى خيالپردازيى نكنه بىاعتنا به امكانات و دارائيهاش. مثلاً تو آرزو كنى قصرى داشته باشى مجلّل و درندشت. خب چنين قصرى مواد و مصالح و هزينهاى مىخواد كه ايل و طايفه تو هم جمع شن، از پسش بر نميان. و تازه حريفش بشن، از كجا يقين دارى زنده بمونى وقتى آماده شد؟ اى بسا آرزو كه خاك شده. اين بلندهمّتى خوب نيست. بله اگر قصرى كه توى ذهنت هست، يك اثر معمارى مثل تاج محل در آگراى هندوستان باشه كه بنده رفتم، از عجايب هفتگانه جهان. بگى اگه بودم، خودم بهره ببرم. اگه نبودم، ديگران تا قيامت قيامت بيان لذّت تماشاى اين بنارو ببرند. آرشيتكتها توش بگردن و بچرخن و پاياننامه معمارى بنويسن. اين به نظرم آرزوى خوبيه. چون به عمر خودت محدودش نكردى. ببينيد اكثر ما همه چيزو براى دنياى خودمون مىخوايم. و دنيامونم محدوده و پايانش هم نامشخّص. هر لحظه ممكنه من بميرم. فقط خدا عالمه به وقتش. لا يُجلّيها لوقتِها الاّ هو. اعراف: 187. من رضا شيخ محمدى اگه زرنگ باشم بايد بلندهمّتىها و آرزوهامو محدود نكنم به دايره عمرم... ببين سعدى شيرازى از اون زِبر و زرنگهاست. آرزوش اينه يك اثر هنرى تأليف كنه اسمشو بذاره گلستان; اما گلستانى كه هميشه خوش باشد. حاوى گلهايى نباشه كه به باغ آمد از اين راه و از آن خواهد شد. حافظ. بلكه از باد و باران نيابد گزند. فردوسى. ببينيد اين يك بلندهمّتى واقعگرايانه است. چون فناى خودش تووش لحاظ كرده. گفته كتابم باشه. من باشم نباشم مهم نيست. غرض نقشى است كز ما باز ماند. اين آدم به آرزوش رسيد. الان 780 ساله از تصنيف گلستان مىگذره; اما پلاسيده نشده. تازه است و برخوردار از امتیاز «نافعیّت و ماکثیّت در زمین» که قرآن میگه. (رعد: 17) غير از سعدى يك شخصيت معرفى كنم كه قرآن تحسينش كرده. گفته الگوى شما مردان هم هست; همچنان سرمشق بانوان است. ببين چه واقعگرايانه بلندهمتى مىكنه; چون پرنده فكر و خيالپردازىشو برده تا آنسوى دايره حيات نباتى. ميگه: ربّ ابن لى عندك بيتاً فى الجنّه. سوره تحريم: 11. همون قصر را كه در بالا گفتيم آرزو كرده ولى فرادنيايى. اين زن توجه داشته به امكاناتش. حواسش بوده آنسوى مرز دنيا هم در حوزه استحفاظى اوست. اينجا ملكه شاه شاهان بوده. بهترين زندگى مرفّه رو داشته; ولى نه كه فانيست. ميگه: چه فايده؟ من بسَم نيست. اينو ميگن: زيادهخواهى مثبت. در كمال بلندهمّتى و بلندپروازى مىگه: خدايا! پيش خودت در بهشت براى من خانهاى بساز!... اگر چنين آرزويى كردى، ديگه بر تو عيب نيست. حتى طولِ اَملت مايه نگرانى پيامبر هم نيست. اگه اينجورى تونستى بلندهمّت باشى، عالى! همّت بلند دار كه مردان روزگار (و نيز زنان دوران) / از همّت بلند به جايى رسيدهاند. عرضم تمام!
مطلب مرتبط:
ترس خوب؛ ترس بد
دریافت فایل صوتی: از پیکوفایل: اینجا / از مدیافایر: اینجا / از ساوند کلود: اینجا
به نام او که در عین قدرت بر انتقام، بخشنده است. از دعای افتتاح. ميگن: افتادگى آموز اگر طالب فيضى / هرگز نخورد آب زمينى كه بلند است
«تواضع» از كلمات ارزشى فرهنگ ماست با معدّل مثبت؛ ولى بعد از موشكافى مىبينيم گاه از موضع ضعف است و گاه قدرت. و هر دو ارزش يكسانى نداره.
انسان ضعيف به خاطر نياز به چيزى كه در دست ديگرى است به او ابراز ارادت مىكند. شاگرد و جويندۀ دانش كه به علم يا نمرۀ يك استاد دانشگاه محتاج است، به قول حافظ مقابلش «اقرار بندگى و اظهار چاكرى» مىكند تا كارش راه بيفتد. حتى بدخلقىهاى احتماليشو تحمّل مىكنه. اين تواضع، معاملهگرانه و منفعتجويانه است و به زعم بنده فضيلت اخلاقى نيست.
شيطان هم از اين تواضعها بلد است. شيطان به قول على(ع) در خطبۀ 192 نهجالبلاغه: امام متعصّبينه و با يك من عسل هم نمىشود خوردش؛ اندِ گردنكشهاست؛ مىگويد: به آدم سجده نمىكنم كه نمىكنم. خب؟ اما همين شيطان در راستاى قولى كه داده كه نمىذارم اكثر انسانها شاكر باشند: لاتَجِدُ أكثرَهم شاكرين (اعراف: 17) كارشو با آدم و حوا شروع مىكنه. و براى اينكه فريبشون بده، موقتاً از قلدری و گردنكشى دست برمىداره. نه که تواضع کنه؛ خیر؛ ولی چون مىدونه كه: درشتى و تندى نيايد به كار - به نرمى برآيد ز سوراخ، مار؛ با فيگورِ «ناصحنما» وارد ميشه و قسم مىخوره كه خيرخواه آن دو است: قاسَمَهُما أنّى لكُما من النّاصحين (اعراف: 21) با اين نرمى به نتيجه هم رسيد و به خوردن ميوۀ ممنوعه وادارشان كرد.
بسيارى از تواضعها سودجويانه است. افتادگى كن تا بهره ببرى: آب در تو جمع بشه: هرگز نخورد آب زمينى كه بلند است! خب این ارزشش کمه. تركها مىگويند: سو واردُر مثلدَه تاپار چوقّورى - قالار دينگه يِرْلَرْ هميشه قورى. طبق قاعدۀ فيزيك، آب در گودىها جمع مىشود و زمينهاى مرتفع، آبگير نيست و خشك مىمانَد. لذا سر فرود بيار؛ ولى بدان چیزی را از دست ندادی؛ به سربلندى بعدش فكر كن. کمی صبوری کن؛ اما بعد از تلخی نوبت شیرینی میاد: صَبروا أيّاماً قصيرةً، أعقَبَتهُم راحةً طويلة. خطبۀ 193. مثل الاّكلنگ بيا پايين تا برى بالا: بر آستان جانان گر سر توان نهادن / گلبانگ سربلندى بر آسمان توان زد (حافظ). مثل مستكبرين نباش كه نهايتاً با مُخ خوردند زمين: اِنّ الّذين يَستكبرون عن عبادتى، درست است اولّش اُلدرم پُلدرم كردند؛ ولى: سَيدخُلون جهنّمَ داخِرين (غافر: 60): فوّاره چون بلند شود، سرنگون شود. از سرنوشتِ تير پرتابى عبرت بگیر: به بال و پر مرو از ره كه تير پرتابى - هوا گرفت زمانى ولى به خاك نشست (حافظ)
اما اگر اوّلش «وَضَعنا عنكَ وِزرَك» باشى، منتهى ميشه به: رَفَعنا لكَ ذكرَك. انشراح: 2 و 4: از آن زمان كه بر اين آستان نهادم سر - فراز مسند خورشيد تكيهگاه من است (حافظ).
ببینید این مدل تواضع خب از تکبّر بهتره؛ ولی خضوع از نوع اول است که يك معامله است: فروتنى بده؛ سربلندى بگير!
اما ما يك مدل تواضع ديگه هم داريم: تواضع از موضع قدرت. تو نمىخواهى با كوچككردنِ خودت به بزرگى برسى؛ بزرگ هستى! با اين حال به طرف مىگى: مخلصم و چاكرم! اين يك امتياز اخلاقى است. بد نیست نگاهی بکنیم به این نوع متواضعین:
اولين متواضع به اين روش، خودِ خداست! او با آنكه عزيز، ذوانتقام و شديدُالمحال است: سختگير (رعد: 13) اما شرمناك است! در قدرت و قوت خدا همين بس كه حاکم است و محکوم نست؛ مستنطق است و پاسخگو نيست؛ به قول فروغى بسطامى:
ز تو خواهش غرامت نكند تنى كه كُشتى - ز تو آرزوى مرهم نكند دلى كه خستى
مولاناگفتنی:
خيرهكُشى است ما را، دارد دلى چو خارا - بُكشد كَسش نگويد تدبير خونبها كن!
حافظ این مضمون را اینگونه دیده:
دلبرم شاهد و طفل است و به بازى روزى - بكُشد زارم و در شرع نباشد گنهش
خداست ديگه؛ هر كار عشقشه ميكنه! يَفعلُ ما يُريد (حج: 14)
البته از باب استدراک بگویم که از برخى آيات مثل لِئَلاّ يكونَ لِلنّاسِ على اللهِ حُجّةٌ بعدَ الرُّسُل (نسأ: 165) بر مىآيد که خدا در عین استنطاق، پاسخگو هم هست كه در جاى خودش بايد بحثشو كرد؛ اما در كل معروف است که حضرت حق: «يَسئل و لايُسئَل» است: بازخواست مىكند؛ اما بازخواست نمىشود. خب؟ اما همين خدا كه: هر چه كند ز شاهدى كَس نكند ملامتش (سعدى) در عين قدرت بر مجازات، بخشنده هم هست.
در قرآن آمده: مجازات شما براى خدا آسان است: انّ ذلكَ على الله يسير. يا: كارى ندارد براى خدا تبديل و تعويض انسانهای ناسپاس با آدمهای مطيع: اِن يَشَأ يُذْهِبكُم. اما در عين حال روی دیگر سکه این است که خدا مجازات مجرمان را به تأخير مىاندازد: اِملاء و امهال مىكند و حتى مىبخشه؛ در عینِ قدرت بر مجازات میبخشد: الحمدُ للهِ على عفوِهِ بعد قُدرتِه. (دعاى افتتاح)
این بخشش ارزشمند است.
فراتر از آن: خدا اهل شرم و تواضع است. در حديث قدسی داريم كه خدا مىگويد: وقتى بندهاى چند بار مرا بخواند و اجابتش نكنم، از او خجالت مىكشم: اِستَحيَيْتُ مِن عبدى. این همان خدايى است كه دو بار در قرآن گفته: «اللهُ لايَستَحيى» من صريح و رُكگو و بىرودربايستى هستم و حیا نمیکنم؛ اما به بعضی جاها که مىرسد، مىفرمايد: خجالت مىكشم! از بندهای که کارش را راه نیندازم شرمگینم. سعدى به اين حديث قدسى در اول گلستانش اشاره كرده و اين شعر معروف را هم در ذيلش سروده:
كرم بين و لطف خداوندگار - گنه بنده كرده است و او شرمسار. اينو ميگن: خضوع در عين قدرت.
يا نگاه كن خدا نياز به خوببودن و خوبىكردنِ بنده ندارد. محتاج عبادت بنده نيست. حديث در اين باره؟؟ نماز و روزهای که از ما خواسته، مايۀ ترقى ماست. ما بايد پيشقدم باشيم براى خير. اما خدا مدام فرموده چنين و چنان كنید. و گفته كه به خاطر خودتان چنين كنيد: اِن أحسنتُم احسنتم لأنفسكم. اسرى: 7. نوزده بار در قرآن گفته: چيزى كه از شما مىخواهم براى خودتان خوب است: خَيرٌ لكُم. در عين بىنيازى، از بندهاش منّتكشى مىكند. پس اولين «متواضع در عين قدرت» خود خداست.
متواضع بعدى پيامبر و معصومين(ع) هستند. با آنكه امّت به زيارت آنها در دنيا و شفاعتشان در آخرت محتاج است و آنها هم نيازى به پول و تمجید امّت ندارند (لانُريد منكُم جزاءً و لاشُكورا. دهر: 9) اگر هم چيزى خواستند به حساب خودمان مىريزند: ما سَئلتُكُم من أجر فهو لكُم. سبأ: 47 با اين حال بىهيچ بزرگیفروشی در بین مردم زيستند و از سوى مردمانى كه آن مردمان به آنها محتاج بودند، چوب و سنگ و تيغ و سنان خوردند و مظلومانه هم رفتند. اين هم فروتنى از سرِ اقتدارِ نبى و ولى.
در مرحلۀ پايينتر هم پيروان ائمّه كه به حاكميّت رسيدند، متواضعند. گاه رهبر انقلابند ولى مىگويند: به من خدمتگذار بگوييد بهتر است تا رهبر بگوييد. يا: من در پيروزى انقلاب هيچ سهمى نداشتم.
چنين تواضعهاى از موضع قدرتى كه نوع دوم تواضع است، قيمتى است. رفتارى است كه حالت بدهبستان ندارد. يك تعارف و نمايشِ فريبندۀ خاكسارى که شیطان هم مشابهش را بلد است، نیست. اهرمى براى نيل به سودِ بيشتر و بالاتر نيست.
اگر تواضع، كليد درِ جنّت است، حتماً مدلى است كه از يك قدرتمند صادر میشود؛ وگرنه به قول شاعر: گدا گر تواضع كند، خوى اوست
کوتاهسخن اینکه: تواضع ز گردنفرازان نكوست. فخری ندارد آن افتادگيى كه به نيّت «طلب فيض» بهش متوسّل ميشوند؛ چون کیست که نداند که: هرگز نخورد آب زمينى كه بلند است؟ عرضم تمام!
ویرایش و افزودن لینک پیکوفایل با افزودن بنر در فایل mp3 در 97/9
فایل صوتی (مدیافایر) لینک کمکی (ساوندکلود)
به نام خدایی که لباس گرسنگی و ترس را به جزای بزهکاری گنهکاران، بر اندامشان میچشاند. نحل: 112. ميگن: هر چه كنى به خود كنى، گر همه نيك و بد كنى. ببينيد ما يك اصل مكافات عمل داريم. يعنى عمل خوب، پاداش داره. عمل بد، جريمه: قبض موبايلتو به موقع مىپردازى، مخابرات به عنوان خوشحسابى چند دقيقه بهت مكالمه رايگان ميده. از اونور در پرداخت اقساط وام بانك تأخير مىكنى، ازت ديركرد مىگيرند. يعنى به قول حافظ: هر عمل اجرى و هر كِرده جزايى دارد قرآن هم ميگه: فاصابَهُم سيئاتُ ما عملوا. نحل: 34. جماعتى كه مرتكب بزهكارى شدند، ولشون نكرديم: به كيفر اعمال زشتشان رسيدند. اين يه مطلب... ولى موضوع برنامه ما يعنى «هر چه كنى به خود كنى» يك مرحله از قصه مكافات عمل بالاتره. نميگه: در نهايت بهت پاداش مىدهند يا مجازاتت مىكنن. ميگه: هر كارى توو دنيا بكنى حتى با ديگرى، انگار با خودت اين كارو كردى. مستقيم به خودت وصله. چون: بنىآدم اعضاى يك پيكرند. چه به خودت چه به ديگرى لطمه وارد كنى، نه كه همه روى يك كشتى سواريم، همه آسيب مىبينند; از جمله خودت. زير پاى خودتو سوراخ كردى، ولى كشتى غرق ميشه. اذا فسد العالِم بلكه اذا فسد الأنسان، فسد العالَم. لذا قرآن ميگه: مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسً... هر كس يك نفرو از هستى ساقط كنه، انگار جامعه رو به كُشتن داده. احياى يك نفر هم در حكم احياى جامعه است; چون يكپارچه هستند: وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً. مائده:32. لذا قرآن در سوره روم آيه 44 مىفرمايد: من كَفَر فعليه كفرُه: كفرِ كافر به زيان خودشه. تفِ سربالاست. نوعى شكلكدرآوردن مقابل آينه است. اونى كه در آينه داره استهزأ ميشه، خودتى نه ديگرى! سپهر آيينهء عدل است شايد (يعنى شايسته است) / هر آنچه از تو بيند وانمايد... همچنانكه: مَن عمل صالحاً فلانفسهم يمهدون. فرد نيكوكار زير گنبدِ دنيا، نواى گوشنوازى توليد كرده كه پژواكش به سمت خود او برمىگردد و از گوشنوازيش بهرهمند ميشه.
و يك گريز به مناسبت ايام محرّم كه تووش هستيم: پيامبر اسلام صلوات الله عليه فرمود من در ازاى رسالت، چيزى از شما مردم نمىخوام: لانُريدُ منكم جزاءاً و لا شُكوراً: نه پول مىخوام نه تشكر و تقدير. انسان: 9. فقط سفارشِ دوستى اهلبيتشو كرد: الاّ المودّة فى القربى. شورى: 23. مردم فك كردن ايشون داره سنگ خودشو به سينه مىزنه. چيزى به خودش مىرسه. فرمود: اينم براى خودتونه. مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرً فَهُوَ لَكُمْ. سبأ: 47. شما در دنيا به زيارت معصوم و در آخرت به شفاعتشون محتاجيد. ما از شما بىنيازيم. آقا عمل نشد. يعنى نه پول به پيامبر دادند / نه مدال افتخار / نه مودّت به اقرباش. تازه به جاش اومدند آزار و اذيت و چوب و سنگ و تير و سنان... فجايع روز عاشورا... و خبر نداشتند كه در واقع به خودشان مودّت نكردند. به خودشون تير زدند. خودشون رو كشتند نه امام حسين و اصحابش را. لذا شنيدم اشقيا و قتله كربلا وقتى به چنگ مختار افتادند، قريب به اتفاقشون به همون شكلى كه در كربلا جنايت كرده بودند، تقاص شدند. گفت: اگر تير زدند با تير بكشيدشون. اگر سنگ زدند با سنگ. نيزه زدند با نيزه. حتى طرف، لباس آقا حضرت عبّاس(ع) را غارت كرده؛ دستگير كه شد، دستور دادند لختش كنند. نتيجهگيرى: دنيا مثل گنبد و آينه است. هر صدا و تصويرى توليد كنى، به سمت خودت منعكس ميشه. هر چه كنى به خود كنى گر همه نيك و بد كنى. عرضم تمام!
فایل صوتی (مدیافایر) لینک کمکی (ساوند کلود)
به نام خدايى كه هم به رهاكردنِ ظاهر گناهان امر كرد و هم به وانهادنِ باطنِ گناهان. انعام: 120
ميگن: از كوزه همان برون تراود كه در اوست... ببينيد كوزه ظرفى راستگوست. دروغ توو كارش نيست: اگه داخلش عسلِ مصفّا باشه، تراوشاتشم عسله. اگه زهر هلاهل باشه، بازم خودش رو لو ميده و ميگه مايع كُشنده درون منه. انسانها معالأسف اينجورى نيستند. گاهى ظاهر و باطنشون ناسازگاره. براى مثال بعضى دشمنان پيامبر، به ظاهر آراسته و خوشپوش بودند; اونقدر كه خودِ پيامبرم تحت تأثير قرار مىگرفت: اًِّذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ. آيه 4 سوره منافقين. جملهبندىهاشونم زيبا و دلفريب بود: يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ. بقره: 204. يعنى دكوراسيونشون دلبرانه بود; اما درونشون، زشت و آلوده به پليدى. و حتى آخرِ خشونت و دشمنى بود. به قول قرآن: «الدّالخصام». نهايتِ خصومت... و از ترس اينكه لو برند، خدارم شاهد مىگرفتند كه ظاهر و باطنشون يكى است: يُشهدُ اللهُ على ما فى قلبِه. در حالى كه شهادتشون هم دروغ بود و مصداق تازهاى از دوروئىشون. عجيبه اين حالت بعد از مرگ اين جماعت هم هست. طرف مىبينى كافِره. داره در آتش عذاب مىسوزه; اما قبرش معمارى جذّابى داره. به قول مولوى: ظاهرش چون گور كافِر پرحُلَل / وز درون قهر خدا عزّوجل... حالا بد نيست بدانيد به اين نكته حضرت زينب سلام الله عليها خطاب به مردم كوفه بعد از قصّه كربلا اشاره كرد. فرمود: شما ظاهر غلطاندازى داريد. بر مصائب ما گريه و مويه مىكنيد. اما چه فايده؟ گاهى عاشقيد گاهى فارغ... دورنگيد... حالا بنده پدربزرگى داشتم. تعبير مىكرد: بعضيها طبّالٌ على اليزيدند و باكً على الحسين. شبيه حرفى كه فرزدق شاعر به امام حسين(ع) زد. گفت: خيالتو راحت كنم: دلهاى كوفيان با توست; اما شمشيرهاشون عليه تو. اما القلوبُ فمعَك و اما السيوفُ فمع بنىاميّه... زينب كبرى سلام الله عليها هم به كوفيان بىوفا مىفرمايد: شما ظاهر و باطنتون با هم ناهماهنگه و اضافه مىكنند: مثل نقرهكارى روى سنگ قبر مىمونيد! كَفِضًَْ على ملحودًَْ. بازديدكنندهها از جلوههاى هنرى و معمارى قبر استفاده مىكنند و لذّت مىبرند; ولى به حال مرده بدعاقبت سودى نداره: همچو گور كافِران پر دود و نار / وز برون بربسته صد نقش و نگار... اى كاش «قلوبُهم معنا و قنابلُهم علينا» نبوديد. ظرفى بوديد كه هم محتوياتش عسل باشه هم تراوشاتش. مثل كوزه: از كوزه همان برون تراود كه در اوست! عرضم تمام!
به نام او که زندهکننده است و میراننده... بیماریدِه و شفابخش!. شعرا: 80... میگن: اگر با من نبودش هیچ میلی - چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟... معشوق، فک نکنید همیشه با نفعرسانی، عاشق رو مینوازه. گاهی مثل حضرت ایوب علیه السلام او رو دچار «مسّ ضُرّ» میکنه: لمس خسارت! انبیا: 83 و در مال و جان و ثمرات زندگیش نقص و کاستی ایجاد میکنه (بقره: 155) ولی در واقع دووسـِـش داره... ضربُ الحبیب علی الحبیبِ زبیبٌ... بلایی کز حبیب آید، به شیرینی کشمشه! پس: هزارش مرحبا گفتیم... حافظ... قرآن، برای خدایی که خودشو کاندید کرده که مدعُو باشه یعنی توسط بنده خوانده و پرستیده بشه، دو تا شرط در نظر گرفته: لا تدعُ من دونِ الله ما لا ینفعُک و لایضرُّک. یونس: 106... خدایانی که نه نافعند و نه ضررزننده، دروغیـَـن. خدای واقعی باید بتونه ضرر هم بزنه. لذا بندهء چنین خدایی باید خودشو مهیا کنه که آماج تیرهای مصیبت قرار بگیره. در واقع کارش سخته: هم از سمت معشوق مورد ابتلاست؛ دشمن هم که جای خود داره... جرمشم خوبیشه! غیر خوبی جرم یوسف چیست پس؟ مولوی... جرمی ندارم بیش از این کز دل هوادارم تو را. شمس تبریزی. لذا خارجیها میگن: a bad vessel is seldom broken... ا بد وِسـِـل، ایز سلدِم بروکن... یک بشقاب معیوب و بدریخت، به ندرت میشکنه... لذا هر چی سنگه، مال بشقاب قشنگه! البلاء للولاء. قرآن میگه: در قصهء اصحاب اخدود، شماری از موءمنان در آتش انتقام دشمن سوختند و خطاشون این بود که زلف به ابروی جانان گره کرده بودند: و ما نقموا منهم الا ان یوءمنوا بالله العزیز الحمید. بروج: 8: زبان حالشون این بود: تا کار خود به ابروی جانان گشادهایم - بر ما بسی کمان ملامت کشیدهاند / قومی که بستهاند کمر در شکست ما - غیر از صفا در آینهء ما چه دیدهاند؟.... حافظ و صائب تبریزی.... دیدی بچههای شیطان سنگ میزنند به قطارِ در حال حرکت... اینو شهید مطهری هم بهش اشاره کرده... اتفاقا تا قطار ساکنه، کسی باهاش کار نداره... به جزای تحرک، ضربه میخوره. یا بچهها سنگ میزنند به تصویر ماه در آب. انگار نمیتونند زیبایی ماه رو تحمل کنند: تو زیبایی و زیبایی در اینجا کم گناهی نیست / هزاران سنگ خواهد خورد در مرداب، ماه اینجا.... فاضل نظری.... مردم خباثتپیشهء زمان لوط پیامبر که: کانت تعمل الخبائث: انبیا: 74 مصمم شدند مومنان رو از شهر بیرون کنند. امر به اخراج: اخرجوهم من قریتکم... آخه به چه جرمی؟ انهم اناسٌ یتطهّرون. اعراف: 82... به جرم عشق توام میکشند و غوغایی است / تو نیز بر لب بام آ که خوش تماشایی است... یعنی قصه برعکسه. به جای جایزهدادن، مجازات میکنند: فلک به مردم نادان دهد زمام مراد / تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس! حافظ... گاهی جرم فرد، حتی صفا و ایمان و فضل و دانششم نیست؛ بلکه حیاتشه! میگن: همینکه زندهای مجرمی... ای بابا... باید نباشی! وجودُک ذنبٌ لا یقاسُ به ذنبٌ... جمعبندی: از عاشق، مظلومتر خودشه. وضع غریبی داره. هم از دشمن زخم میخوره؛ هم لیلی از سر میل و محبت، کاسهشو میشکنه. عرضم تمام!
دریافت فایل صوتی: از پرشینگیگ: اینجا / از پیکوفایل: اینجا
به نام او که هر چیزی را جفت آفرید. ذاریات: 49.
میگن: موشک جواب موشک!... این شعار در دهۀ 60 خواستۀ مردم از مسئولین نظام بود. مقطعی بود موسوم به جنگ شهرها که صدّام بیمهابا حتی تهران و قم رو موشکباران کرد. تصوّر بعضیها این بود که مقابله به مثل جایز نیست؛ در حالی که به قول علی(ع): رُدّوا الحجرَ من حیث جاء (نهجالبلاغه، حکمت 314). سنگ رو باید به همونجایی که ازش پرتاب شده، برگرداند؛ چون به قول حضرت: فانّ الشرّ لایَدفَعُهُ الا الشرّ. شر را جز شر دفع نمیکند.
لذا مردم با شعار «موشک جواب موشک» از امام خواستند که به قول خارجیها: سکّۀ طرف را به خودش بپردازند: to pay someone bak in his own coin.
امام هم با اتّکا به آیۀ شریفۀ «فَمنِ اعتَدی علیکُم فاعتدوا علیه بمثلِ ما اعتدی علیکم» اجازۀ تلافی را صادر کردند: زدی ضربتی، ضربتی نوش کن. تعدّی جواب تعدّی.
امام صادق علیه السلام میفرماید: اگر عقرب قصد گزیدن ما رو بکنه، کفشمون رو برای مقابله آماده کردیم. کلوخانداز را پاداش سنگ است.
بد نیست بدانید که آیۀ تعدّی در برابر تعدی: بقره: 194 از آیۀ اشدّاءُ علی الکفّار: فتح: 29 قویتره؛ چون حدّ شدت به خرج دادن رو هم مشخّص کرده. میگه خشونت خودت رو بر اساس خشونت خصم تنظیم کن.
گفتنی است که قرآن، حقّ تلافیکردن رو حتّی برای دشمن، مسلّم دونسته. میگه: اگه به دشمنان فحش بدید، طبیعیه که مقابله به مثل میکنند. و لاتسُبّوا الّذین یَدعون من دونِ الله، فیسُبّوا الله. انعام: 108. نگید تا اونها هم خدا رو سب نکنند.
در خصوص زخم شمشیر هم فرموده: ان یَمسَسکُم قرحٌ فقد مَسّ القومَ قرحٌ مثلُه. آلعمران: 140 یعنی: آسیب در برابر آسیب. اونا زدند شمام زدید؛ چیزی که عوض داره گله نداره. یا: اِن تکونوا تألَمون فانّهم یألمونَ کما تألمون. نساء: 104. درد جواب درد. این به اون در.
البته گفته توی بازی «فحش جواب فحش» وارد نشید. معلومه زخم زبان، کاریتر از زخم شمشیره و گرچه فرصت تلافی دارید، ولی نمیرزه. ولی در کل از نگاه قرآن هم مسلّمه که جواب های هویه... ترکها میگن: چالما آقاج قاپُنی؛ چالـُــلّر دمیر قاپُنی... در چوبی رو نزن؛ تا در آهنیت رو نزنن... انگشت مکن رنجه به درکوفتن کس / تا کس نکند رنجه به درکوفتنت مشت.
یا میگه: تا ستمگر نزند لطمه به بازار تو را / ای ستمپیشه مزن لطمه به بازار کسی.
جالبه قرآن در بحث قصاص، اسامی چند عضو بدن رو مقابل هم قرار داده: جان به تلافی جان: النّفسُ بالنّفس / چشم عوض چشم: العینُ بالعین / بینی در تقاصِ بینی: ألأنفُ بالأنف، گوش به جبران گوش: ألأذُنُ بالأذُن، دندان مقابل دندان: السنُّ بالسنّ... مائده: 45... یعنی هر لطمهای خوردی همونجور تلافی کن. یعنی در مبارزه باید مشابهآوری کرد. وقتی دشمن در میدان جنگ رجز میخونه که: اُعلُ هُبل. بت ما زنده باد... پیامبر فرمود: به همون وزن و قافیه بگید: أللهُ أعلی و أجل... خدا برتره...
اگر دشمن با زرق و برق پیش آمد، دیگه نباید با شعار و شمشیر باهاش نبرد کرد: دلایل قوی باید و معنوی: لذا سلیمان نبی که درود حق بر او، در دیدارش با بلقیس، تالار زیبایی با کفپوش آینه تدارک میکنه: «صَرحٌ مُمرّدٌ من قَواریر»: نمل: 44... و تا جایی در فنآوری پیش میره که ملکۀ صاحبجاه، فریب میخوره و آن سرسرا را «آبگیر» میپندارد. دامنشو بلند میکنه که خیس نشه و خیط میشه؛ چون آبی در کار نیست: حَسِبَتهُ لُجّةً و کَشَفَت عَن ساقیها.... و وقتی بلقیس میگه: أسلَمتُ مع سلیمان، یعنی: دستام بالا! صحنهآرایی سلیمان برنده شد.
پس دکور مقابل دکور... حتی اندیشه باید جواب اندیشه باشه: لذا در عهد ادبیّات غنی عرب، معجزۀ مکتوب و ادیبانه نازل شد؛ یعنی قرآن... البته اگر دشمن به اسم رمان، به مقدّسات اهانت کرد، خب این دیگه جوابش رمان نیست. لذا امام خمینی رحمت الله علیه فرمان به قتل سلمان رشدی داد؛ اما در کل اصل مسلّم اینه که هر چیز را باید با مشابهش تلافی کرد: تعدّی در برابر تعدّی، کفش در جواب عقرب، سنگ در پاسخ کلوخ، زخم به جبران زخم، اعضای بدن به تقاص اعضای بدن، رَجز با رَجز، آبگیرنما در جواب دکوراسیون طاغوتی، اندیشه در برابر اندیشه و موشک جواب موشک! عرضم تمام!
دریافت فایل صوتی: از پرشینگیگ: اینجا / از مدیافایر: اینجا
به نام خدایی که جابرالمُنکسرین است؛ جبرانکننده شکستهدلان. از مناجاتالمعتصمین
میگن: ابروی تو گر راست بُدی کج بودی... بعضی چیزا کمالش نه در سلامت که در شکستگی است و راستیش نهفته در کجی!
انحنای ابرو از خطوط مستقیم، دلرباتره.
شیشه تا وقتی سالم باشه، لبههاش بیخطره. وقتی یه بدخواه سنگ میزنه، شیشه رو میشکنه، بدل به تکّههای متعددی با لبههای تیز و برنده میشه و بلای جان فرد بدخواه.
دل رو میگن وقتی میشکنه، قدر و قیمت پیدا میکنه. چه قیمتی بالاتر از اینکه خدا میاد پیشش؟... به جای اینکه این فرد در نزد خدا باشه: عندَ ملیکٍ مُقتدر (قمر:55) خدا میاد نزدش. در حدیث قدسی میخونیم: أنا عندَ المُنکسِرةِ قلوبُهم. منِ پیش دلهای شکستهام.
لذا شاعر باخبر از این داستان ابراز میکنه:
گفتی که به دلشکستگان نزدیکم - ما نیز دل شکسته داریم ای دوست. ابوسعید ابوالخیر.
حافظ شیرازی، دل شرحهشرحهشو کالای ارزنده معرّفی میکنه:
بکن معاملهای وین دل شکسته بخر - که با شکستگی ارزد به صدهزار درست. ناقصش گرونتر از سالمه. قالی کرمان هر چی بیشتر پا بخوره، قیمتیتر میشه.
بعضی وختا دشمنا گمان میکنند به دردمندان فشار بیارند، اونا سرکوب میشن. در حالی که انسانهای مقاوم و به خود و خدامتّکی، فشار موجب استقامت بیشترشون میشه.
میگن از میخ، این درسو بیاموز که هر چی بیشتر با پتک به سرش میزنن، بیشتر در چوب فرو میره و پایهش محکمتر میشه:
پایداری و استقامت میخ - سزد ار عبرت بشر گردد
بر سرش هر چه بیشتر کوبند - پافشاریش بیشتر گردد. ملکالشّعرای بهار
خود بنده از آیتالله حائری شیرازی در جبهه شنیدم در دی 65. مقطعی بود که ماشین جنگی ما به ظاهر دچار خلل شد. ایشون فرمود: از شکست نترسید؛ شما رو محکمتر میکنه. تعبیر میکرد:
یک گلولۀ برف وقتی توی برف غلتانده میشه و بزرگ میشه، به جایی میرسه که از وسط نصف میشه. راهش اینه که اول کار یک سنگ حتی کوچک، به عنوان هستۀ این گلولۀ برف درنظر گرفته بشه. دیگه هرچقدر هم بزرگ شد نمیشکنه... ایشان عنوان کرد:
ملت ایران هم قراره هستۀ مرکزی نهضتهای آزادیبخش جهان باشه. لذا باید مثل سنگ، سخت و محکم باشه و این نیاز داره به کوبیدهشدن... و مصیبتها و شکستها، شما رو میکوبه و محکم میکنه.
بسا شکست کزو کارها درست شود. همچنانکه چه بسیار کجیها که برتر از صافی است. به قول شیخ بهایی در کشکول: ابروی تو گر راست بُدی کج بودی. عرضم تمام!
انتشار در کانال تلگرامیم:
لینک دریافت فیلم از آپارات:
http://aparat.com/v/9m7w
صوت کامل ۱۴ دقیقهای و قبل از تدوین توسط فرشته چایکار. صدابرداری در استودیو که همان خانم برایم ارسال کرد:
http://www.mediafire.com/file/o2l9l9xr3yh9r19/940505_09127499479radioFarhangAslMojriAsadiMoqaddam_r398.mp3
فایل تدوینشده و موسیقیگذاشتهشده نهایی (از جمله تکهای از تصنیف خط خوش با صدای خودم) و مهیای پخش از رادیو فرهنگ:
http://www.mediafire.com/file/352gytdv7ln538t/940505_09127499479radioFarhangEditFereshteChaikar_r398.mp3
http://www.aparat.com/v/Lq38k
قم، استودیو قصیر، فیلمبردار محمود احمدی، تدوین: جواد ساویز، ۲۶ بهمن ۹۳، اسپانسر: رضا شیخ'محمدی... لینک تلگرامی:
https://telegram.me/rSheikh/987
یادآوری: آپارات، کانورتور عالیی هم هست. این فیلم را از 383 مگ به 25 مگ تبدیل کرد (هر دقیقه ۵ مگ). صدایش هم اعوجاج نیافت. اینستاشات از حیث امکان افزودن زیرنویس فارسی سرتر از آپارات است؛ ولی حتی حجمش را هم کم نکنی، صدا معوجج می'شود. 9503
در این آیتمها که با آرم صوتی کوتاه و گویندگی آرم توسط آقای رضا هدایتفر (مجری خوشصدای رادیو معارف) افتتاح میشود، بنده به عنوان کارشناس / مجری نقشآفرینی میکنم. این پنج برنامه با تهیّهکنندگی سید احمد محمودی و نظارت ضبط او در 93/3/26 در استودیوی رادیو سراسری معارف صدای جمهوری اسلامی ایران ضبط شد و قرار است در ماه مبارک رمضان که تا چند روز دیگر به استقبالش میرویم، در خلال برنامهای به نام «شبستان» به روی آنتن برود.
یادآوری: پنج اجرای فوق در تاریخ 11 تا 15 مرداد 93 حدود ساعت یک ربع به دوازدۀ شب پخش شد که حول و حوش پنج ضربالمثل بود. روی هر کدام کلیک و فایل صوتیش را دانلود کنید:
مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشود / لینک کمکی: اینجا
سلام گرگ خالی از طمع نیست / لینک کمکی: اینجا
ارزش سکوت / لینک کمکی: اینجا
آب دریا را اگر نتوان کشید - هم به قدر تشنگی باید چشید / لینک کمکی: اینجا
آنچه در آینه جوان بیند - پیر در خشت خام آن بیند / لینک کمکی: اینجا
در 15 مرداد، 5 آیتم دیگر در استودیوی کوچک رادیو معارف ضبط کردیم که حول و حوش پنج ضربالمثل دیگر بود. روی هر کدام کلیک کنید، فایل صوتیش دانلود میشود:
فوّاره چون بلند شود، سرنگون شود
نیمۀ پر لیوان را ببین نه خالی را
از کوزه همان برون تراود که در اوست
نیاید باز تیر رفته از شست
لئيم از طعام لذت ميبرد کريم از اِطعام
آرشیو 5 فایل: فولدر 9305
در 19 شهریور 93، 5 آیتم دیگر در استودیوی بزرگ رادیو معارف ضبط شد که قویتر و پراحساستر از قبل ظاهر شدم. 5 ضربالمثل درگاه ورودم به بحث بود و تمرین کرده بودم که اجرایم چهار دقیقه بیشتر نشود. تقدیم به شما:
کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
دست بالای دست بسیار است
آواز دهل شنیدن از دور خوش است
گربه دستش به گوش نمیرسه میگه بو میده
آفتاب آمد دلیل آفتاب
آرشیو: فولدر 9306
در 19 مهر 93، 5 آیتم دیگر در استودیوی بزرگ رادیو معارف ضبط شد که چون قرار است در آبان پخش شود و مصادف با ایام محرم، رویکرد «مرگاندیشانه» داشت:
هر که از پل بگذرد خندان بود
اگر با من نبودش هیچ میلی - چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟
آز یاشا! آزاد یاشا!
البلاءُ للولاء
ترحّم بر پلنگ تیزدندان - جفاکاری بود بر گوسفندان
آرشیو: فولدر 9307
در 21 آبان 93، 5 آیتم دیگر در استودیوی بزرگ رادیو معارف و این بار بیحضور سید احمد محمودی (که ظاهرا" کاری داشت و نتوانست بیاید) ضبط شد که قرار است در آذر پخش شود:
یک دست صدا نداره
ترک عادت موجب مرض است
خوپذیر است نفس انسانی
طرف آبباریکهای داره
کارو بده به کاردان
آرشیو 5 صوت: فولدر عشق، فولدر 9308
ضبط 5 آیتم دیگر در 23 آذر 93 در استودیوی بزرگ رادیو معارف برای پخش در دی ماه:
یک بام و دو هوا
چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است
نه چندان بخور کز دهانت برآید
نردبان این جهان ما و منی است
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
آرشیو 5 صوت: فولدر عشق، فولدر
9309
ضبط 5 آیتم دیگر در 15 دی 93 در استودیوی بزرگ رادیو معارف برای پخش در بهمن ماه:
ان الله جمیل یحب الجمال
هدف وسیله رو توجیه نمیکنه
غرض نقشی است کز ما باز ماند - که هستی را نمیبینم بقائی
کما تَدینُ تُدان!
خدا گر ببندد ز حکمت دری - ز رحمت گشاید در دیگری
آرشیو 5 صوت: فولدر عشق، فولدر 9310
ضبط 5 آیتم دیگر در 8 بهمن 93 در استودیوی بزرگ رادیو معارف برای پخش در اواخر بهمن ماه:
(خش صدایم به خاطر اینکه دیر از خواب برخواستم و حدود دوازده و ربع صبحانه خوردم و آنهم با چایدارچین و حدود یک ربع به یک در استودیو اجرا کردم!)
آرزو بر جوانان عیب نیست
بهشت را به بها بدهند و به بهانه ندهند
دایۀ مهربانتر از مادر
با حلواحلواکردن دهن شیرین نمیشه
حرف جزو باد هواست
آرشیو 5 صوت: فولدر عشق، فولدر 9311
ضبط 5 آیتم دیگر در 28 بهمن 93 در استودیوی بزرگ رادیو معارف برای پخش در اسفند ماه (محمودی تماس گرفت و گفت زودتر باید ضبط کنیم و مناسب با ایام فاطمیّه باشد):
بوی گل را از که جوئیم از گلاب:
http://qom44.persiangig.com/9311/28_buieGolAzGolab2.mp3
حالی به حالی شدن:
http://qom44.persiangig.com/9311/28_haliBeHali.mp3
کار، عار نیست:
http://qom44.persiangig.com/9311/28_kaarAarNist.mp3
کاسهای زیر نیمکاسه است:
http://qom44.persiangig.com/9311/28_kasehZireNimkaseh.mp3
زبان خلق تازیانۀ خداست:
http://qom44.persiangig.com/9311/28_zabaneKhalqTazianeh.mp3
آرشیو 5 صوت: فولدر عشق، فولدر 9311
با تهیهکنندگی امیرعباس خاقانی که خادم افتخاری حرم حضرت معصومه(س) هم هست، 7 آیتم در 11 اسفند 93 ضبط شد برای پخش از شبستان در ایام نوروز 94.... هر 7 تا بازنویسی هفت عسل و مثل نخست در زمان تهیّهکنندگی سید احمد محمودی بود:
آرشیو 5 صوت: فولدر عشق، فولدر 9312
با تهیهکنندگی امیرعباس خاقانی، 5 آیتم در 24 فروردین 94 ضبط شد برای پخش از شبستان بین 5 تا 10 اردیبهشت:
خون را با خون نباید شست
آب از دستش نمیچکد
املاننوشته غلط نداره
سقّش را با نه برداشتند
نو آر که نو را حلاوتی دگر است
آرشیو 5 صوت: فولدر عشق، فولدر 9401
مصاحبۀ رضا شیخمحمّدی با رادیو فرهنگ، برنامۀ زندۀ هفت اقلیم
سردبیر: رضا جلالی، تهیّهکننده: صداقتگو، مجری: محمّدیان، ۲۳ اسفند ۹۲: اینجا
انتشار در کانال تلگرامم در 9503: اینجا
ویژه برنامۀ شبکۀ نور (شبکۀ استانی قم) در روز 14 خرداد ۹۲.
در این برنامه بعد از لبزنی تصنیف «نقش همّت» خدا را با تعبیر «آنکه از فرط ظهور، بیحضور مینماید» یاد کردم که تلویحا" به نام برنامه که «حماسۀ حضور» بود هم اشاره داشت. سپس به قرائت یکی از رباعیهایم که در سال ۶۵ سروده بودم، پرداختم. در این رباعی هم تصادفا" تعبیر «تدبیر و امید» که شعار انتخاباتی دکتر حسن روحانی بود، گنجانده شده بود! سپس به موضوع ارزش وحدت و اجتماع از منظر ضربالمثلها و لزوم پرهیز از تکافتادگی و انزوا پرداختم. در انتها نیز یک مصیبت کوتاه ضربالمثلی! خواندم و برای ظالمانِ کُشندۀ حضرت قمر بنیهاشم(ع) که زادروزش را پشت سر گذاشتیم، لعنت فرستادم.
لینک دریافت فایل صوتی: اینجا / لینک مرتبط: اینجا / لینک فیسبوکی
لینک دریافت فیلم: aparat.com/v/1kDdS
لینک تلگرامی: t.me/rSheikh/507
حضورم به عنوان کارشناس آواز
مجریان: خانم فاطمه رکنی و فرید دهدزی
لینک دریافت فایلهای صوتی:
پنج فروردین ۹۲ / ۲۴ فروردین ۹۲ / ۲۵ فروردین ۹۲
لبگزک:
https://telegram.me/rSheikh/936
پست کامل:
ترجمۀ مصاحبه به زبان انگلیسی
Art, a tool for expanding Islamic education
Interview with an artist clergyman
***
The Ayatollah's son who wear a turban, and is a photograph, artist, Qom calligraphy association's teacher, art collectors, the manager of several weblogs, so active in the art in the world of Internet, author and editor, Qari Qur'an, dominance of bases of traditional music and lines of song, poet and novelist, traditional singer in different lines of song, is part of the Hojatoleslam Reza Sheikh Mohammadi's artistic abilities.
****
He started his seminary studies twenty-eight years ago in Qazvin Seminary and he had worn the clothes of the clergymen in 1364. He continued his seminary training courses in Fiq's lessons and the principle courses to the highest level. Maybe any of these features is a good excuse for an interview. What you read is part of the Young conversation with this artist clergyman.
When did you born and how did you get familiar with Seminary( religious school)?
I was born in Khordad 8, 1344. My grandfather_ Molla Ali asqar was the clergyman of Takand village in Qazvin region. I was almost ten or eleven years old that my grandfather passed away. As you found out most of the men in our family were clergymen. I can remember that although my grandfather was too old, on his way to mosque, under the pretext of correction of Al-Fatihah(The Opening) and Al-Tawhid(The Unity) Surah and issues related to cleanliness and unclean, broke the ice with people and communicated with them with affability. My father Ayatollah Sheikh Ali Mohammad Takandi is a clergyman and one of the Qazvin's Scholars. He was a representative of the Assembly of Experts for one period. My father insisted on that his son and his bridegrooms study about theology and educated in this course, fortunately the same things happened. When I was going to the high school, I learned the elementary lessons of seminary unto my father's teaching, without going to the seminary(religious school). After I got my experimental sciences diploma in 1362, I entered to Qazvin seminary(religious school) as a religious science student. Although I was a formal clergyman and was worn turban by Fridays prayer leader_ Ayatollah Barikbin in 1365, Due to the lack of the clergymen at the front, I started to have speeches and help people and answer their related questions in religious issues as a clergyman in 1364. At the same time besides proselytizing at the front, I took photography and wrote calligraphy and diary.
How and When did you get familiar with realm of art? Did you get familiar with Art at the front(at that time)?
No. I got familiar with art when I was too young. My father's handwriting is so beautiful and he learned me the first lessons of calligraphy in my childhood. Maybe tendency to the art field especially some of them in clergymen's family is avoided. But I can easily say that art in its real full meaning is hereditary in our family. All of the art field's were inheritable in our family, even singing. My mother liked the voice of the late Seyed Javad Zabihi and I had the tendency to like good sounds. After I have learned the basic and elementary principles of calligraphy unto my father's teaching at home. In my forth grade of high school, I was introduced with Extracurricular Classes that were held in school besides I got familiar with house of culture classes that were held in Islamic Guidence Office and I enrolled in calligraphy classes. I attended to calligraphy association classes, too. With my attendance to the calligraphy association classes, I entered to a new cycle of learning calligraphy unto my calligraphy teachers as Alireza Nayebi and Ahmad Pilleh Chi. I passed teaching calligraphy courses unto them. When I was nineteen years old, I was introduced to Qolamhossein Amirkhani by my late teachers. I practiced calligraphy unto him in Tehran and I learned great important parts of calligraphy in Tehran calligraphy association classes. Now I am one of the Qom calligraphy association's teachers near fifteen years old.
How did you get familiar with music?
In my initial years of proselytizing, I was so interested in having speech and address. I was so interested in reading the Holy Qur'an therefore, I was participated in meetings that were held by Mohammad Kazem Naddaf in Molaverdykhan mosque. In this meetings, I was introduced with various forms of reading the Holy Qur'an and using of base and alto sounds. And I really experienced the enjoyable moments there. For a while, I was just seeking to produce and make good phones by reading Holy Qur'an. But then according to my own favorite to Persian poems and singing the songs that were song by the late Zabihi and also singers such as Seraj after Islamic Revolution, initially encouraged me to collect these works and next tried to prototyping them.
Who were your teachers in traditional classic music?
I learned all the musical ranks and lines of songs unto professor Ahmad Ahmadi and Haj Davood Chavooshi in ten years. Although classes were held once a week, I did practice a lot and many hours at home to learn real famous music better by being in service of reading Holy Qur'an and Nuhh. One of the important and necessary factors for Singing the song is having presupposition and background information with rich literature especially poems. Fortunately my parents are familiar with literature. My father believe that we must use of literature and even he himself using of this especially poems in his pulpit. I mostly used to sing the beautiful and meaningful poems by Hafez, Sa'di and Rumi to present them into work of the art.
Where do your poem's works publish?
My poems publish in one of the Qazvin weekly newspapers and some times in some magazines and were read in radio programs. I made different weblogs due to present various kinds of my art works. And now, all of the information present in two sites.
Do you photographs exist in the weblog, too?
Yes, the collection of my art photos and also the photos that I took at the front exist in the weblog. Some of these photos were taken some rates and grades in art competitions.
It seems that you have activity in writing the story and fiction, too?
Yes, I entered to this field of art, too. And I have written some short stories and novels that they were published.
What books have you written?
So far I've written nearly twenty books. the first one was ((The musk of tears)). It is included the diaries that I wrote when I
Spent time at the front with experience in proselytizing and even poems written by myself about the revolution and war. The second volume of these memoirs and literary writings were released by martyr Avini's Institute as ((Sip the night)) . My other book (( Spiritual letter)) is described Imam 'Ali's instructions to Malik al-Ashtar (letter 148 of Najol-balagha) that is published in three volumes. The theme and the gist of this book_ (( Spiritual letter)) is the oral speeches of my father_ Ayatollah Takandi. Rewriting Memories of Seyyed Qalbi Hossein Razavi Kashmiri, Mo'men, Masu'di Khomeini, Seyed Mohammad Naqi Shahrokhi Khoram Abadi, and also Memories of Haj Hossein Soleimani one of Imam Khomeini's bodyguards that were published by the Islamic Revolution Documents Center is a servant of the other works. The Books of memories and anecdotes of ((Spiritual)), ((Attention of Innocents)) that is about the servants of Hazrat Ma'soumeh's Holy Shrine, ((Idioms and Sayings' book)) that contains hundreds of proverbs in Persian, Arabic, Turkish and English language. ((Calligraphy of pray)) is teaching nasta'liq (style) calligraphy, ((The way of Raja is not close!)) is about the Ninety memories of martyr Rajai, ((Rubaiyat(Quatrains) of Omar Khayam)) and ((The couplet of Babataher)) in my own calligraphy nasta'liq, to follow Leila, Khwaja Shams al-Din Mohammad Hafez Shirazi's poems with monitor my calligraphy were printed in Computer line. These are other published works of mine.
Did a clergyman's arrival is met with opposition to the realm of art?
Integration between art and religion science in the sixties was a rare and wonderful question that happened.
Less concern about entering into the realm of art about students and Clergymen, of course, was drop behind of them of their lessons. Art requires continuous practice and you should spend much time on it. Same time many young students were able and so interested to enter the field of study in art issues, but they created his mercy because it brought problems. But my ears would not listen to these words and I never pay attention to them. And Finally, whatever the justification behind any innovation is associated with unhappy looking and disagreements, I continued my own way. The situation completely changed now, and we can see the presence of significant numbers of students and clergymen in artistic categories. Even the festival is held in the name of ((Heavenly Arts)), particularly for students and clergymen artists, and fortunately, in the third year of this festival, I dedicated to myself the first rank of calligraphy (nasta'liq style) in the country.
Did you do your artwork with wearing the clothes of clergymen?
Early often it was with especial clothe of clergymen. When I went at the front as a photographer, I was with that especial clothe of clergymen. Foreign journalists were surprised to see me. I've even taken the photo that one foreign photographer, few days after, Valfajr 8 operation, during visiting Operational areas, was surprised to me that I focus on his face with my telephoto zoom lenses and he looks at me.
In the arts such as calligraphy, poetry and fiction entry of a clergyman is not as strange as entry of a clergyman to the music field, Do you agree?
Yes, So. Let me answer your question with an example that if a Qari ( a person who read the Holy Qur'an's book with a good voice and skillfully) Qur'an want to read the Holy Qur'an very technical and skillfully, without attention to Arabic musical ranks reaches a dead end and somehow is impossible. It is also possible that sometimes a Qari does not know the name of a device or specific technique that may change the musical rank, but he runs it in practice. Currently reading the Holy Qur'an skills sessions spread and they are discussing about music matters, too. So that, that especial verse should be read in the same musical rank, because it has a desolate state. But one of the concerns of the clergymen is spreading religious Islamic thoughts. Many of the mystical poems and sonnets are based on religious motif. The poetry produced on the basis of rhythms and rhymes and its intercourse with a good voice, emphasis on the musical effects and highlight the poet's art and ode mixing that will accompany the singers, again the poetry is to intensify the same sophistication. If all knowledge and wisdom is employed in this motif, is very excellent. And of course, we don't need to stipulate some beliefs from some people. Once my father over the pulpit and read some good poems that are mixed with good rhythms and rhymes, it is enough that his audience shed tears by these poems, and it prove many things. Although clergymen's thinking is often vital, we don't need that they verbally confess that they confirm the music with the same rhetoric and literal. Even those Clergymen who openly used of the lines of song in the pulpit like the late Mostabser Qazvini is unlikely would need to stipulate that music does not have the legal and religious problems. They action is best witness to their beliefs.
Translated by: Fatemeh Sa'adatpour
هوالعلیم
مشخصات مترجم:
نام و نام خانوادگی: فاطمه سعادت پور
تاریخ تولد: 25 اسفند 1368
تحصیلات: دانش آموخته کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی
محل تحصیل: دانشگاه پیام نور قزوین
سال ورود به دانشگاه: 30 بهمن 1386
سال فارغالتحصیلی: 30 بهمن 1390
سابقه کار:
دارای مدرک تافل
TOEFL از سال 1388
تدریس در آموزشگاههای زبان انگلیسی به مدت 4 سال ( از سال 1385 تا 1388)
دبیر زبان دانش آموزان مقطع راهنمایی در سال های 1387، 1388 و1389
شرکت در کلاسها و دوره های TTC ( ویژه مدرسان زبان انگلیسی آموزشگاههای زبان انگلیسی) در سال 1388
فعالیتهای علمی:
شرکت در جلسات دفاع از پایاننامه دانشجویان ارشد گروه زبان انگلیسی و زبان شناسی از سال 1387 در دانشکدههای ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبائی تهران و ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه تهران .
عضو پژوشکده علوم شناختی
عضو مرکز لینگوایستیکا ( زبان شناسی ایران)
ارائه مقاله ای با عنوان << بررسی ویژگی ها و معیارهای متون ترجمه ای برای کلاس های آموزش ترجمه>> در همایش شیوه های آموزش ترجمه- سی ام آذر ماه و اول دی ماه 1389 - دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبائی
شرکت در چهارمین کنقرانس بین المللی علوم شناختی – 10 تا 12 می 2011 (برابر با 20 تا 22 اردیبهشت 1390) – تهران پژوهشکده علوم شناختی
ارائه مقاله بین المللی با عنوان << The Emergence of Metaphors in Children Less Than 8 Years of Age Thinking About Containers>> - 11 می 2011 – تهران پژوهشکده علوم شناختی
ارائه مقاله ای با عنوان << پایایی و اعتبار در آزمون های متون ادبی دانشگاه پیام نور>> در همایش ارزشیابی ترجمه در محیط های آموزشی- 17 و 18 خرداد 1390- دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبائی
شرکت در همایش شیوه ها و چارچوب های نظری پژوهش در ترجمه - 29 و 30 آذر 1390 – دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبائی
شرکت در دومین دوره کارگاه آموزشی شیوه های پژوهش در مطالعات ترجمه - 2 اردیبهشت 1391 – مرکز پژوهشهای ترجمه دانشگاه علامه طباطبائی تهران
عضو وبلاگ دانشجویی <<انجمن مترجمان جوان ققنوس>>
انجام کارهای ترجمه ای از زبان انگلیسی به فارسی و بالعکس، مانند پروژه های دانشجویی، مقاله و برخی کتب و مجلات علمی گروه زبان انگلیسی
۲۶ مهر ۸۹ ساعت هشت و نیم تا نه و نیم شب پخش مصاحبهء رادیو البرز کرج با رضا شیخ محمدی
برنامهء «ساعت ماه» موج اف.ام ردیفهای ۲/۱۰۶ و ۶/۱۰۷
لینک دریافت فایل صوتی مصاحبه >> اینجا تکرار درج پست در اینجا
مصاحبهء تصویری من در موزهء امام علی(ع) تهران
در ۱۲ آذر ۸۸
با خبرنگار شبکهء دو تلویزیون
در پاسخ به سوءال او در خصوص
سیاهمشق و جایگاه آن در عرصهء خوشنویسی.
این مصاحبه از شبکهء دوم سیمای جمهوری اسلامی پخش شده است.
>>> اینجا
Interview With Sheikh In Emam Ali Musium
December 12 , 2010 . Tehran , Iran
By Channel Two Reporter
About Siah Mashgh and Its Important role in Persian Calligraphy
This interview has been bradcast By The IRIB
این پست اینجا هم آمده است.
حضور رضا شیخ محمّدی در استودیوی پخش
زندهی رادیو معارف
صدای جمهوری اسلامی ایران
جمعه شب / ساعت ۲۴
لینک دریافت فایل صوتی
و در صورت فیلتربودن >>> اینجا
![]() |