شیخاص!
|
||
دنیای یک شیخ خاص |
۱۶ دسامبر ۲۰۲۳
وعاظ ز حد افزون، گوش شنوا اندک
شیخاص در این میدان در صدر بود بیشک
باید برات تهیه کرد یک جفت سمعک
ژیمناستیک اصولی داره شیخاص
و اطلاق نمیشه به هر پشتک
یا باید پر باشی مثل بتون یا خالی با برنامه چون تنبک
مرجانشدن شرط داره
تو فوقش بشوی جلبک
کی بهت گفته شیخاصی؟
کی گفته هستی تک؟
گر مدعی چَرمی؟
باید تن بدی به تست فندک
نه درک داری و نه مدرک
بلند شو دست از سر هنر بردار
بذار به حال خود باشند بختک
دائم شده کار تو
پاسخ به این و اون
ی تک و هی پاتک
موشک جواب موشک
شلنگتخته چرا میندازی اینقدر؟
فعال بود داخل تو یک کودک
هی میزنی جفتک
یک روز تو را بینند با شلوارک
با لباس وارونه پوشیدن خاص نمیشی
با شلواری که پاره است ورا خشتک
بیشتر بهت میگن دیوانه و دلقک
حتی اگه خطهاتو روی امدیاف بچاپی
یا روی سنگ بنمایی حک
عین آب خوردن تذکرهها میکنندت دک
میپنداری خیلی خودتو زیرک
اسمت نمیمونه و تاریخ
از روت رد میشه با غلتک
نظری حائل را شاید خیط کردی
امثال موحد و اعرابی میزنند تو را برجک
ای کاش بابات گوشتو میپیچوند
و میزد بهت چک
نزد طفلان نمایی بلند
پیش بزرگان هستی کوچک
هی به دلایلی میشی مستمسک
رمز ماندگاری کار خدایی کردنه
خدا و بقا هست دو جزء لاینفک
سخت بیمارم تو قرصم باش
نیستی گر حالپرسم باش
قابلیّت این را دارد که بیت ترجیعبند باشد
فیلم اجرا در قمپز: ایتا،یوتیوب
«مرا میبینی و هردم زیادت میکنی دردم»
بود توجیه کارت اینکه من دارم کشش، مَردم
مرا با این حساب ای کاش زن میآفریدی پس
مگر گویی که دارد زنشدن هم دردسر هر دم
مرا با زوجهام جوری نمودی لای چرخ گوشت
شدم لوله نمیدانم که آیا زوج یا فردم؟
مگو قصّه: خَلقتُ الإنس بهر این هدف یا آن
بگو انسان در این سامان برای غصّه آوردم
بهظاهر اشرفالمخلوقم و تهراننشین دهر
ولی محرومِ برخوردارکَم اهل بشاگردم
نزن سفت اینقدر ارباب! بابایم درآمد که!
چه کوتهبخت و نحساقبالم اینکه نوکرم، بردهم
ز چوب بیصدایت شد یکی بالا و پایینم
تو برگردان مرا بطن ننهم، ای کاش برگردم
به چوب نیمسوزم ده حوالت بابت این شعر
که من عین خیالم نیست هیچ از بس که خونسردم
اگر چه من به کتفم نیست، از رو میروی؟ عمراً
«مرا میبینی و هردم زیادت میکنی دردم»
سرِ سبزم دهد بر باد آخر این زبان تلخ
چه سرخ است این زبان با آنکه چون شیخاص توزردم
خدایا! واقعاً که! در تلافی عزم تو جزم است؟
شدم جوگیرِ قمپز، من غلط کردم، شکر خوردم
فیلم اجرا در قمپز: ایتا
بانک مَسکن را مُسکّن دیدم و دیدم که شد
حرف بیتشدید را تشدیدم و دیدم که شد
تا کُلوا را، واشرَبوا را، خواند قاری برق رفت
جملهٔ لاتُسرفوا نشنیدم و دیدم که شد
گفتمت تشدیدهام جای مُشدّد خواندهام
من به دستور زبان خندیدم و دیدم که شد
گفت عکّاسی: «بده بندازم اندر آتلیه»
بنده جور دیگری فهمیدم و دیدم که شد
در سیاستنامه خواندم: «مردی و کاری» فقط
کسوتِ دَه پیشه را پوشیدم و دیدم که شد
مُصطلَح این است هر چیزی به جای خود نکوست
در سفر تنبان به سر پیچیدم و دیدم که شد
پاره بر منبر نمودم حلق در فضل جهاد
پوکهای افتاد و من ترسیدم و دیدم که شد
گفت با یک گندکاری میشوی رسوا تمام!
پس چرا من تپّهها را گشتم و دیدم که شد؟
گفت: میدانی و میپرسی؟ سؤالت ناحق است
همچو حق دانستم و پرسیدم و دیدم که شد
راستی! در بیت «تپّه»، نیست «گشتم» قافیه
ظاهراً این تپّه را هم دیدم و دیدم که شد
شیوهٔ داداش حاتم؟ سوسک خواهم شد، وِلِش!
توی زمزم من نمک پاشیدم و دیدم که شد
گفت مفتی عقد را شرطوشروطی هست سخت
عمّهام را... باقیش را چیدم و... دیدم که شد
قبلاً اینجوری سرایش را شروع کرده بودم
![]() |