شیخاص!
|
||
دنیای یک شیخ خاص |
آواز سهگاه بنده همراه با «کار عمل»
سهتار: سیّد یوسف غیاثی
اشعار: حافظ، خواجوی کرمانی
تاریخ اجرا: اول شهریور ۹۰
مکان: قم، پارکینگ شیخ
لینک دریافت فایل صوتی >>> اینجا
qom.reza: http://www.4shared.com/audio/6JrmGKze/zaval.html
qom.reza: شنیدی این فایلو؟
yusof_ghiasi: valla dishabam ferestadinesh
yusof_ghiasi: man avalesho shenidam
yusof_ghiasi: didam alaghei nadaram
qom.reza: عجب
qom.reza: کوتاه بودا
yusof_ghiasi: e?
qom.reza: یه فایل تلفیقی بود از چند ثانیه مکالمهء تلفنی که کات میخوره به یک ضربیخوانی
qom.reza: میخواستم بدونم نظرتو که چطوره کارهایی از این دست تولید کردن؟
yusof_ghiasi: nazari nadaram
yusof_ghiasi: tarjih midam be jash beshinam radif e segah e Kasaei ro beshnavam
yusof_ghiasi: kheyli pore
qom.reza: عجب
yusof_ghiasi: emruz ba aghaye Mostafa Rezaei dashtam gooshesh mikardam
qom.reza: عجب
yusof_ghiasi: are
qom.reza: همون که به من تخفیف بزرگ زندگیم رو داد
yusof_ghiasi: yani chi?
qom.reza: و گذاشت که از قزوین با خاطرهء خوش خارج شم
yusof_ghiasi: ar
yusof_ghiasi: aer
yusof_ghiasi: are
yusof_ghiasi: doroste
qom.reza: جالبه که دو جا من و ایشان پشت سر هم نمایشگاه گذاشتیم
yusof_ghiasi: uhum
qom.reza: من در واقع یجورایی خواستم ادای ایشون رو درارم
qom.reza: نمیگفت؟
yusof_ghiasi: na
yusof_ghiasi: emruz faghat yeki 2 bar esm e shoma ro ghati e esm e kasani ke mishnakhtim avordim va mese baghie yadi azatun kardim.
yusof_ghiasi: va albate bad az avordan e esmetun ye khandeye na khod agah ham be vojood oomad
qom.reza: خب این به خاطر اون هالهء طنزآمیزیه که گرداگرد شخصیت منو فراگرفته
qom.reza: و عاملش هم خودم بودم دیگه
qom.reza: من اگه بتونم با حفظ این هاله که به شدت به جدیت کارم آسیب میزنه این روند برگزاری نمایشگاههام رو ادامه بدم پارادوکس جالبی میشه
yusof_ghiasi: خود گوزي و خود خندي / الحق که هنرمندي
qom.reza: ببین! من اگه با این هالهء سخره آمیزی که گردم هست میرفتم فرض کن دلقک میشدم تعجب نداشت
qom.reza: اگه از سوی دیگه
qom.reza: میرفتم به خاطر خوشنویس بودنم کراوات میزدم و یه افهء استادی و هنرمندی میذاشتم و شق و رق راه میرفتم مثل استاد ابراهیمی در کرمان بازم عادی بود
qom.reza: ولی رفتارت دلقک آمیز باشه و اونوخ بری وسط کرمان جلسهء پرسش و پاسخ خوشنویسی بزاری این غرابت داره دیگه. نداره؟
qom.reza: و من کشته مردهء این غرابتم
yusof_ghiasi: با کريمان اين کارها دشوار نيست
qom.reza: مصطفی رضایی خبر از افتضاحی که در نمایشگاه قزوین من ببار آمد داشت یا نه؟
yusof_ghiasi: nemidoonam
qom.reza: میدونی اشاره ام دقیقا به چیه؟
yusof_ghiasi: na
qom.reza: در مدتی که در قزوین نمایشگاه داشتم, هرقدر منتظر موندم که کسی از من تابلوخطی بخره نخریدند
qom.reza: نمایشگاه من به لطف تاءخیر مصطفی رضایی چند روز تمدید شد
qom.reza: در روزهای باقیمانده خودمو به آب و آتش میزدم
qom.reza: مهمون خونه ی پدر و مادرم بودم و اونها هم هی میگفتند: بیخودی خودتو معطل کردی
yusof_ghiasi: uhm
qom.reza: به خصوص پدرم دل خوشی از این کارهای من نداره
qom.reza: و میگه من دوس دارم تو عین خودم آخوند بشی و به کمتر از این راضی نیستم
qom.reza: حالا میخای خدای خط بشی به درد من نمیخوره
qom.reza: اما در آخوندی اگه یک طلبهء روضه خوان مخلص که خودش بالای منبر بیشتر از مستمعینش در رثای اهلبیت اشک بریزه بشی بیشتر دوس دارم و به تضمین آیندهء سعادت آمیزت مطمئن میشم
qom.reza: به هر حال
qom.reza: آقا ما روزهای آخر که گفتند مصطفی رضایی دیر میاد و بازم میتونی نمایشگاهتو ادامه بدی دست به دامن ابوی شدیم که
qom.reza: به استاندار قزوین که دوستت هست زنگ بزن و دعوتش کن که از نمایشگاه ما بازدید کنه
qom.reza: بلکم چیزی بتونیم بهش بفروشیم
qom.reza: ایشون زنگ زدند و آقای مهندس ط.ح.ا.ی.ی وعده کرد که خواهد آمد
qom.reza: هی منتظر شدیم ولی خبری نشد
qom.reza: دوباره در روزهای پایانی نمایشگاه به ابوی گفتم که مجددا تماس بگیر
qom.reza: گفت: دیگه من تماسمو گرفتم
qom.reza: اگه گفته میام که میاد دیگه
qom.reza: گفتم داره وخت تموم میشه
qom.reza: و روزهای آخره
qom.reza: دو روز مونده به اتمام نمایشگاه بعد از تماسهای دیگر ابوی, استاندار قدم رنجه کرد و در گالری مهر حوزهء هنری از نمایشگاه بنده به اتفاق آیت الله ب.ا.ر.ی.ک.ب.ی.ن امام جمعهء شهر بازدید کرد
qom.reza: نیم ساعتی این بازدید به درازا کشید و
qom.reza: وقتی استاندار داشت خارج میشد من درگوشی بهش گفتم که خلاصه این کارها صرفا برای نمایش اینجا نیست
qom.reza: و ما قصد فروش هم داریم. اگه مساعدتی بکنید مزید تشکر خواهد بود.
qom.reza: ایستاد
qom.reza: گفت: آقای شیخ محمدی! دست ما بسته است
qom.reza: و بودجه ای که استانداری در اختیار داره تعریف و ردیف خودشو داره
qom.reza: ما در قالب خرید آثار هنری میتونیم هر از گاه «اکسپو»یی برگزار کنیم
qom.reza: اونجا هم نه شما که همهء هنرمندان خطهء خط و دیگر حرفه ها و مشاغل هنری کارشونو عرضه میکنن
qom.reza: و هر کس هم بخاد میاد میخره
qom.reza: شما اکسپو شرکت کردید؟
qom.reza: گفتم: خیر! از من برای قزوین دعوت نکردند. گفتند شما هنرمند قمی هستید. در حالی که من ده سال در قزوین بودم
qom.reza: گفت: به هر حال اینجوریاس
qom.reza: جوابش منفی بود
qom.reza: ولی وختی سوار ماشینش که از شبیه ون بود ولی بزرگتر و در کشویی خوشگلی داشت شد و معاونینش هم باهاش بودند
qom.reza: به یکی از معاونینش چیزی گفت و اونم به رئیس ح.وزهء هن.ر.ی قزوین که یحتمل مصطفی رضایی دقیق بشناسه چیزی گفت
qom.reza: بعد فهمیدیم که گفته: آقای فری.ب.رز ش.یری.ن.ی! چون شما خودتون دستی در هنر خوشنویسی دارید چنتا از کارهای
qom.reza: آقای شیخ ممدی رو انتخاب کنید بلکه در قالب یک طرح حمایت از هنرمند از ایشون خریداری کنیم
yusof_ghiasi: ye bar goftam
yusof_ghiasi: shoma mokhatabetun ro doros entekhab nemikonin
yusof_ghiasi: emruz to uni
yusof_ghiasi: ke Mr Rezaei nemayeshgah dare
yusof_ghiasi: ye dokhtar e khoshgel oomad o goft tablo hatun ro mikharam
yusof_ghiasi: Mr Rezaei goft forooshi nis
yusof_ghiasi: vali zir e 400t nis
yusof_ghiasi: ya masalan in hame adamaye balashahri hastan ke tablo hatun ro doos daran va mikharan
yusof_ghiasi: berin soraghe oona
yusof_ghiasi: tabi'atan adamaye hesabi tablohatun ro doos nadaran
yusof_ghiasi: va bishtar be cheshm e fokahi beheshoon negah mikonan
yusof_ghiasi: doroste ke kollli ehsas tooshoon has
yusof_ghiasi: vali khoobe ke ina ro be ahlesh neshun bedin
yusof_ghiasi: na be ostanadar o faghih o emam jome o ..
qom.reza: داستانم ادامه داشت. ولی رفتم پیش مهمون. بقیه شو بعدا برات تعریف میکنم که چه افتضاحی شد
qom.reza: .
qom.reza: کدوم نمایشگاه کاراشو به نمایش گذاشته؟
qom.reza: کدوم دانشگاه؟
تصنیفخوانی بداهۀ شیخ با سنتور مجتبی سالاری
شاگرد استاد مجید کیانی در مایۀ همایون
مشتاقی و صبوری از حد گذشت ما را
گر تو شکیب داری، طاقت نماند ما را (سعدی)
یازده آذر ۸۸ / قم، خیابان باجک / زیرزمین منزل نوازنده
>>> اینجا
آوازخوانی و تصنیفخوانی من در مایۀ ماهور
بر روی دو غزل از حافظ شیرازی
اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول / رسد به دولت وصلت نوای من به اصول
و:
در خرابات مغان نور خدا میبینم
وین عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
در نزد سیّد یوسف غیاثی ۱۸ ساله بچّۀ کرمان و بدون ساز در پارکینگ شیخ
>>> اینجا را کلیک کنید
![]() |