شیخاص!
|
||
دنیای یک شیخ خاص |
از تریبون همین قُمپز مُنادی میکنم:
من شوم گر منتخب، کاری جهادی میکنم
در کویر لوت خواهم ساخت تأسیسات برق
باز هم خواهی مگاماتا زیادی، میکنم
کمپلت اخراج خواهم کرد ایّام عزا
داخل تقویمها اِدخال شادی میکنم
شنبه را تا پنجشنبه میکنم تعطیلِ عام
یک مدل تکثیرِ فرهنگِ گشادی میکنم
کار شد این؟ یک وضو تا آخر عمرت بس است
حکم بیتأثیریِ هرگونه بادی میکنم
دستهایی گر بخواهد سلب آزادی کند
خلع ید با لنگهکفش از این ایادی میکنم
میکنم آزاد اینترنت، نُطُق هر کس کشید
حبس در قزوین درون انفرادی میکنم
با لوکوموتیر رد خواهم شد از زیر رکود
نصب آنگوزمان بهروی هر کسادی میکنم
مُهرهایم انفجاری، پینه در پیشانیم
گونهای تبلیغ دین، کاری نمادی میکنم
شعر عادی شد، بود محصول دولتهای قبل
ورنه شیخاصم کجا یک کار عادی میکنم
بندههایی بیسروپا، تختهکم، خُل واقعاً که!
آفریدی یا خدا! این حجم مُنگل؟ واقعاً که!
یک برادر آشنا با تابع و دیفرانسیل، جبر
خواهرش در ما زند چونان ببو زُل واقعاً که!
واجد عینالیقین باباست، دور از ریب و تردید
هست آقازاده در شک و تزلزُل واقعاً که!
شد پدر در آسمان فقه و دانش چون ستاره
تکپسر دُردانهاش یک آسمانجُل واقعاً که!
هر دو از یک باب و مادر، دو پسر همشیر و همخون
روز و شب در جنگ و نیرنگ و تقابُل واقعاً که!
در ترقّی، در مسیر رشد، حقناباوران، لیک
ما مسلمانان حقجو در تنزّل؟ واقعاً که!
بیخدایان سکولار جهان وای! از چه سازند؟
از خداجویانِ ازحقباخبر پُل واقعاً که!
جر دهم در شصتمین و چارمین قمپز خودم را
بعد تشویق شماها اینقدر شُل؟ واقعاً که!
![]() |