آب کم جو تشنگي آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
ميگويد: «آب کم جو» شايد منظور، نقد لقلقلهی زبان است.
و هجو تصوّر شيرينشدن دهان با «حلواحلوا کردن»
شاعر توصيه ميکند که به جاي «دوصدگفته» برو در پی «نيم کردار».
و اوّلش هم ببين در دل و در عمل تشنه هستي يا نه که هي ميگويي: کو آب؟...
شايد هم اشاره دارد که همه چيز در تو مندرج است: هم خواسته و هم خواستهشده
تويي که گل سرسبد خلقتي و مرکز همهی ارزشها. لذا:
«از خود بطلب هر آنچه خواهي که تويي»
کمتر از هيچ در ترازوي آنا, شيخ, 27 مهر 87، قم, سر سفره ي ناهار, 2 عصر
 |
سومین آبسروده
|
 |
خيره آن ديده که آبش نبرد گريهي عشق تيره آن دل که در او شمع محبّت نبود در شمار «نفرينسرودهها»ست. بيتي برخوردار از قافيهي دروني «تيره» و «خيره» که در پيشاني مصراعها، خوش نشسته است. عشق، پديدهايست اشکانگيز و گريهخير. و ديدهاي که سنگوارگي و آهندلي کند، «مستحق ِهجران است». روشنايي تاريکخانهي دل با فروغ مهر و دوستي بايسته و شايسته است. دلِ «مهر»گريز با هيچ «خورشيد»ي روشني نميگيرد يا به قول حافظ: مباد که هرگز بگيرد.
۲۷ مهر ۸۷، قم، صف نان سنگک، کمتر از هيچ در ترازوي آنا: شيخ
|
 |
چهارمین آبسروده
|
 |
آب در کوزه و ما تشنهلبان میگردیم یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم اشاره دارد که مقصد و مقصود و نیل به آن الزاماً دیر و دور نیست. مبادمان که به خیال آیندهی روشن، حال را «پرت» pert فرض کنیم. زنهار که به تصوّر اینکه هنوز سهم و بهرهی اصلی ِ خوشبختیمان، پرداخت نشده، داشتههایمان را پیشغذا، د ِسر و کمبها بینگاریم و رها کنیم.
۲۸-۷-۸۷، قم، ۱۱.۳۰، صف ادارهی تأمین اجتماعی ِ طلاّب، کمتر از هیچ در ترازوی آنا: شیخ
|
 |
پنجمین آبسروده
|
 |
خبـرت خـرابتـر کـرد جـراحـت جـدایـی چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
وصال، کاملش خوب است و شاهنامه، آخرش! اکتفای عاشق به جلوهی اندکی از معشوق و بسندهکردن ریاضتکشانه و رضایتمندانه به «کیفیّت چشم دلدار» نه که التیامبخش «جراحت جدایی» نیست که تشنگیفزاست. در این بیت، از تکنیک «اشتقاقنمایی» میان «خبر» و «خرابتر» سود برده شده است و وصف متفاوتِ «روشن» برای «آب» به شاعرانگی بیتِ سعدی افزوده است.
۲۹-۷-۸۷، قم، مدرسهی فیضیّه، صف دریافت مساعده، کمتر از هیچ در ترازوی آنا : شیخ
|
 |
ششمین آبسروده
|
 |
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست نان حلال شیخ ز آب حرام ما خب رسیدیم به «آبسروده»ای که در آن کلمهی «آب» و «شیخ» همجوار شدهاند. نیز کلمات «نان» و «آب» که در زمان ما هم، دو واژهی دوست و «دست به گریبان»اند. شیخ ِ این بیت، به پاکدامنی و پاکخوریاش مینازد و بدان مباهات میکند. ولی به لحاظ آلودگی به بیماری ِ زرق و ریا، در معرض سوء ِ عاقبت است. در حالی که مست ِ مینوش، پاکباز و خاکباز است و صاف و صادق و درون و بیرونش یکیست. از این رو کمتر بازخواست میشود و عاقبتبهخیرتر است.
۲۹-۷-۸۷، قم، جلسهی تدریسم در انجمن خوشنویسان قم، ۱۸.۴۵ شب کمتر از هیچ در ترازوی آنا : شیخ
|
 |
هفتمین آبسروده
|
 |
با ساربان بگویید احوال آب چشمم تا بر شتر نبندد محمل به روز ِ باران
وصف تازه و اغراقآمیزی از کثرت گریه در فراق معشوق و روز «وداع یاران». گریهای سیلآسا که در ساعت حرکت شتر حامل دلدار، خلل ایجاد میکند. شاید اگر سعدی امروز شعر را گفته بود، ابراز میکرد که گریهی من بارانی انگیخت که پرواز هواپیمای معشوق را کنسل کرد! شاعر دیگری قریب به این مضمون آورده است که: «میروی و گریه میآید مرا / اندکی بنشین که باران بگذرد»
۳۰-۷-۸۷، ده صبح، قم نانوایی آقامصطفی کمتر از هیچ در ترازوی آنا: شیخ
هشتمین آبسروده
|
 |
ز بس به دلو تحسّر ز دیده اشک کشیدم که مدّتی است که در چاه چشم، آب ندارم وصف دیگری است در باب کثرت اشکریزی در فراق معشوق یا بر گناهان ماضی. گاه در برخی اشعار تعبیر میشود که اشکم به اتمام رسید و وقت آن است که خون گریه کنم. در مصراع عربی آمده است: «و لاءبکینّ علیک بدل الدموع دماً» بر تو به جای اشک، خون میگریم. از امتیازات بیت فوق، ترکیببندی تازهی «دلو تحسّر» است که با «چاه چشم» ربط مراعاتالنّظیری دارد. شاعر دیگری گوید: «.... / آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم» ۱۹ آبان ۸۷ / کمتر از هیچ در ترازوی آنا : شیخ
ادامه دارد
|
|