شیخاص!
 
 
دنیای یک شیخ خاص
 

*بنی‌آدم اعضای یکدیگرند*

*که در آفرینش ز یک گوهرند*

چو پولِ تو قاپید عضوی شرور

ز هر کس توانی تو بستان به زور

_#شیخاص_


برچسب‌ها: سعدی, نقیضه
 |+| نوشته شده در  دوشنبه بیست و سوم بهمن ۱۴۰۲ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

instagram.com/tv/B6ahSuEHP5Z
آواز رضا شیخ‌محمدی، شعر سعدی، مایهٔ ابوعطا ۹۸٫۹٫۲۷، قم میکس رضاشیخ با ادیوس۶،  #شیخاص
aparat.com/v/qeA7R

https://t.me/rSheikh/1943

دریافت فیلم از سایت پیکوفایل: اینجا

از مدیافایر: اینجا


برچسب‌ها: قم, سعدی, ادیوس, شیخاص
 |+| نوشته شده در  شنبه هفتم دی ۱۳۹۸ساعت 22:38  توسط شیخ 02537832100  | 

https://t.me/rSheikh/1333

اتودتلاوت نطق‌اندرون رضا شیخ‌محمدی، موضوع: «ترس بد، ترس خوب»

۱. شروع با آيهٔ «...الّذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم‏ فزادهم ايمانا»... قبل از اینکه آیهٔ؟؟ را تکمیل کنم، اینجا درنگی می‌کنیم.
۲. يكى از بزرگترين نواقص شخصيّتى انسان، «ترس» است؛ به قول عرب‌ها: جُبن. نقطهٔ مقابلش شجاعت است كه امرى ستودنى است. اگر از لولوخورخوره يا مترسكِ بيجانى كه ارزش ترسيدن ندارد، بترسى، اسمت مى‌‏شود جبان! ترسو. على(ع) خطاب به مالک‌اشتر مى ‌‏فرمايد: لاتدخلنّ‏ فى مشورتك جباناً. زبون را مشاور اختیار نکن؛ چون: يُضعفك عن الأمور.
در داستان «ماجراهای گالیور» نوشتهٔ تام سایر که کارتونش هم ساخته شد، شخصیت «گِلام» با تکیهٔ کلام معروف «ما نمى‌‏توانيم. من میدونم» فقط تزریق یأس می‌کرد. (مطالبی که در عسل و مثل شبستان آورده‌ای) انسانِ ترسنده‏‌طبع شيشه‌‏جان نه در تجارت موفّق مى‌‏شود نه امور دنيوى و نه حتى اخروى. هم كار اقتصادى، نياز به جرأت دارد؛ هم‏ جهاد در راهِ خدا.
۳. اما بعضى چيزها ارزشِ ترسيدن دارد: مرگ، مرض، دوری راه، قلّت زادوتوشه، فقر. حتی پیامبر از اتّباع هوی و طول‌الأمل امتش بعد از خودش واهمه دارد. نهایتاً خود خدا. واخشونِ. از خدا باید ترسید.
۴. نگاه متعارف در منابر همين است كه از مرگ بترس تا تدارك كنى‏ چيزهايى كه بعد از مرگ لازم است و نهایتاّ خداترس باش. اما آيا مى‌‏توانيم فارغ از اين نگاه متعارف، از چيزهاي دیگرى ياد كنيم كه‏ ارزش ترسيدن دارد؟ فراتر از آن، بلکه از متون‏ دينى جورى معناگيرى كنيم كه ترس از چيزهاى تازه‌‏اى را از آنها نتيجه بگيريم. مثلا؟
۵. در آيهٔ «ان اكرمكم عندالله أتقيكم» نخست از افرادِ «باكرامت‏‌تر نزدِ خدا» ياد شده، اما در ادامه از «ترسنده‌‏تر از خدا» ياد نشده؛ فقط گفته: ترسنده‌‏ترِ خالی... اما خائف از چی؟ درست است در جاى ديگر گفته: «اتقوا الله». اما اينجا متعلّق‏ ترس را معرفى نكرده. شايد بشود اينجورى معنا كرد كه از هر چيزى‏ كه ارزشِ ترسيدن دارد، اگر بترسى، «اكرم عندالله» (مکرّمترین در نزد خدا) خواهى بود. 
۶. مواردى را ياد مى‏‌كنم كه شايد شما مناقشه كنيد و بگوييد ترس از آن‏‌ها ارزش ندارد و مثل همان ترس از مترسك است. اما اگر بتوانم ثابت كنم‏ آن مصادیق، ترس‌هایی ستودنى است، بلکه بتوانم نتیجه بگیرم بيم از آن‏ها ما را به اكرميّت مى‌‏رساند.
۷. مدّعيم «ترس از فنا» از ترس‌‏هاى خوب بشريّت است. نمی‌خواهم نباشم. میل به بقا در من است. تلاش برای یافتن اکسیر حیاتِ جاودانی دارم.
۸. راه حلّ عرفا: اعتقاد به عالمِ پس از مرگ‏. راه حلّ هنرمندان: خلق اثر هنرى.‏
۹. راهِ روميان براى تبديل نقشِ واقعی اما فانىِ چينيان به نقش ديجيتال‏ی (عکس و ایمیج) که آن روز نمی‌شد تثبیتش کرد و امروز روی فلش و هارد و اینترنت قابل سیو است. وقتی «ما نمانیم و عکس ما باقیست»، این مجازِ مانا بر آن رئالِ میرا، به!
ذیل همین فیش، یک تلاوت نطق‌اندرون تحت عنوان «قبل از مردن بمیرید!» تولید و نشر یافت:
 http://sheikh.blogfa.com/post/440
۱۰. تدبير سعدى براى ايجادِ نقش بازمانده و با اين تدبير به‏ جاودانگى‌‏رسيدن؛ گيرم اگر حيات بعد از مرگى نباشد. اشاره به گلستانِ همیشه خوش در پست:

http://sheikh.blogfa.com/post/401

كلام فروغ فرخزاد كه هنر راهى است براى غلبه بر فنا. ذکر بی‌اشاره به نام فروغ در عسل و مثل.
۱۱. ترس از بى‌‏نظمى، بى‌‏تعادلى‏، اغتشاش
۱۲. کلام دكتر الهى قمشه‌‏اى که حسد و بخل، خلاف ريتم و نظم‏ کائنات عمل كردن است. نمايشنامه‌‏نويس خارجى؟؟ وقتى فرد بخيل را تصوير مى‌‏كند، مى‌‏خندى. چون حس مى‌‏كنى تلوتلو مى‏‌خورد و نمی‌تواند مستقیم و با ضرباهنگ درست راه برود.
۱۳. پيامبر(ص) وقتی ديوارِ قبری را محكم و استوار بنا مى‌‏كند و در مقابل اين پرسش‏ كه وقتى قرار است زیر خاک پنهان شود، چه فرق مى‏‌كند؟ (سؤال خيلى‌‏ها كه‏ وقتى قرار است يك هنرمندِ غيرمعتقد بميرد، چه فرق دارد هنرش‏ بماند؟) پيامبر جواب نمى‌‏دهد كه رفتارهایمان باقی است و هیچ چیزی فانی نیست؛ بلکه مى‌‏گويد: رحِمَ الله إمرءاً كه كارى را كه مى‏‌كند أتقَنه. يعنى نفسِ «اِتقان» ارزش‏ است؛ گيرم باقى نباشد! انگار پیامبر از نااستوارى می‌ترسد نه نامانایی.
فرود:
تلاش كنيد از چيزهايى كه ارزش ترسيدن دارد، بترسيد؛ وگرنه نترسید و شجاع باشید؛ چون صِرفِ‏ ترس ارزشمند نيست. بارها در قرآن توصيه شده نترسيد و از متهوّرها تمجيد شده است. تحسین کرده است كسانى را كه در لشگر اسلام بودند و در ركاب پيامبر شمشير مى‌‏زدند و خوف در قاموسشان نبود. وصفشان در آيه‏‌اى كه در صدر بحثم خواندم و نيمه‏‌كاره ماند، آمده. تمامش مى‌‏كنم و التماس دعا:
الّذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا. صدق الله العلى العظيم‏


برچسب‌ها: تلاوت نطق‌اندرون, عسل و مثل, قرآن, سید مصطفی صادقی
 |+| نوشته شده در  جمعه نوزدهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 4:55  توسط شیخ 02537832100  | 

فایل صوتی (مدیافایر)  لینک کمکی (ساوند کلود)

به نام او که پدیده‌های نافع را از امتیاز بقا و مکث در زمین برخوردار می‌کند. رعد: 17. ميگن: همّت بلند دار كه مردان روزگار / از همّت بلند به جايى رسيده‌‏اند بلندهمتى يعنى قانع‏‌نبودن به وضع موجود و در پى فضاها و افق‏‌هاى‏ تازه بودن. اين حالت بايد آسيب‏شناسى بشه. چون دو جور بلندهمّتى‏ يا همان بلندپروازى داريم: پسنديده، ناپسند. گاهى تحت تعريف «پا از گليم خود فراتر گذاشتن»ه. خب اين خوب  نيست. شما ليست دارائیها و امكاناتتو دارى و به محدودبودنشون هم واقفى. در عين حال از سر غرور يا جوزدگى يا پُزدادن يا روكم‏كنى سراغ سنگ بزرگ زدن ميرى. كلاهى انتخاب مى‌‏كنى كه براى سرت گشاده. شعرى شروع مى‏كنى به‏ سرودن كه دانشت اونقدر نيست كه بتونى تمومش كنى. توو قافيه‏ش‏ مى‏مونى. اين خوب نيست. ببينيد! چند جا قرآن به انسان گفته: استُپ! جلو نرو. اگر دانش چيزى رو ندارى، ورود نكن: لاتقْفُ ما ليسَ لك به‏ علم: اسرى: 36. با اينكه يه جاهايى گفته: لاتَخافوهُم: از دشمن‏ نترسيد. پيشروى كنيد! آل‏عمران: 175. يه جاهايى گفته: خودتو دستى‏دستى به هلاكت نينداز. خودكشى با شهادت‏طلبى فرق داره: لاتلقوا بايديكم الى التهلكه. بقره: 195. چون هر تهوّرى ستودنى‏ نيست. جسارتِ كلاغ در اينكه پا در كفش كبك كنه و بخواد راه‏رفتن‏
اين پرنده رو بياموزه، ممدوح نيست. يا شغال اگه بخواد با گريم‏كردن، خودشو جاى طاووس جا بزنه، به قول مولوى آخرش رسوا ميشه. لذا ترك‏ها ميگن: اُز بيلديگين اُينا. اونى رو كه بلدى برقص و بازى كن. در غريبى لاف نزن. حافظ! نه حدّ ماست چنين لاف‏ها زدن / پا از گليم‏ خويش چرا بيشتر كشيم؟ يا: آن سرزنش كه كرد تو را دوست حافظا! / بيش از گليم خويش مگر پا كشيده‏اى؟ يعنى: لقمه گنده‏تر از دهانت رو نه بردار; نه آرزوشو بكن! ببينيد اگه پيامبر صلوات الله عليه فرموده: من‏ بعد از خودم نگران امّتم. مى‏ترسم دچار طول‏الأمل بشند: آرزوى دراز. با اين وصف پس چرا ميگن: آرزو بر جوانان عيب نيست؟ مگه همين‏ حافظ نگفته: بس طور عجب لازم ايام شباب است؟ جوان بايد جوانى‏ كنه. رندى و هوسناكى در عهد شباب اولى. بايد براى آينده‏ش نقشه‏ بكشه... بعله بايد نقشه بكشه; ولى خيال‏پردازيى نكنه بى‏اعتنا به‏ امكانات و دارائيهاش. مثلاً تو آرزو كنى قصرى داشته باشى مجلّل و درندشت. خب چنين قصرى مواد و مصالح و هزينه‏اى مى‏خواد كه ايل‏ و طايفه تو هم جمع شن، از پسش بر نميان. و تازه حريفش بشن، از كجا يقين دارى زنده بمونى وقتى آماده شد؟ اى بسا آرزو كه خاك‏ شده. اين بلندهمّتى خوب نيست. بله اگر قصرى كه توى ذهنت‏ هست، يك اثر معمارى مثل تاج محل در آگراى هندوستان باشه كه‏ بنده رفتم، از عجايب هفتگانه جهان. بگى اگه بودم، خودم بهره ببرم. اگه نبودم، ديگران تا قيامت قيامت بيان لذّت تماشاى اين بنارو ببرند. آرشيتكت‏ها توش بگردن و بچرخن و پايان‏نامه معمارى بنويسن. اين‏ به نظرم آرزوى خوبيه. چون به عمر خودت محدودش نكردى. ببينيد اكثر ما همه چيزو براى دنياى خودمون مى‏خوايم. و دنيامونم محدوده‏ و پايانش هم نامشخّص. هر لحظه ممكنه من بميرم. فقط خدا عالمه به‏ وقتش. لا يُجلّيها لوقتِها الاّ هو. اعراف: 187. من رضا شيخ محمدى اگه‏ زرنگ باشم بايد بلندهمّتى‏ها و آرزوهامو محدود نكنم به دايره‏ عمرم... ببين سعدى شيرازى از اون زِبر و زرنگ‏هاست. آرزوش اينه‏ يك اثر هنرى تأليف كنه اسمشو بذاره گلستان; اما گلستانى كه هميشه‏ خوش باشد. حاوى گلهايى نباشه كه به باغ آمد از اين راه و از آن‏ خواهد شد. حافظ. بلكه از باد و باران نيابد گزند. فردوسى. ببينيد اين‏ يك بلندهمّتى واقعگرايانه است. چون فناى خودش تووش لحاظ كرده. گفته كتابم باشه. من باشم نباشم مهم نيست. غرض نقشى است‏ كز ما باز ماند. اين آدم به آرزوش رسيد. الان 780 ساله از تصنيف‏ گلستان مى‏گذره; اما پلاسيده نشده. تازه است و برخوردار از امتیاز «نافعیّت و ماکثیّت در زمین» که قرآن میگه. (رعد: 17) غير از سعدى يك‏ شخصيت معرفى كنم كه قرآن تحسينش كرده. گفته الگوى شما مردان‏ هم هست; همچنان سرمشق بانوان است. ببين چه واقعگرايانه‏ بلندهمتى مى‏كنه; چون پرنده فكر و خيال‏پردازى‏شو برده تا آنسوى‏ دايره حيات نباتى. ميگه: ربّ ابن لى عندك بيتاً فى الجنّه. سوره تحريم: 11. همون قصر را كه در بالا گفتيم آرزو كرده ولى فرادنيايى. اين زن‏ توجه داشته به امكاناتش. حواسش بوده آنسوى مرز دنيا هم در حوزه‏ استحفاظى اوست. اينجا ملكه شاه شاهان بوده. بهترين زندگى مرفّه‏ رو داشته; ولى نه كه فانيست. ميگه: چه فايده؟ من بسَم نيست. اينو ميگن: زياده‏خواهى مثبت. در كمال بلندهمّتى و بلندپروازى مى‏گه: خدايا! پيش خودت در بهشت براى من خانه‏اى بساز!... اگر چنين‏ آرزويى كردى، ديگه بر تو عيب نيست. حتى طولِ اَملت مايه نگرانى‏ پيامبر هم نيست. اگه اينجورى تونستى بلندهمّت باشى، عالى! همّت‏ بلند دار كه مردان روزگار (و نيز زنان دوران) / از همّت بلند به جايى‏ رسيده‏‌اند. عرضم تمام!

مطلب مرتبط:

http://eshq.ir/post/432

ترس خوب؛ ترس بد


برچسب‌ها: رادیو معارف, سعدی, عسل و مثل
 |+| نوشته شده در  یکشنبه سوم آبان ۱۳۹۴ساعت 11:23  توسط شیخ 02537832100  | 

به نام خدایی که سودزایی ربا را نابود کرد و صدقه را فزونی بخشید. بقره: 276
میگن: هر که گریزد ز خراجات شاه - بارکش غول بیابان شود. گاهی انسان به خیال خودش میخواد زرنگی کنه. خمس و زکات و فطریّه یا مالیات و عوارض شهروندی رو نمی‌پردازه؛ ولی درگیر خسارات مالی بزرگتری میشه و عوضش درمیاد.
اونایی که تحمّل نظم و حاکمیّت قوانینِ به ظاهر سفت و سخت رو ندارند، وقتی ورق برمی‌گرده، با وضع بدتری مواجه میشن. علی علیه السلام در خطبۀ 15 می‌فرماید: مَن ضاقَ علیه العدلُ فالجورُ علیه أضیَق. کسی که نتونه عدل رو تحمّل کنه، جور را سختتر و غیرقابل تحمّل‌تر خواهد یافت.
پروین اعتصامی میگه: آنکه بر خوان کریمان کرد پُشت - از لئیمان بشنود حرف درشت
عبدالله فرزند خلیفۀ دوم از بیعت با دستان مبارک علی علیه السلام سر باز زد؛ ولی در نهایت مجبور شد با پای سفّاک معروف: حَجّاج بن یوسف ثقفی بیعت کنه:
از دست‌بوس روی به پابوس کرده‌ای - خاکت به سر! ترقّی معکوس کرده‌ای: جزاءُ مُقبّلِ الاءُستِ الضّراط!
تُرک‌ها میگن: اگر وِرمیَن سن مظالم / آلُر سَندن گوجلو ظالم. اگر به دست خودت وجوهات و مظالم شرعیتو به مستحق نپردازی، ظالم به زور از تو خواهد ستاند. سعدی با لحن تهدیدآمیزی میگه:
چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی - بده! وگرنه ستمگر به زور بستاند
این جملۀ آذری رو از یک استاد سفیدکار شنیدم که: بـُــشدَن بیر چیخر؛ سـِـفدَن ایکّی! فرد دست و دلباز فوقش با تصدّق و بخشش، یه تومن از دست بده (که اونم از کف نداده؛ توی حسابشه) ولی فرد خسیس سرحساب بشه، دو تومن از جیبش میره... دوبله باید خرج کنه.
ظاهراً از صائب تبریزیه:
اگر حرف خردمندان به شیرینی نیاموزی - فلک آن حرف با تلخی بیاموزد به تو روزی
در یک شعر ترکی هم با لحن اخطاردهنده‌ای توصیه به پرداخت مالیات شرعی شده:
اگر ورمرَن دُقُّزی / آلُلار سَندن اُتُّزی / وورالّار سَنه تُــبُّزی!
اگر از پرداخت نه تومان خودداری کنی، از تو به جریمۀ این کار، سی تومان خواهند گرفت و تازه بهت مشت اهانت هم خواهند کوفت.
بنابر این خودت به دست خودت بپردازی، محترمانه‌تره؛ به قول شاعر:
هر که گریزد ز خراجات شاه - بارکش غول بیابان شود. عرضم تمام!

این متن با صدای خودم در استودیوی رادیو معارف ضبط و پخش سراسری شد؛ دریافت فایل صوتی:
از پیکوفایل: اینجا / از پرشینگیگ: اینجا / از مدیافایر: اینجا


برچسب‌ها: رادیو, رادیو معارف, عسل و مثل, قرآن
 |+| نوشته شده در  دوشنبه بیستم مهر ۱۳۹۴ساعت 0:50  توسط شیخ 02537832100  | 

دریافت فایل صوتی

به نام خدایی که انسان را از گل و لای خشکیده و تغییریافته آفرید. حجر: 26... میگن: بنی‌آدم اعضای یک پیکرند. یعنی در عین انفصال ظاهری، نه که از یک گوهر آفریده شده‌ن، پیوسته و متصلند. لذا درست اینه که وقتی یکی از انسان‌ها دچار مشکل میشه، بقیه هم به تب و تاب بیفتند... شبیه بدن انسان که اگر سلامتی یکی از اعضا به مخاطره بیفته، بقیه هم باهاش همدردی میکنند... به خصوص چشم در این ماجرا پیشتازه: مرحوم هادی رنجی با ظرافت گفته: ز چشم خویشتن آموختم رسم رفاقت را / که هر عضوی به درد آید، به حالش دیده می‌گرید! همین نگاه رو امام صادق علیه السلام در وصف موءمنین دارد. می‌فرماید: الموءمنون فی تبارهم و تراحمِهم و تعاطفهم کمثل الجسد: موءمنان در احسان و نیکی به یکدیگر و مهرورزیدن به هم، مانند پیکر انسانند: اذا اشتکی، تداعی له سائرُه بالسّهر و الحُمی... سهر با ه.ی دوچشم.. حمی با ح.ی جیمی... یعنی هرگاه عضوی از بدن به درد آید، اعضای دیگه با بیخوابی و تب، باهاش همراهی می‌کنند. نمیزارن تنها باشه... لذا ناصرخسرو انسانها رو، برگ‌ها و شاخه‌های یک درخت مینامد. میگه: خلق همه یکسره نهال خدایند... چه «خس و خار» باشند و چه «گل و سوسن» وصل به ساقهء اصلی هستند. لذا مواظب این درخت بزرگ باش: هیچ نه برکن تو زین نهال و نه بشکن!... و کسانی که به این یکپارچگی، وقوف داشته باشند، درد دیگران رو درد خودشان خواهند دانست. سعدی میگه: چو بیند کسی زهر در کام خلق / کیش بگذرد آب نوشین ز حلق؟... وقتی دیگران درگیر فقر و فاقه و رنج و عسرتند، فرد برخوردار هم آب و غذا نوش جانش نخواهد شد. یا میگه: توانگر، خود آن لقمه چون میخورد؟ / چو بیند که درویش خون میخورد... عجیبه یکجا در قرآن در ذیل بحث امر به معروف، به جای تعبیر «نهی از منکر» از اصطلاح «تناهیِ از منکر» استفاده شده؛ در حالی که تناهی یعنی خود را نهی کردن نه دیگری را. به یاد بیاریم که علی علیه السلام در خطبهء 105 میفرماید: امرتم بالنهی بعد التناهی... یعنی اول خودتو نهی از منکر کن بعد دیگران رو... حالا در آیهء مورد نظر، بحث در نهی دیگری است؛ ولی از تعبیر تناهی استفاده کرده: فرموده: کانوا لایتناهونَ-عن منکرٍ فعلوه... مائده: 79. در حالی که باید می‌گفت: لاینهون... چرا؟ شاید به خاطر اینکه جامعه را یکپارچه و «خود» فرض کرده. اصلا دیگریی وجود نداره... در واقع وقتی دیگران رو هم از خطا نهی میکنی، خودت رو پرهیز دادی... بنابر این نباید به تعبیر سعدی از محنت دیگران، بیغم بود... چون دیگرانی بکار نیست. همه «خودی»اند... یه جا همین شاعر میگه: تنکدل چو یاران به منزل رسند / نخسبد که واماندگان از پسند... بهش میگن: خوشحال باش! عده‌ای به مقصد رسیدند. میگه: نه! خیالم وقتی راحت میشه که درراه‌ماندگان هم برسند... لذا این شعر جاودان سعدی علیه الرّحمه با الیاف طلا بر فرش نفیسی در سازمان ملل متحد نقش بسته که: بنی‌آدم اعضای یک پیکرند... عرضم تمام!


برچسب‌ها: رادیو معارف, عسل و مثل, سعدی, قرآن
 |+| نوشته شده در  دوشنبه بیستم مهر ۱۳۹۴ساعت 0:48  توسط شیخ 02537832100  | 

در آخرین روزهای هفتۀ بسیج امسال، این چهارپاره را که حاصل طبع خودم در هفتۀ بسیج هشت سال پیش است و قبلا" در اینجا منتشرش کرده بودم، این بار در پستی مستقل تقدیم می‌کنم:
پنج آذرماه هشتاد و سه شد
باز طبع سركشم سودازده است‏
خامه‏‌ام در روز تشكيل بسيج‏
واصف دُردى‏‌كشان ميكده است‏

 ياد كردم دشنه و فانسقه را
پوكه و پوتين، پلاك و قُمقمه‏
ياد كردم آهنين مردان مرد
آن به حق‏‌بخشندگانِ جُمجمه‏(۱)

هان بسيجى! اى شگفتى‏‌ساز رزم‏
كار كارستان تو باشد شگرف‏
هست سعدى‏‌گفتنى حق با عمل‏(۲)
مرد ميدانى تو و من مرد حرف‏

باد در خطّ پدافندى وزيد
پاسگاه زيد پُر خاك و خُل است!
دشمن فرضى نه، خصمِ واقعى‏
سيبل آن قنّاسه‏‌چى‏‌هاى گُل است‏

رفته بودم سنگرى كوتاهْ‏‌سقف‏
گفت باقر: قبله يك كم مايل است‏
چون ركوعم بود مانند قيام‏
ديگرى گفتا: نمازت باطل است!

گفتم: اى از پاپ كاتوليك‏‌تر
كيستى؟ انگار شورَت در سر است‏
هر چه باشد، مُفتى گُردان منم!
گفت: خوشوقتيم! نامم جعفر است!

ديدم آن نوبت كه مأموريّتم‏
پادگان كوثر دزفول بود،
نوجوان گيلكى با عمِّ جزء
با خدايش نيمه‏‌شب مشغول بود

جعفر ما بسكه ريزه‏‌ميزه بود
كيسه‏‌خوابِ سايز كوچك دوست داشت!
خون سرخِ كامله‏‌مردى بزرگ‏
در ميان رگ به زير پوست داشت‏

جعفر آقا توى تيپ الغدير
آشنا با فكّه و ماروت بود
بي‌خبر از ادكلن‏‌هاى غليظ
اُخت با بوى گَس باروت بود

بسكه اين دل‏‌نازكِ كم‏‌حوصله‏
قلبش از شوق شب حمله تپيد
گاهگه با تكّه‏‌چوبى بر زمين‏
پيش خود حدسى، كروكى مى‏‌كشيد!

گفت ديشب جعفر آقا! وقت خواب:
«آنقدر روحيّه‏‌ام گشته قوى،
پيش من باشد ز بالِش نرم‏تر
سيم‏‌هاى خاردار حلقوى!»

بهر تزريق مننژيت و كزاز
واحد بهدارى لشكر رسيد
داد دلدارى به من جعفر: «بد است،
لرزد از سوزن، بسيجى مثل بيد!»

شد شب جمعه، دو شب مانده به رزم‏
گفت فرمانده كه شد گاه عمل‏
بهر «گلچين‏‌هاى گردان» دور نيست‏
فيض و فوزِ مرگِ اَحلى من عسل!

رمز يا زهرا شد از بی‌سيم پخش‏
جعفر آقا سازِ حمله ساز كرد
تركشى ناگه به كوله‏‌پشتى‏‌اش‏
خورد و روحش از قفس پرواز كرد

روى ساك يك بسيجى حك شده:
«كربلامشتاقِ اعزامى ز رشت»
واى بر من! جعفر ما شد شهيد
در خلال پاتك والفجر هشت‏

ديد خطّاطى بسيجى ناگهان،
جعفرآقا را به ميدانْ پيكرش‏
انحناى خطّ نستعليق داشت‏
خطّ خون خنجرى بر حنجرش‏

۱. اشاره به کلام مولی علی(ع): در جنگ جمجمه‌ات را به خدا قرض بده! أَعِرِ الله جُمجُمَتَک، نهج‌البلاغه، خطبۀ 11
۲. اشاره به شعر سعدی: دو صدگفته چون نیم کردار نیست


برچسب‌ها: بسیج, جنگ, دفاع مقدّس, سعدی
 |+| نوشته شده در  شنبه یازدهم آذر ۱۳۹۱ساعت 22:44  توسط شیخ 02537832100  | 

در این اجرا گوشۀ سَیَخی در مایۀ ابوعطا را برای «مرضیه لطفی» دوستدار آوازم
که دیروقت در 12 شهریور 90 به شماره همراهم زنگ زد، خواندم.
بیت از سعدی است و بعد از تحویل‌دادن شعر، به جای تحریر «صمدی»
که در کلاس‌های ردیف به ما آموختند، دو بیت شعر بر همان آهنگ به ابتکار خود قرار دادم:
نروم ز در تو به کوی دگر - نزنم قدحی ز سبوی دگر
ز غمت دل من همه شب شده خون - تو به حیله فشان سر موی دگر
بیت نخست سرودۀ بنده و بیت دوم را امیر عاملی قزوینی به سفارش بنده سروده است.
دریافت فایل صوتی >>> از پرشینگیگ: اینجا / از پیکوفایل: اینجا


برچسب‌ها: سعدی, امیر عاملی, پارکینگ شیخ, قم
 |+| نوشته شده در  شنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۰ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

رضا شیخ محمدی, حسین فردی, ابوالفضل مثقالیحسین فردی, ابوالفضل مثقالیاشعار: سعدی (آنکه هلاک من همی)، خواجوی کرمانی (گفتا تو از کجایی؟ کاشفته می‌نمایی؟)
خواننده: رضا شیخ محمّدی
سه‌تار: ابوالفضل مثقالی
تمبک: حسین فردی
تاریخ اجرا: ۱۹ اردیبهشت ۸۹، مکان: قم، پارکینگ منزل شیخ / ضبط صدا با: دوربین بنر طراحی‌شده در 97/9 برای الصاق به فایل صوتیدیجیتال کانن مدل اس.تری.آی.آس با پسوند ویو / ادیت و اکوگذاری و تبدیل به ام.پی.تری: با برنامۀ کول‌ادیت / لینک دریافت فایل صوتی: از فورشرد: اینجا / از مدیافایر: اینجا / دریافت از کانال تلگرامی شیخ: t.me/rSheikh/1118
سمت راست: بنر طرّاحی‌شده توسط خودم برای الصاق به فایل ام.پی.تری در 97/9


برچسب‌ها: سعدی, حسین فردی, ابوالفضل مثقالی, سه‌تار
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه یازدهم شهریور ۱۳۸۹ساعت 5:52  توسط شیخ 02537832100  | 

عادل منصورینیمه‌شب ۲۳ دی ۸۸ / کرمان / آموزشگاه گلپونه‌ها
ز اندازه بیرون تشنه‌ام ساقی! بیار آن آب را
اوّل مرا سیراب کن وانگه بده اصحاب را / شعر سعدی
تصنیف۱: نگارینا! دلم بردی
تصنیف۲: تا کی کنم از طرّۀ طرّار تو فریاد (سنایی غزنوی)
دریافت فایل صوتی >> اینجا آرشیو شیخ: ta010827. نشر در کانال ایتا 0108

ادیت‌های قبلی: . . .


برچسب‌ها: سعدی, ویولون, عادل منصوری, کرمان
 |+| نوشته شده در  یکشنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 15:22  توسط شیخ 02537832100  | 

مشق آواز و ضربی‌خوانی رضا شیخ محمدی
در شور و متعلّقات آن (دشتی، بیات ترک)
با سه‌تار امیر قره‌بیگلو
۱۴ دی ۸۶ / پارکینگ منزل شیخ در قم

دکلمه از کتاب بهارستان جامی
شعر آواز: حجاب چهرۀ می‌شود غبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم (حافظ)
ضربی‌خوانی (کار عمل) بداهه در شور:
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی‌گزیدن

آواز دیلمان دشتی:
مرا تا نقره باشد می‌‏فشانم / تو را تا بوسه باشد، می‌‏ستانم (سعدی)
ضربی‌خوانی (کار عمل) بداهه در بیات ترک:
ما همه چشمیم و تو نور ای صنم!
چشم بد از روی تو دور ای صنم! (سعدی)


 لینک دریافت فایل صوتی >>> اینجا
و یا >>> اینجا


برچسب‌ها: سعدی, سه‌تار, امیر قره‌بیگلو, قم
 |+| نوشته شده در  جمعه بیست و یکم دی ۱۳۸۶ساعت 19:29  توسط شیخ 02537832100  | 

 http://magbook.persiangig.com/seda/851106_avaaz%20man_4gah_nazd%20mohammad%20rostami.mp3

در حضور دوست عزیز بیست‌ساله‌ام: محمد رستمی
غزل: سعدی
یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم
گرم چو عود بر آتش نهند، غم نخورم
مکان: پارکینگ منزلمان در قم


برچسب‌ها: قم, سعدی
 |+| نوشته شده در  جمعه ششم بهمن ۱۳۸۵ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

آواز حقیر در مایه‌ی «بیات اصفهان»در نیمه‌شب ۴ دی ۸۵ در پارکینگ منزلمان در قم با تار دوست نوازنده‌ام «امیر قره‌بیگلو» بر روی غزلی از سعدی:
«روزگاریست که سودازده‌ی روی توام - خوابگه نیست مگر خاک سر کوی توام»
تصنیف
انتها بر روی ملودی ساخته‌ی ؟؟ بر اساس گوشه‌ی عراق / شعر: رضا شیخ‌محمدی
در این اجرا گوشه‌های مختلف مایه‌ی اصفهان نظیر: درآمد، بیات راجعه، حصار، عشاق، عراق را اجرا کرده‌ام.  >>> اینجا را کلیک کنید!


برچسب‌ها: سعدی, امیر قره‌بیگلو, تار, قم
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه هفتم دی ۱۳۸۵ساعت 13:47  توسط شیخ 02537832100  | 
تاریخ: ۴-۹-۸۵ ساعت ۹ شب
مکان اجرا: قم، خیابان صفائیه، پاساژ مروارید، مغازه‌ی دوست نوازنده‌ام مهدی علی‌بیگی و با تار او

۱. مایه‌ی چهارگاه
شعر:
سعدی شیرازی
                                            >>> برای شنیدن یا دریافت فایل اینجا را کلیک کنید!

 

۲. مایه‌ی ابوعطا
اشعار: علی صدارت (نسیم) ، ابوالقاسم حالت، حافظ
تصنیف: بازخوانی تصنیف قدیمی با صدای دلکش

                                            >>>
برای شنیدن یا دریافت فایل اینجا را کلیک کنید!


برچسب‌ها: مهدی علی‌بیگی, تار, سعدی, ابوالقاسم حالت
 |+| نوشته شده در  یکشنبه پنجم آذر ۱۳۸۵ساعت 2:3  توسط شیخ 02537832100  | 

آوازخوانی‌ام در مایۀ ماهور در منزل آقای تولیتی در قم در ۱۳ آبان ۸۵ و در جمع تعدادی از اهالی فرهنگ و موسیقی شهر / شعر: سعدی:
جان ندارد هر که جانانیش نیست - تنگ عیش است آنکه بُستانیش نیست، تار: سیّد احمد کاشانی‌مقدّم / ضرب: حسین نورزویان
خوانندۀ تصنیف انتها (نوایی، نوایی): امیر زینلی / دف: پسر آقای تولیتی... برخی از حضّار: استاد حسن آهنگران، حسن اعرابی، محمّدحسین رازقی، مقّدم خوشنویس، داود خواجوی، محمود شریف، امیر زینلی، صاحب طهماسبی، تقی آقایی، حمید جواهریان، رضا و علی نوروزیان >>> اینجا یا اینجا
افزودن لینک کمکی مدیافایر: 97/9


برچسب‌ها: سعدی, قم, حسن اعرابی, حسن آهنگران
 |+| نوشته شده در  سه شنبه شانزدهم آبان ۱۳۸۵ساعت 14:11  توسط شیخ 02537832100  | 

با آنکه سال‌ها از انتشار نوار نقش پندار با صدای خوانندۀ مورد علاقه‌ام علی جهاندار - شاگرد برجستۀ حضرت شجریان - و آهنگسازی سعید فرجپوری می‌گذرد، به‌دلایلی چند تا امروز توفیق رفیق نشد تا در ضیافت شنیداری این نوار حضور یابم.
تحریرهای زلال و صدای پخته و جاافتادۀ جهاندار را از نوار قبلی او صبح مشتاقان خوب به یاد دارم و نیز خوب می‌دانم که استاد شجریان همواره از جهاندار به عنوان یکی از بهترین شاگردانش یاد می‌کند و در توضیحی که ضمیمۀ نوار «صبح» منتشر شده است، به این نکته اذعان می‌کند.
در نوار «نقش پندار» هم شاهد هنرنمایی این خواننده هستیم و نغمات مایۀ اصفهان را با حنجرۀ آمادۀ او می‌شنویم و لذت می‌بریم.
اما در این نوار یک خبط و خطای نابخشودنی از خواننده سرمی‌زند که بسیار عجیب و غریب به نظر می‌رسد. وقتی خواننده‌ای در حدّ علی جهاندار و در این سطح از کار حرفه‌ای آواز دست به تولید می‌زند، وسواس بیشتری از او انتظار می‌رود؛ به خصوص که او در زمینۀ تولید فرآورده‌های موسیقی کمکار هم هست.
در بیت آخر از این غزل زیبای حافظ که:
«صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم» شاعر می‌گوید:
«نیست امّید صلاحی ز فسادِ حافظ / چون که تقدیر چنین است، چه تدبیر کنم؟»
اما مع‌الأسف خواننده در مقام ادای بیت، مرتکب اشتباه بزرگی می‌شود. به جای اینکه کلمه‌ی «فساد» را به کلمۀ «حافظ» اضافه ‌کند، کسره‌ی حرف دال از کلمه‌ی «فساد» را به سکون و مکث بدل می‌کند و با این کار هم وزن شعر مختل می‌شود و هم معنا. بدتر اینکه او مصراع را دوبار تکرار می‌کند و بر خطا تأکید می‌ورزد.
در مصراع دوم نیز خطای دیگر را می‌شنویم که البته درصد قبحش کمتر است. شاعر می‌گوید:
«چون که تقدیر چنین است، چه تدبیر کنم»
خواننده در مقام ادای این مصراع، حرف ساکن ت را در کلمۀ «است» با ضمه ادا می‌کند.
در واقع او در این بیت، حرفی را که باید ساکن ادا کند، متحرک می‌خواند و متحرک را ساکن می‌کند!
به وضوح پیداست که این نوار از کنترل نهایی یک ادیب و شعرشناس عبور نکرده است.
باز تأکید می‌کنم که بنده همواره از علاقمندان و مدافعان و مروّجان صدای «علی جهاندار» بوده‌ام و نوار زیبا و مانای «صبح مشتاقان»ش  را بارها و بارها شنیده‌ و حتی برخی تحریرهایش را در کوه و دشت، تقلید کرده‌ام و این مطلب را یک بار هم خدمت خود ایشان در تالار وحدت در مراسمی با حضور آقای شجریان ابراز کردم (همچنانکه خطاهای مورد اشاره را هم در نوبت دیگری به ایشان گفتم). دو فایل صوتی را ضمیمۀ پست حاضر می‌کنم:
۱. بخشی از نوار «نقش پندار» که خواننده در آن مرتکب خطا شده است.
>>> اینجا را کلیک کنید!
۲. لحظه‌ای که حقیر در سالن  انتظار تالار وحدت در تاریخ ۷/۷/۱۳۸۴در مراسم خانه‌ی موسیقی با حضور استاد شجریان، نزد «علی جهاندار» رفتم و با ایشان گفتگو کردم و تحریر نوار «صبح مشتاقان» ایشان را درگوشی برایشان اجرا کردم.
>>> اینجا را کلیک کنید!
===============
امیدواریم استاد علی جهاندار از این حیث، دیگر از استادش محمدرضا شجریان تبعیّت نکرده باشد! در مواردی شاهدیم که شجریان نیز در اجراهای خصوصی و حتی کنسرت‌هایش که بعداً به صورت شرکتی به بازار آمده، مرتکب خطای ادبی شده است. در نوار «رسوای دل» طرف آ، دقیقه‌ی ۵۵/۱۵ در آواز دچار خطای وزنی می‌شود. استاد، بیت زیبای سعدی را که صحیحش این است:
«اگر مراد نصیحت‌کنان ما این است / که ترک دوست بگویم تصورّی است محال» به صورت: «بگوییم» که موجب اختلال در وزن شعر شده است، ادا می‌کند و او نیز چون جهاندار، با تکرار، دوبار برخطا پای می‌فشرد. ظاهراً آنچه استاد را به خطا انداخته است، ضمیر جمع «ما» در مصراع نخست این بیت است.

          برای شنیدن فایل صوتی این خطا >>> اینجا را کلیک کنید!
              تماس با من: 09127499479 و t.me/qom44


برچسب‌ها: شجریان, حافظ, سعدی, تهران
 |+| نوشته شده در  یکشنبه نهم مهر ۱۳۸۵ساعت 19:44  توسط شیخ 02537832100  | 
آواز حقیر با تار دوست نوازنده‌ام ابوالفضل مثقالی در ۱/۶/۸۵
مایه‌ی همایون / شعر: حافظ >>> اینجا را کلیک کنید!

آواز حقیر با تار دوست نوازنده‌ام حمید جواهریان در ۵/۶/۸۵
مایه‌ی همایون / شعر: حافظ و سعدی >>> اینجا را کلیک کنید!


برچسب‌ها: ابوالفضل مثقالی, حمید جواهریان, تار, حافظ
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه هشتم شهریور ۱۳۸۵ساعت 15:2  توسط شیخ 02537832100  | 

سرکار خانم سفالینه‌ی عزيز!
روز وبلاگ پر و پيمان شما بود امروز. هرازگاه و البتّه به ندرت، کاربری مثل شما را توى شلوغى اينترنت كشف‏ مى‏كنم كه انگار نه يك نفر كه يك امّتند؛ يا به قول سعدى: جهانى است بنشسته در گوشه‌‏اى!
اعتراف می‌کنم که همانطور كه خودت در پيام 27 مى 2004 اشاره كرده‌‏اى، بيش از آن مقدار كه‏ هدفمان از لينك‏‌گذاشتن در وبلاگ ديگران، اعلام اين مطلب باشد كه خواننده‌ی مشتاق و صامتی به ليست خوانندگانت اضافه شده است که من باشم، بيشتر هدف، فراخوانى طرف مقابل به وبلاگ خودم است و شرمساری مال وقتی است که چيزی در يخچال نداشته‌ باشم که بگذارم جلوی مهمانان وبلاگم.
من هم امروز اين خطا را مرتكب‏ شدم و در پيام ديگری در بلاگ تو بس زودهنگام درج كردم، اين فراخوانى‏ را ناشيانه‏ مرتكب شدم. خدا کند در اين فاصله از کانال لينک من به وبلاگم نيامده باشی که بعد از مطالعه‌ی وبلاگ تو دانستم که پر از خاليم.
افسوس و شايد هم خوشا كه نمى‌‏شود كامنتِ گذاشته‌‏شده را ديليت يا اديت كرد. خوشا از اين جهت که اگر پندنيوش و عبرت‌گير باشيم، درس می‌گيريم که برای دور بعد: «اوّل انديشه وانگهى كامنت!»؛ چرا كه كامنت وقتى‏ publish شد، ديگر سار از قفس پريد و هوتوتو!
به هر تقدير امروز تمام آرشيوت را تصاحب كردم و بيش از نيمى از آنها را خواندم.
تلاش كردم دقيق و با تمركز بخوانم و نه سرسری. به نوبۀ خودم - كه ذرّه‏‌اى هستم كه در حساب‏ نايَد - تبريك مى‏‌گويم خانم! هميشه به ما سركوفت مى‏‌زنند كه وبلاگ‏خوانى جاى‏ مطالعۀ كتاب را نمى‌‏گيرد و اغلب، وفور و تراکم وبلاگ‌های پوچ و پوک، مرا نيز به شک می‌اندازد. ولى وقتی جهان‌هاى بنشسته در گوشه‏‌اى را تور می‌کنم، دوباره شادمان و هيجان‌زده می‌شوم؛ چون تا مدّتی برای آن سرکوفت‌زنندگان جواب جور کرده‌ام.

اما يك نكته و چهار شوخى:
1
. مصراعِ «از من رمقى به سعى ساقى مانده است / وز صحبت خلق بى‏‌وفايى مانده‏ است» را از خيّام به همين صورت، درج كرده‏‌اى. اين خطا در برخى نُسخ و احياناً آواز برخى خوانندگان هم ديده و شنيده شده است. اشکال اينجاست که واژه‏ى «ساقى» و «بى‌‏وفايى» با هم قافيه نيست. حلّ مشکل، با درج كلمۀ دوم به صورت «بى‌‏وفاقى» خواهد بود.
2. در مطلب 3 ژوئن 2004 آورده‌‏اى:
«آخوندى تو خونمه»
اين جمله را دوجور مى‏‌شود خواند با دو جور معنا:
الف. خلق و خوى آخوندى در خونِ من است.
ب. يك آخوند توى خونۀ منه!
3. در مطلب 9 مى 2005 آورده‌‏اى:
«دو تا كاپيتان باسابقه كه فكر مى‏‌كردم از بس وسط دريا تنهايى كشيدن».
اين جمله را دوجور مى‌‏شود خواند با دو جور معنا!:
الف. دو كاپيتان باسابقه كه فكر مى‏‌كردم از بس وسط دريا دچار تنهايى شده‌‏اند...
ب. دو كاپيتان‏ باسابقه كه فكر مى‏كردم از بس وسط دريا، به تنهايى و بى‏‌حضور مزاحم، مواد مخدّر استعمال كرده‌‏اند!
4. مطلبى از دكتر الهام سخنگوى هيئت دولت نقل كرده‌‏اى و يكجايش آورده‏‌اى:
«چى‏ فرموده ان؟»
اين جمله را...

سپاس!


برچسب‌ها: سعدی, خیام
 |+| نوشته شده در  جمعه بیست و ششم اسفند ۱۳۸۴ساعت 1:0  توسط شیخ 02537832100  | 
  بالا