شیخاص!
 
 
دنیای یک شیخ خاص
 

خُسروی از زینب میرکمالی پرسید: «ایشون تا حالا برای شما آواز خونده‌؟» خانمم با لحنی شتابزده از مُواجه‌شدن با سؤالِ ناگهانی مُجری روی آنتن زندهٔ تلویزیون گفت: «نه!»… دروغ هم نگفت! در خلال ۱۶ سال که از خوانندگی‌ام می‌گذشت، نشد با خواندن شعری به آواز، خانه و خانواده را مهمان کرده باشم. سال ۷۵ بود که مُصمّم شدم دورهٔ آموزش آوازخوانی سنّتی را شروع کنم. نزد دو تن از مدّاحانِ ردیف‌دان قم رفتم و کارم را پیش آن‌ها شروع کردم. پیشرفتم خوب بود و به جاهایی هم رسیدم و یکی از اجراهایم در ارزش جهاد و شهادت از شبکهٔ یک پخش شد… حال در سیمای جمهوری اسلامی مُجری از همسرم که کنار من و سه فرزندم نشسته، می‌پرسد: «ایشان از این هنرش در خانه هم بهره می‌بَرد؟» پاسخ منفی است… شگفتا! مگر می‌شود برای یک بار هم زیر گوش خانم زمزمهٔ عاشقانه‌ای به آواز سر نداده و پیامِ مهرورزی را از طریق گوشه‌های مُتنوّع آوازی به او القا نکرده باشم؟… البتّه مهرم را به طُرق دیگر به او ابراز می‌کردم؛ امّا در قالب آواز خیر!… در ایجاد لحظات شاد برای خانوادهٔ ۵نفره‌ام هم تلاش‌هایی می‌کردم؛ امّا نه با تصنیف‌خوانی… چرا؟… دلیلش روشن بود. جسارتاً هدفم از یادگرفتن موسیقی این نبود که حال کسی را خوب کنم که حالا در شهریور ۹۱ «محمّدجعفر خسروی» این انتظار را در برنامهٔ «زنده ‌باد زندگی» در شبکهٔ۲ ایجاد می‌کند و به رُخمان می‌کشد… من اساساً پی تلطیف احساس خود و تزریقِ لحظات فرح‌بخش از راه موزیک نبودم. اگر پی موسیقی رفتم، انگیزه‌ام راهبُردی بود… انقلاب که سال ۵۷ پیروز شد، صف‌بندی‌ها شروع شد. ما طرف حق بودیم و باطل در مقابل. اوّلش گمان می‌رفت تخاصُمات، فیزیکی است و جبههٔ ما برای اینکه از رقیب کم نیاورد، باید مُجهّز به توپ و فشنگ باشد. با گذشت زمان معلوم شد دشمنان اسلام و نظام اسلامی برای رسیدن به اهدافشان از همه چیز بهره می‌برند؛ حتّی جاذبه‌های هنری؛ در رأسش از ظرفیّت‌ نغمه و ملودی و موسیقی‌های گوناگون… وقتی از این قصّه خبردار شدیم، ابتدا شانه بالا انداختیم که: «به ما چه؟ بگذار آن‌ها هر چه می‌خواهند بکنند. کنسرت بگذارند، بزنند، برقصند. دلیل نمی‌شود رفتار آن‌ها را مُنفعلانه تقلید کنیم. هر غلطی آن‌ها کردند که ما نباید بکنیم. وقت ما بیش از این حرف‌ها ارزش دارد. تازه ما در قزوین سیّد محمود میرسجّادی را داریم که وقتی با آن شور و حرارت در حسینیّهٔ امامزاده حسین دعای کمیل می‌خوانَد و دل‌های مشتاق را می‌بَرد، خودش جلوهٔ تام و تمامِ نغمه و ملودی است.»… چند سال گذشت و دیدیم این خبرها نیست و از صادق آهنگران، شجریان در نمی‌آید. چاره‌ای نداریم جز اینکه چشممان به اردوگاه خصم بدسگال باشد تا شیوه‌هایشان را در قالب دینی و انقلابی بازتولید کنیم و اینجوری رویشان را کم کنیم؛ وگرنه قافیه را بهشان ‌می‌بازیم… به فکر تولیدِ حسام‌الدّین سراج افتادیم. نمی‌شد که آن‌ها خوانندهٔ تحریرزنِ موسیقیدان داشته باشیم و ما با چند روضه‌خوان برویم به مقابله‌شان. باید هر چه آن‌ها دارند، ما عِدل و مشابهش را حتی شده از چوب بتراشیم. صبح و شب کارمان شده بود تنظیم رفتارمان بر اساس رفتار دشمن. دیدیم شعر دارند؛ گفتیم پس ما هم داشته باشیم. تا شُعار درست کردند: أُعْلُ هُبَل! بر همان وزن کار کردیم و «أللهُ أعلٰی و أجل» را از آب درآوردیم. کار به جایی رسید که حتّی سبد غذایی‌مان را بر اساس سبد غذایی منافقین ‌چیدیم! گهگاه راننده و محافظ پدرم در اوایل دههٔ ۶۰ ایشان را دعوت می‌کرد خانه‌اش. یک بار سر سفره‌اش با غذا کوکاکولا آورد. نوشابه مثل امروز وافر نبود و مال اعیان‌ها بود. شاهد بودم پدرم به علیرضا آذربایجانی اعتراض کرد که این‌ دیگر چیست پول پایش داده‌ای؟ انتظار داشتم آذربایجانی بگوید: «با غذا می‌چسبد حاج‌آقا! میل کنید و کیفش را ببرید! به هضم غذا هم کمک می‌کند.» امّا برگشت گفت: «منافق‌ها بنوشند ما ننوشیم؟» به زبان تُٰرکی این می‌شد: «موُنافیق‌لَر ایچه… بیز ایشمِیَک؟»… یعنی مبنای ما لذّت‌بردن فردی نیست؛ بلکه پوززَنی است. در ریزِ برنامه‌هایمان باید خودمان را در حال رقابت و مبارزه‌ ببینیم و پیوسته دستمان بر اسلحه و در حال اجرای مکانیسم ماشه باشد. بند نافمان را با جنگ و درگیری و خشونت بسته‌اند و کجا وقت داریم به این فکر کنیم کدام نوشیدنی‌ مُسهل است؟ کدام یُبس می‌آورد؟ و کدام حال بهتری به ما می‌دهد؟… یعنی ضرورت و مصلحت بود که ما را کشید به اینکه حسام‌الدّین سراج داشته باشیم؛ نه اینکه واقعاً حس کنیم حق داریم به عنوان یک انسان از صدای خوش لذّت ببریم و کیف کنیم… دیدیم با گروه سرود خالی نمی‌توانیم حرف برای گفتن داشته باشیم؛ چاره‌ را در این دیدیم که برای حفظ نظام، شیوه‌های هنری خصم بدسگال را در قالب دینی و انقلابی بازتولید کنیم و اینجوری رویشان را کم کنیم؛ وگرنه قافیه را بهشان ‌می‌بازیم… در همان دههٔ ۶۰ که طلبهٔ ۱۹ساله‌ای بودم، دوستان قزوینی‌ام می‌‌گفتند: تو هم وارد میدان شو! آن‌ها دلسوزانِ استعداد من بودند که البتّه بیشتر برای انقلاب دلشان می‌سوخت؛ ولی حسّشان را در پوشش دلسوزی برای من و نبوغ من ابراز می‌کردند. «بهرام خوئینی» از همان‌ها بود که با تمام وجودش نگران ضربه‌خوردن از ناحیهٔ دشمن بود. در سال ۶۳ به من ‌گفت: «بچّه‌های مذهبی عین تو نباید فقط به دروس طلبگی اکتفا کنند و باید بروند همهٔ ارکان را در کشور قبضه کنند و نگذارند بی‌دین‌ها میدان‌دار باشند و نُطُق بکشند.»… همان سال در کنکور سراسری ثبت نام کردم؛ ولی روز برگزاری آزمون دوبه‌شک بودم که شرکت کنم یا نه؟ بهرام با اصرار مرا سوار دوچرخه‌اش کرد و بُرد دوراهی همدان. گفت: «هر جور شده ولو با کامیون‌های عبوری می‌فرستمت بروی در حوزهٔ امتحانی زنجان امتحانت را بدهی. بابات هم اگر ناراضی است، به حرفش اعتنا نکن و برو کنکور را بده! حاج آقا تاکندی حواسش نیست که اگر شماها نباشید، سکولارها می‌آیند مراکز حسّاس را تسخیر می‌کنند و انقلاب از دست می‌رود.»… قشنگ معلوم بود غصّهٔ انقلاب را می‌خورد نه مرا و خب دو مقولهٔ جدا از هم نیز نبود. می‌گفت: «خوب می‌دانم که دانشگاه برای شما جای کوچکی است. شما در حوزه صدبرابر بیشتر باسواد می‌شوید و پدرت هم که مخالف تحصیلات آکادمیک توست، شاید به همین دلیل است؛ ولی خب ضرورت‌ها را هم باید درنظر گرفت.»… بهرام در آذر ۶۵ در اثر اصابت سهوی گلولهٔ نیروی خودی به قفسهٔ سینه شهید شد. هیچ دشمنی در مرگ او دخیل نبود. رفت؛ امّا دوستان دلسوز دیگری همچنان به من پیشنهاد می‌دادند که یک لحظه نگاهت را از سنگرهای مقابل برندار. در دههٔ ۷۰ بعضی‌هایشان به من گفتند:‌ «موسیقی برای شما کار کوچکی است و دونِ شأن یک آدم مذهبی است… همانطور که دخانیات را امام معصوم می‌گوید ما خودمان را درگیر این چیزها نمی‌کنیم. بچّه‌آخوند و طلبهٔ حوزهٔ علمیّهٔ درس‌خارج‌‌خوان هم که نباید برود دنبال دیرام‌دارام. تازه شما با تسلّط به تلاوت فنّی قرآن خودتان مالک بهترین و دلرُباترین نغمات خوش هستید. وقتی صَد را دارید، نود هم پیش شماست. تازه موسیقی مُطربی و مشکوک حتّی نُه هم نیست. ولی خب شما برای حفظ کیان اسلام و انقلاب بروید همین نُه را یاد بگیرید تا افراد ناباب در این حوزه را بتارانید. وقتی کسی مثل شما با آن سابقه این حرفه را بیاموزد، عین حسام‌الدّین سراج می‌توان مقابل ایرج و گلپا و شجریان عَلَمش کرد. شما فرزندِ حوزه و پسر آقای تاکندی هستید. به کمک شما مشت محکمی به دهان هنرمندان ضدّانقلاب و دین‌ستیز می‌کوبیم.»… عزمم را جزم کردم برای جمع‌کردن بین طلبگی و خُنیاگری که میکسِ آسانی نبود. نه جامعه می‌پذیرفت؛ نه شرع صحّه می‌گذاشت. با نگاه دین به غنا آشنا بودم و می‌دانستم امر ممنوعی است. بُردن تار و تنبور به خانه‌ای که پدرم در جوار حرم حضرت معصومه(ع) در قم داشت و سال‌ها با دعا و نماز شب و توسّل آن را آغشته بود، موجب بی‌برکتی می‌شد و عین امشی ملائکه را می‌تاراند؛ ولی مصلحت نظام از همه چیز بالاتر بود. باید خویشتن را فدا می‌کردم و برای مقابله با جبههٔ باطل و خوانندگان بیگانه و بیگانه‌پرست مرتکب هنر می‌شدم… خودم را ارضا و اقناع کردم و در همان دههٔ ۷۰ رفتم سراغ دو تن از مدّاحان ردیف‌دان قم تا با دستگاه‌های موسیقی آشنایم کنند. گزینه‌‌های بسیار مناسبی بودند. آن‌ها در پوشش مدّاحی آئینی، عملاً‌ موسیقی تعلیم می‌دادند؛ ولی بسیار محتاط و دست‌به‌عصا. «احمد احمدی» سیگارکشِ قهّار و ذاکر اهلبیت بود و دانسته‌هایش را راحت در اختیار کسی نمی‌گذاشت. مدام عنوان می‌کرد که از عواقب این کار بیم دارد. لذا بعد از گرفتن تعهّداتِ سفت و سخت معلوماتش را به مُشتی شاگرد که از صافی گذشته باشند، منتقل می‌کرد. جلسات آموزشی‌اش به حالت نیمه‌مخفی در زیرزمین‌ چند تن از مُعتمدین به شکل سیّار تشکیل می‌شد… روز اوّل که رفتم پیشش یک جلد قرآن آورد گذاشت جلوی من. گفت: می‌دانم طلبه و آیةالله‌زاده‌اید؛ ولی مرا ببخشید. من آدم صریحی هستم و «چاپ‌چاخان» بلد نیستم. واقعاً می‌ترسم که این ابزار بیفتد جسارتاً دست نااهل. زیر هر نوت موسیقی یک شیطان خوابیده و بدکوفتی است. بی‌زحمت دستتان را بگذارید روی این کتاب مقدّس و قسم بخورید که چیزهایی که در این زیرزمین یاد می‌گیرید، جز در مسیر اهلبیت بکار نمی‌برید و با ساز و ادوات موسیقی هم قاطی نمی‌کنید.»… خدابیامرز تکلیفش روشن نبود. او مرا یاد پدربزرگم ملّاعلی‌اصغر تاکندی می‌انداخت که آخرش نفهمیدم دوستدار چای است یا دشمن خونی‌اش؟ خب مرد حسابی! چای را با به‌به و کیف تمام می‌نوشی و بعد با صدای غَرّا و حجیمت می‌گویی: «ای تُف به قبر پدر کسی که اوّلین بار تخم چای را داخل عصا جاسازی کرد و آورد ایران و همه را مبتلا کرد!»… یا نخور یا اینجوری نگو!… احمدی اسامی دستگاه‌های موسیقی ایرانی را می‌بُرد و گوشه‌به‌گوشه شور و سه‌گاه و همایون و چهارگاه و افشاری را آموزش می‌داد و در عین حال معتقد بود مقوله‌ای پلید و شیطانی است. نگاه پرهیزآمیز او برای من که طلبهٔ شهریه‌بگیر حوزه و آشنا با مبانی شریعت بودم و داشتم همین مبانی را پیش آیات عظام می‌خواندم، بیگانه نبود. نگاه احترازی شرع را در «مکاسب شیخ انصاری» رهگیری کرده بودم که غنا و تغَنّی و ترجیعِ صوت مُطرب قدغن است؛ همچنان که خبر داشتم: تزیین قبر و زراندودکردن مسجد و تذهیب قرآن با طلا پسندیده نیست. در منابع دیده بودم که یک بار هنرمندی نزد امام معصوم(ع) آمد و عرضه داشت: «حرفهٔ من ایجاد نقوش زیبا با قلم و طلا در صفحاتِ قرآن است. با این نقوش، آیات قرآن را ده‌تا ده‌تا از هم جدا می‌کنم. به این جهت که عُشرعُشرِ آیات را نشان‌گذاری می‌کنم، به کار من «تَعشیر» (و نه تشعیر) می‌گویند. امرار معاش من از این طریق است، چه می‌فرمایید؟»… امام(ع) نه گذاشت، نه برداشت، فرمود: «شغلت را عوض کن!»… راحت!… یعنی فکر نکن این مدل آفرینش‌های هنری ما را شگفت‌زده می‌کند و دستی به پشتت می‌زنیم که حبّذا استاد فنّان!… البته اشتباه نشود!… نه که فکر کنی حواسمان به «انّ الله جمیلُ یُحبّ الجمال» نیست… هست… ولی صنمی و نسبتی با جذّابیّت‌هایی که هوش و حواس بشر را از یاد خدا مشغول و از اصل مطلب منحرف کند، نداریم. ظاهر زیبا و چشمنواز، همان حکایتِ نُه است نسبت به صد. به جای عطفِ توجّه به صورتِ قرآن برو تفسیر بخوان! و در آن هم نمان! بزن برو برای عمل‌کردن! اصل این است… بله! اگر خصمِ بدسگال دارد از نقّاشی و صورتگری برای ترویج افکار باطلش بهره می‌برد، ما هم به ناچار و در کمال شرمندگی مرتکبش می‌شویم و آنوقت فرشچیان را تشویق می‌کنیم عصر عاشورا بکشد و «حسن روح‌الأمین» را روی سر می‌گذاریم؛ ولی در شرایط صلح که پای رقابت با اجانب در میان نیست، خب نقّاشی و مجسّمه‌سازی مکروه و قدغن است. نروید دنبالش! حرفهٔ دیگری اختیار کنید!… شغل مگر در دنیا قحط است؟… یکی از علما بر این باور بود که اگر طبق گزارش‌های تاریخی: امام معصوم(ع) قرآن را با صوت و لحن خوش تلاوت می‌فرمود، نه که فکر کنید العیاذُبالله آوازخوانی (به قول #تاکندی: آوازه‌خوانی!) حکمش عوض شده و حرام محمّد که حرامٌ الی یوم‌القیامه است، دگرگون گشته. خیر!… پای مصلحت نظام در میان است… لابد آنورتر داشتند عدّه‌ای اراذل و اوباش لهو و لعب و خوشگذرانی می‌کردند و با موسیقی مُطرب خلق‌الله بینوا را دور خودشان جمع کرده‌ بودند. خب یک نفر هم باید اینور باشد که با لحن زیبا حواس‌ها را برگرداند سمت خودش و جواب موشک را با موشک بدهد… من #شیخاص یادم می‌آید سال ۶۶ کنگرهٔ خوشنویسان کشور در یکی از اردوگاه‌های تفریحی رامسر در کنار دریا برگزار می‌شد. من با هنرمند ارزشیِ قزوین: «احمد پیله‌چی» که هم استاد خطّم بود و هم یکجورهایی مُرادم در چادری مستقر بودیم. شب‌هنگام بود و هوای مطبوع و دماغ‌پرور شمال کیفورمان کرده بود. پیله‌چی داشت با قلم و دوات خطّاطی می‌کرد و همزمان از ضبط‌ صوتش صدای تلاوت «محمّد بدرالحسین» پخش می‌شد. یکهو از یکی از چادرهای اطراف صدای آواز بلندی به گوش رسید. یکی از خوشنویسان به گمانم «حسین برادر جواد بختیاری» با صدایی رسا غزلخوانی می‌کرد. تحریرهایش چکّشی و زلال بود و از همان فاصلهٔ دور گوش‌ را می‌نواخت. پیله‌چی موقع تلاوت بدرحُسین سرش را به اینور و آنور تکان می‌داد؛ ولی در تحسین آوازی که ‌شنیده می‌شد، حرکتی نکرد و من هم با آنکه لذّت می‌بردم، واکنشی نشان ندادم و حتّی خودم را بابت این لذّت‌بردن سرکوفت می‌زدم؛ چون آن سال‌ها خیلی روی «خودسازی نفس» مانور داده می‌شد و این تلقّی در من ایجاد شده بود که هر چیزی که زیباست و با شنیدنش خوشخوشانت می‌شود، می‌تواند دامگاه شیطان باشد. با این حال پیله‌چی عنان اختیار از کف داد و گفت: «بی‌انصاف عجب صدای بالای خوبی داره!»… شاید او هم با یک سرکوفت باطنی دست‌وپنجه نرم می‌کرد. لذا سریع برگشت گفت: «چرا آن‌ها بخوانند؛ ما نخوانیم؟»… ناگهان در کمال ناباوری شروع کرد با صدای بلند قرآن‌خواندن!… با همان توان نصفه‌نیمه‌اش در عرصهٔ تلاوت سعی کرد صدایش خیلی بُرد داشته باشد. تا آن موقع نشنیده بودم اینقدر داد بزند. خب اگر این کار لازم بود، چرا هیچ بروز نداده بود؟ همین پرسش را از کسانی داشتم که پدرم را در بدترین موقع آیةالله‌ خطاب کردند. آن‌ها فکر می‌کردند در صدد تخریب پدر هستم و مراتب علمی او را قبول ندارم. می‌گفتم: دارم! ولی چرا تا حالا حجّةالإسلام بود و یکشبه شد آیةالله؟ نه این بود آیا که می‌خواستید از «عمید زنجانی» – رقیبش در انتخابات خبرگان – عقب نماند؟ اگر تلاوت قرآن با بانگ بلند چیز خوبیست، چطور اینهمه سال از پیله‌چی نشنیده بودم؟ من از سال ۶۲ با او دوست بودم. معلوم بود هدفش آفرینشِ زیبایی نیست. می‌خواست جواب موشک را با موشک بدهد و موسیقی حرام و مشکوک را دفع و خنثی‌ کند. این یعنی اگر ازخدابیخبران ما را به حال خود بگذارند و کسی آنورتر بساط لهو نگسترده باشد، من مذهبی و ارزشی بیکار نیستم که با تغنّی بخوانم و وقتم را به جای باطن صرفِ ظاهر و فرازوفرود موسیقایی قرآن کنم. بله! اگر جبههٔ باطل دارد با طرب و دست‌افشانی بازارگرمی می‌کند، من هم در جبههٔ حق به صوت و لحن خوش توسّل می‌جویم؛ بلکه چهار تا فُضیل‌بن عیاض متحوّل شوند. کارم که تمام شد و آنوری‌ها هم خفه‌خون گرفتند و کاسه‌کوزه‌هایشان را جمع کردند و رفتند دنبال کاروزندگیشان، باز برمی‌گردم به خانهٔ اوّل و تغنّی می‌شود حرام یا دست کم بیهوده و لغو… و اگر طلبه هم باشم که نوعی سیر قهقرایی… پدرم تاکندی این اواخر که مستبصر شده بود، مرا دعوت می‌کرد بیا در جمع شاگردان فاضل درس خارج من غزل‌های آقای خمینی را با صدای خوش بخوان! حتی یک بار به شیخ حسین احمدی گفت: «دفعهٔ بعد بلندگوی سیّارتان را با خودتان بیاورید درس که ریضای ما پشت اکو بخواند! مال شما کوچک است راحت توی صندوق عقب جا می‌شود. مال آقای مَنهجی بوزورگ است!» که شاگردان درس زدند زیر خنده. معلوم بود ذهن منحرفشان حرف پدر را حمل به سویهٔ مثبت هیجده‌اش کرده است… این تاکندی قبلاً اینقدر هنردوست نبود. آن اوایل که شنید رفته‌ام دنبال خوانندگی به شیخ هادی پسرعمویش گفته بود: «از دست‌بوس روی به پابوس کرده‌ است / خاکش به سر! ترقّی معکوس کرده‌ است! ریضای ما تازه شده عین این کُردهای کاکاوند. شنیدم رفته – بدبخت- آوازه می‌خواند!» (به خطا آواز را آوازه‌ تلفّظ می‌کرد)… موسیقی در زمان صلح اگر حرام نباشد، لغو و اگر هنرجویش طلبه باشد، ترقّی معکوس است… آدم ارزشی که نباید به جای باطن به ظاهر بپردازد. بر او فرض است که مشغول معانی و مفاهیم قرآن باشد و آن را هم پُلی برای عمل‌کردن به مفاد کتاب آسمانی قرار دهد… ولی امان از غافل‌نهادیِ آدمیزاد!… دردا و حسرتا از خلق‌الله که کار آدم ارزش‌مدار را سخت می‌کنند و شیخاصِ آیةالله‌زاده و قاری قرآن را هم مجبور ‌می‌کنند احساس تکلیف کند و برای دفع دشمن از تکنیک‌های مشابه آن‌ها بهره ‌ببرد و برود با مرارت بسیار حدود ۶سال وقت صرف کند پیش حاج داوود چاووشی (مدّاح قمی) و از شور تا راست‌پنجگاه را گوشه‌به‌گوشه بیاموزد… بنابر این او آواز را یاد نگرفته که کیف کند و به خانمش حال دهد؛ آقای خسروی!… تو چطور انتظار داری در خانه برای خانمش تصنیف خوانده باشد؟… او این فن و حرفه را یاد گرفته تا بکوبد سر خصم دون که اگر شما ایرج و گلپا دارید، ما هم سراج داریم. قصدش روکم‌کنی است.

شیخاص / اواخر تیر ۱۴۰۱، قم

این نوشته را نخست در واتساپ نشر دادم و سپس دوستم «آرش شایسته‌نیا» در سایت «وقایع خبری قزوین» قرار داد: شناسه : 31283. لینک: اینجا


برچسب‌ها: زینب‌ میرکمالی, پیله‌چی, تاکندی, داود چاووشی
 |+| نوشته شده در  شنبه بیست و پنجم تیر ۱۴۰۱ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

شیخاص آواز می‌خواند؛ ولی به هنر آوازش اعتماد نداشت. چیزی در او نمی‌گذاشت خودش، خودش را قبول داشته باشد. کم برای ردیف‌های آوازی زحمت نکشیده بود؛ اما انگار خودش را در این حوزه و در این باغ نغمات ایرانی بیگانه فرض می‌کرد. او در شمار کسانی و در لیست آدم‌هایی بود که همزمان با پیروزی انقلاب از در دشمنی و خصومت با موسیقی وارد شدند. پدر شیخاص در زمرهٔ آنانی بود که عنوان کردند در پی حذف ابتذالند. چوبی که آنان برای حذف ابتذال بلند کردند، فقط بر سر قمارخانه‌ها و میکده‌ها فرود نیامد و تنها شهر نو و محل اجتماع بدکاره‌ها را هدف نگرفت. این چوب وقتی فرود آمد، موسیقی خوب را هم زخم و زیلی کرد. اینک پس از گذر سال‌ها و تغییر رویّه‌ها انقلابیّون به این نتیجه رسیدند که نباید خشک و تر را با هم می‌سوزاندند. ولی دیر شده بود. خیلی از هنرمندان و خوانندگان به ناحق از کار بیکار شده یا هجرت کردند. شیخاصی که سال ۵۷ سیزده ساله و همراه با موج انقلاب از همان شعارهای کلّی و ناظر به اینکه اساساً ما موسیقی نمی‌خواهیم و فوقش آکاپلا (صدای کُر دستجمعی) کافیست، می‌داد، کم‌کم احساس کرد خودش گوهری از هنر در وجود خود دارد. این هنر فقط قرائت قرآن و اجرای نغمات موسیقی عربی نبود؛ آواز ایرانی هم بود. و فقط اشعار و مضامین انقلابی نبود؛ ترانه‌های عاشقانه و معطوف به عشق‌های زمینی بین دختر و پسر هم بود. شیخاصی که قبلاً در جرگهٔ انهدام‌کنندگان تار و تنبور بود، به مرور به این نتیجه رسیده بود که موسیقی عرفانی هم داریم. اما حال که وارد باغ هنر موسیقی شده بود، حس می‌کرد در و دیوار به او چپ نگاه می‌کنند. شیخاص پسر پدری بود که در مراسم عروسی دختر سید محمّد خاتمی رئیس‌جمهور با گروه نوازندگان حاضر در مجلس درگیر شده بود و به روایت رضا فلاح‌امینی به آن‌ها گفته بود: اگر از عمامهٔ من خجالت نمی‌کشید از ریش آیةالله فلانی؟؟ که در مجلس بود، خجالت بکشید و دیگر نزنید!‌ که آنها هم بند و بساطشان را جمع کرده و رفته بودند. حالا بعد از چندین چند سال پسر همین تاکندی مجلس‌به‌هم‌زن فیلش یاد هندوستان کرده و با اسحق چگینی نوازندهٔ شهیر نی قزوین - که او هم در برخی از سمینارها در قزوین در دهه‌های قبل که قرار بوده با گروهشان موسیقی اجرا کنند، صابون مخالفت آقای تاکندی به تنشان خورده و برنامه‌شان به هم خورده است، قرار ملاقات می‌گذارد که نی‌ات را کوک کن! و ماهور بزن من ماهور بخوانم! چقدر متوقّع! ای کاش شیخاصا! دست کم در هیئت یک محقّق وارد می‌شدی؛ نه اینکه به «حسین میثمی» که چوب‌خوردهٔ برخوردهای خشن مکتب پدر توست، قرار بگذاری و بگویی: سنتورت را تنظیم کن و با آوازم همنوایی کن! پررویی از این بالاتر؟ 
 این حسّ غریبه‌بودن و اینکه قرار نبوده اینکاره شود و شده، این شهامت را از او می‌گرفت که رسماً و با اقتدار بگوید: من خواننده‌ام. از این رو فکر می‌کرد باید با تمسّک به دیگر هنرهایش - علی‌الخصوص نطق و خطابه - تزلزلش را جبران کند. در حالی که او تزلزلی نداشت. آن مختصر نواقص در کار خوانش او برای هر کس پیش می‌آمد. هیچکس استاد مطلق نبود. اگر شیخاص به این باور می‌رسید که خیلی از خوانندگان در حدّ او توان اجرای زنده و بی‌پالایش و ادیت را ندارند، کارش بهتر ارائه می‌شد. آنوقت مجبور نمی‌شد اجراهایش را با توضیحات اضافی پر کند و به دست خود عیار کارش را پایین بیاورد. او باید فقط خوانندگی می‌کرد. هیچ نیازی نبود که دوپینگ کند و بگوید من حرف‌زدن و خطابه‌خواندن هم بلدم. شیخاص آواز می‌خواند؛ ولی به هنر آوازش اعتماد نداشت.


= مطلب بالا جوابی است به کاظم به عابدینی مطلق در واتساپ. از آوازم در چشمهٔ خارود الموت تعریف کرد؛ ولی عنوان کرد:‌ اگه آخرش کمتر حرف می‌زدی، بهتر بود. بد ندیدم دلیلش را با بسط داستانی و روانکاوانه طرح کنم که چرا من همراه با آواز، حرف می‌زنم! انگار حس می‌کنم آوازم کامل نیست و باید با حرف‌زدن تکمیل شود. حتی آواز نطق‌اندرون شاید از اینجا در می‌آید. مطلب فوق را فعلا در برگهٔ ادبیات شیخ فیسبوک قرار ندادم؛ چون نمی‌دانم کجا باید تپاند. مستقل باشد یا در کامنتی به عنوان یک فیش قرار گیرد؟ اگر فهمیدی، ببرش آنجا!


برچسب‌ها: تاکندی, نی, آواز نطق‌اندرون, کاظم عابدینی مطلق
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه یازدهم آذر ۱۴۰۰ساعت 1:52  توسط شیخ 02537832100  | 

آوازم ‌در مایۀ بیات ترک در مجمع‌الذّاکرین قم، بهمن ۹۸
شعر حافظ: آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
سنائی غزنوی: ماه شب گمرهان عارض زیبای توست


دانلود فیلم:
از آپارات: اینجا

از یوتیوب: اینجا
از فیسبوک: اینجا

از پیکوفایل: 
148p /240p /360p / 480p / 720p / 1080p
از مدیافایر: 480p  / 720p / 1080p /
240p / 148p / 360p

از igtv اینستاگرام: اینجا
از تلگرام: اینجا


برچسب‌ها: حضرت فاطمه, قم, حافظ, سنائی غزنوی
 |+| نوشته شده در  دوشنبه بیست و سوم تیر ۱۳۹۹ساعت 14:19  توسط شیخ 02537832100  | 

instagram.com/tv/B6ahSuEHP5Z
آواز رضا شیخ‌محمدی، شعر سعدی، مایهٔ ابوعطا ۹۸٫۹٫۲۷، قم میکس رضاشیخ با ادیوس۶،  #شیخاص
aparat.com/v/qeA7R

https://t.me/rSheikh/1943

دریافت فیلم از سایت پیکوفایل: اینجا

از مدیافایر: اینجا


برچسب‌ها: قم, سعدی, ادیوس, شیخاص
 |+| نوشته شده در  شنبه هفتم دی ۱۳۹۸ساعت 22:38  توسط شیخ 02537832100  | 

در حلقهٔ دُردی‌کشان!
بزم سه‌گاه، شعر: هوشنگ ابتهاج (ه.ا.سایه)، انوری ابیوردی، حافظ، خواجوی کرمانی
نی و سه تار: مهدی جوانمرد قهدریجانی، وشنوهٔ قم ۹۸٫۷٫۸

دانلود فیلم:
نسخۀ 15 دقیقه‌ای: از پیکوفایل: 240p / 480p / 720p / 1080p
از آپارات: اینجا
از igtv اینستاگرام: اینجا
نسخۀ 23 دقیقه‌ای: از آپارات: اینجا


برچسب‌ها: قم, کارعمل, نی, سه‌تار
 |+| نوشته شده در  دوشنبه هشتم مهر ۱۳۹۸ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

آمد نَفَس به آخر، یک هم نفَس ندارم! شعر سیّد حسن غزنوی (اشرف) و #مولانا و حافظ: آنکه هلاک من همی
مایهٔ شور، نی: مهدی جوانمرد قهدریجانی #میکس_رضاشیخ #شیخاص، اجرا: #قم، روستای وشنوه،
باغچۀ جوانمرد، ۹۸/۶/۲۴
دانلود فیلم:
از آپارات: اینجا
از پیکوفایل: 480p / 720p / 1080p
از igtv اینستاگرام: اینجا
از تلگرام: اینجا


برچسب‌ها: کارعمل, نی, حافظ, مولانا
 |+| نوشته شده در  یکشنبه بیست و چهارم شهریور ۱۳۹۸ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

در این پست فیلم اجرای 20 دقیقه‌ایم با موضوع «آفتاب آمد دلیل آفتاب» تقدیم می‌شود. این اجرا با آواز «عاشقی پیداست از زاریّ دل - نیست بیماری چو بیماری دل» شروع می‌شود و با همان شعر پایان می‌پذیرد؛ ولی در شکمش نطقی را حمل می‌کند و آن نطق هم در بطنش تلاوت قرآن کوتاهی را به‌عنوان هسته پذیرا شده است.
این مدل اجرا در بدو امر به سخنرانی‌های وعّاظی چون مرحوم احمد کافی یا شیخ حسین انصاریان یا حتی پدرم تاکندی شبیه است که برای حال‌دادن به مستمع اشعاری را با لحن می‌خواندند. حتی خطبایی چون مرحوم مستبصر و در عصر ما شیخ قاسمیان مبتنی بر ردیف‌خوانی و موسیقی سنتی آواز می‌خواندند که بنده هم بر همین راه می‌روم؛ ولی فرق اجرای من این است که آواز مزبور دقیقاً بر اساس یک فیلمنامۀ از پیش‌تعیین‌شده در جای خاصّی از نطق (دقیقا در ابتدا و تکرار و تکمیلش در انتها) قرار دارد. لذا کل اجرا مثل یک «لوپ»، سروته واحدی دارد؛ ظاهرا از روی کاغذ اجرا نمی‌شود و حتی گاه وانمود می‌شود که بداهه است؛ ولی نیست و طرّاحی قبلی دارد و تنها با تمرین زیاد، بداهه به نظر می‌رسد.
مشخصات آنچه تقدیم می‌شود:

آواز نطق‌اندرون
رضا شیخ‌محمّدی در مایهٔ افشاری و شور و در دلش قرائت شیخ‌،
اجرا: شب یلدا ۹۶، قم، زورخانهٔ حیدریان. دریافت فیلم با کیفیّت 360p:
از سایت آپارات: اینجا / از مدیافایر: اینجا / از یوتیوب: اینجا
انتشار در فیسبوک: اینجا
در تلگرام به صورت صوت و فیلم: اینجا و اینجا و اینجا و اینجا
افزودن لینک مدیافایر: 97/9


برچسب‌ها: آواز نطق‌اندرون
 |+| نوشته شده در  شنبه بیست و هشتم بهمن ۱۳۹۶ساعت 20:28  توسط شیخ 02537832100  | 
ای مرغ بنال!
در سوگِ زلزله‌زدگان کرمانشاه
شعر هوشنگ ابتهاج، تار فؤاد توحیدی، آواز رضا شیخ‌'محمدی، مایهٔ ابوعطا، کرمان ۸۸/۱۰/۲۵

http://youtu.be/M_7UaZOH75g

http://instagram.com/p/BbkYEy6hNnl

https://t.me/rSheikh/1468

http://s8.picofile.com/file/8312390476/8810sheikhKerman_9608videoShowZelzeleKermanshah.mp4.html


برچسب‌ها: کرمان, تار, میکس شیخ, یک‌دقیقه‌ای
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه دوم آذر ۱۳۹۶ساعت 13:51  توسط شیخ 02537832100  | 
فایلش اینجا قرار گیرد...

استفاده از این تکّۀ کوتاه آوازی در کلیپ یک‌دقیقه‌ای اینستاگرامی با میکس خودم:
_instagram.com/p/BjWBYSJgn9
انتشار تلگرامی:
t.me/rSheikh/1711

 |+| نوشته شده در  چهارشنبه پانزدهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 16:22  توسط شیخ 02537832100  | 

حضور و آواز رضا شیخ'محمدی در برنامهٔ زندهٔ تلویزیون قم و شبکهٔ سراسری «شما»، ۹۶/۵/۲۸
دریافت فیلم: آپارات / یوتیوب / تلگرام

حواشی: در این فیلم با کلاه‌گیس و شلوار 6 جیب ظاهر شدم. خوانندۀ قم و همدان در حال مسابقۀ آواز بودند و قرار بود رأی بیشتر که مردم می‌دهند، برنده را تعیین کند. اولش گفتم شهر قم که شهر عالمان و مبارزان است و ما که درقم موسیقی کار می‌کنیم دو معضل داریم: هم باید فالش نخوانیم هم علما نگویند دارید مرتکب حرام می‌شوید! لذا دو چالش داریم بر خلاف موزیسین‌های دیگر شهرها که فقط مشکل اول را دارند. ناهماهنگی بدی رخ داد و صدای خودم را موقع لبزنی نداشتم و روی سن گیج می‌زدم و با همان وضع روی آنتن بودیم!
جواد فلاحتی مسئول وقت واحد موسیقی شبکۀ نور استان قم کلّی سفارش کرده بود که قرار است برویم روی آنتن سراسری شبکۀ شما. شأن ما را حفظ کن! بعد از اجرا اسمس معترضانه زد که حتما با من تماس بگیر. زنگ که زدم گفت: اینجوری آبروداری کردی؟ اعتراضش به من، بهانه‌ای شد تا سوتی خودشان را در عدم پخش صدای خواننده در استودیو تا بتواند لب بزند، بپوشاند.


برچسب‌ها: تلویزیون, قم, محسن حسینی, لبزنی
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه نهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 13:57  توسط شیخ 02537832100  | 

شهریور ۹۶ با استاد حسن کرمانی و تیمور خدابخش

دریافت فیلم: فیسیوک / آپارات / تلگرام / یوتیوب

 |+| نوشته شده در  دوشنبه ششم شهریور ۱۳۹۶ساعت 6:6  توسط شیخ 02537832100  | 
لینک فیسبوکی : اینجا

لینک دریافت فایل صوتی، mp3، چهار دقیقه، 1.7 مگابایت: ـ
http://www.mediafire.com/?ac93derr4bc8d8z
لینک کمکی:
http://s1.picofile.com/file/7628812147/khate_khosh_sheikh_mohsen_hoseini_sohbat9102_sohbat_bad_az_haj04_1miliun05_saaz_test_vokal08_vokal_asli09_tahvil10_r277.mp3.html 

تاریخچهء اثر (کپی از صفحهء فیسبوکم در اینجا در 9412)

24 اردیبهشت 91: قرار نخست در منزل آهنگساز در مجتمع فردوس سمت متروی صادقیه و بهار... صحبت اولیه در خصوص شعر مزبور از حافظ که محسن حسینی عنوان کرد که به لحاظ داشتن کلماتی همچون «رضا»، «قبا»، «خط خوش» و «نوشتهء بد» که از عناصر مرتبط با خوشنویسی و نیز روحانی است و نیز کلمهء رضا که نام کوچک بنده است، تناسب خوبی با بنده دارد... ـ
قرار دوم در 19 تیر 91 بعد از بازگشتن ایشان از حج. ـ
12 مرداد 91 ... ا م.ت با مساعدت طاهره آصف الحسینی که 750 ه.ت اش را قرض داد.
14 مرداد تماس ایشان که گفتند دو مایه به ذهنم رسیده یکی در بیات اصفهان یکی در شور... اولی ارکسترال و دومی سنتی.
15 مرداد 91 مطابق با 16 رمضان نه صبح... قرار سوم که تا یک عصر با سنتور کار کردیم و ضبط صدا و فیلم. ـ
30 مرداد.. قمبودندوحکایتسوختنسرسیلندر... گفت: در فضاهای ارکسترال بهتر است اول ملودی ساخته شود و بعد شعر سروده شود.. گفت چون جنابعالی اصرار داشتید به این غزل حافظ، می‌بایست تلاش می‌کردیم حقّش را ادا کنیم و اینجور وقتها مراقبت‌هایی لازم است.
6 آبان 91 میدان ونک، چهارراه جهان کودک، ابتدای بلوار آفریقا، اولین کوچه سمت راست (ک کیش)، استودیوی مهرآوا و نوا که از متروی حقانی حدود 15 دقیقه راه است، ساعت دو و نیم عصر تا نه و نیم شب ضبط چهار ساز زنده: فرشاد صارمی: کمانچه / داود برزیدهء مرتبط با صدا و سیما: نی / کوروش توانایی: اهل شهرضا و شاگرد هوشنگ ظریف: تار / صدبردار: علی مقدم
29 آبان 91: ضبط تستی ووکال در منزل محسن حسینی.
30 آذر 91: استودیوی خورشید: مترو توحید، میدان توحید، ستارخان، پل شیخ فضل‌الله (پل تاج)، پای پل به سمت جنوب، ک اول (دوم؟)... ضبط نهایی ووکال... یک ساعت و نیم (یا سه؟) ساعت طول کشید... 45 ه.ت
30 دی 91: تحویل فایل نهایی از محسن حسینی در کلاس سنتورش در قم به صورت ام.پی.تری
---------------------------------------------
دوست خوشنویسم جناب علیرضا بخشی! مستحضرید که دوست خوشنویس مشترکمان حسن اعرابی عزیز
که شهره در بیان نظرات کارشناسی خوب، توأم با صراحت لهجه و اغلب کوبیدن مستقیم‌ به خال هستند، مُکرّرا" نوع صدادهی حنجرهء بنده را به «بزغالهء لای در» تشبیه کرده‌اند؛ که حتی اگر به رو نیاورم، با ناخرسندی و غضب بنده که نشانه‌هایش در نوشته‌ها و اظهار نظرهایم بروز می‌کند، همراه است.... جالب است بدانی در مهرماه سال 91 که در کلاس آواز استاد «علی خدایی» از شاگردان خوب استاد محمدرضا شجریان در شهرک غرب تهران حضور می‌یافتم، در کمال تعجب، ایشان هم برخی تحریرهای مرا دقیقا" به تحریر بزغاله‌ای تشبیه کرد و بنده را از آن برحذر داشت... فایل صوتی زیر را دانلود و گوش کن.. کلنجارهای من و علی خدایی در خصوص تحریرهای بزغاله‌ایست: ـ
http://www.mediafire.com/download.php?qvf4c4vv5vvvx6v 

لینک دانلود تصنیف را در 18 دی 91 به سینا سرلک دادم و بعدش چت کردیم.. ایشان ضمن ابراز خوب‌بودن کار و گفتن خسته نباشيد، عنوان کردند که فاصلهء تحريرهایم كمی زياد است و باید روى تسلط صدا در اوج و بم خيلى بيشتر وقت بگذارم... تشکر کردم و پرسیدم با چه نوع تمرینی؟ و خواستم که اگر مقدور هست توضیح بیشتری بدهد؛ در قالب مشقی که مرا زودتر به نتیجه برساند.... ابراز امیدواری کرد که از راهنمائى و توضيحاتش دلگير نشده باشم... و گفت که قصدش هرگز تشويق يا ايراد بى دليل نيست... گفتم:
نفرمایید سینای عزیز... و افزودم که به گوش جان رهنمودهایش را می‌پذیرم و دلیلش را باور به این امر دانستم که رهنمودها در مسیر بهبود کار است.. تاءکید داشت که تمرين، باید به صورت عملى باشد (از سوی ایشان به بنده منتقل شود) و نه شفاهى... با این حال خواست که روى تحرير و كشش‌هاى صاف خيلى زياد كار كنم و نیز روى نت‌هاى مختلف از بم به اوج و بالعكس... گفتم که من با پیانو از کف صدا تا سقفش را با توصیهء همین آهنگساز (محسن حسینی) کار می‌کردم (البته نه خیلی زیاد؛ شاید فقط خیلی) ... گاه فواصل دوم و سوم تا پنجم رو بالا می‌رفتم و برمی‌گشتم... پرسیدم آیا همین مشق منظور ایشان است؟
قرار شد که وقتى به ايران بازگشتند و عمرى باقى بود، عملا" به تمرین‌ها اشاره کنند... برایشان آرزوی سلامتی کردم.  
------------------------ شهریور 92 روزهایی است که اصل پروژهء کار را محسن حسینی روی دی.وی.دی برایم آورد و قرار شده مجدّدا" ووکالش را در استودیوی صدا و سیمای قم با نظارت جواد فلاحتی بگیریم. ظاهرا" فایل را در شورا صدا و سیما قم پخش کرده و آنها ابراز کرده‌اند که موسیقی سرتر از خواننده است و بعضیهایشان گفته‌اند بهتر است خواننده عوض شود!... در همین روزها لینک دانلود تصنیف را به «مجتبی عسکری» شاگرد بسیار خوب استاد شجریان دادم و پیغام فرستادم که اگر سختتان نیست این فایل 4 دقیقه‌ای را دانلود کنید؛ چون نمونهء تصنیف‌خوانی حقیر است. خوشحال می‌شوم اظهار نظرتان را بشنوم و در کارهای بعدیم لحاظ کنم... چند روز بعد اینگونه اظهار نظر کرد:
درود بر شما. تبریک میگم. هم موسیقی و هم اجرای زیبایی بود. به نظرم اگر نیم‌پرده پایین‌تر تنظیم می‌شد، براتون بهتر بود. ولی اینم بسیار خوب بود. لطفا" نام آهنگسازم لطف بفرمایید.

 |+| نوشته شده در  جمعه بیست و یکم اسفند ۱۳۹۴ساعت 17:20  توسط شیخ 02537832100  | 

#آوازشیخاص: چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش، کارعمل: در نظربازی ما بیخبران حیرانند، تار سروش باقری و تنبک امیر نوری، دی۹۴ #قم، شعر #حافظ، مایهٔ #سه'گاه و #شور
نکات:
۱. این اجرا را در تاریخ در کانال تلگرامم نشر دادم t.me/Shkhs/498 و فرد ناشناسی آن را در جایی قرار داد که به‌زودی به بازدید بالایی رسید و تا امروز ۱۵کا دانلود شده است که در بین آوازهایم نرخ بینظیری است.
۲. این اوّلین اجرایم با سروش باقری تارنواز قمی است؛ جوانی که به سبک فرهنگ شریف می‌نواخت و مدّت‌هاست ازش بیخبرم. کار در منزل او با موبایل معمولی من ضبط شده. با آنکه بدون تمرین و هماهنگی قبلی صورت گرفته، اتّفاقی که باید بیفتد، افتاد. به طمع تکرار این «آن» و لحظات خوشی که مرا در خود غرق کرد و سه‌گاه و شور مرکب‌خوانی کردم و تصنیف بداهه ساختم، دیدار و تلاقی دیگری با سروش باقری و امیر نوری این بار در پارکینگم ترتیب دادم؛ ولی هر چه زور زدیم، نشد که نشد.
نشر فایل و نگارش مطلب فوق در ۰۳۱۰ در کانالم ده‌هزار کائیم در آی‌گپ


برچسب‌ها: قم, تار, حافظ, کارعمل
 |+| نوشته شده در  جمعه هجدهم دی ۱۳۹۴ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

مصاحبۀ رضا شیخ‌محمّدی با رادیو فرهنگ، برنامۀ زندۀ هفت اقلیم
سردبیر: رضا جلالی، تهیّه‌کننده: صداقت‌گو، مجری: محمّدیان، ۲۳ اسفند ۹۲: اینجا
انتشار در کانال تلگرامم در 9503: اینجا


برچسب‌ها: رادیو فرهنگ
 |+| نوشته شده در  جمعه بیست و سوم اسفند ۱۳۹۲ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

۱۷ دی ۸۸، کرمان، نزدیک میدان آزادی، کوچه بهمنیار، آموزشگاه موسیقی گلپونه‌ها

آوار: ای جان و جهان من کجایی؟ آخر بر من چرا نیایی؟ شعر:  ــنایےغزنوے
کارعمل (تصنیف بداهه‌ا)ی اجرا کردم روی غزل جبلی غرجستانی که بجاست با مشورت یک آهنگساز و تنظیم‌کننده به کار خوب استودیویی تبدیل شود:

ما توبۀ دیرینه شکستیم دگر بار - وز بند بد و نیک بجستیم دگر بار
در میکده رفتیم و دل و خرقه و سوگند - دادیم و نهادیم و شکستیم دگر
اندر صف اوباش برآسوده ز پرخاش - با دلبر قلّاش نشستیم دگر بار
هرچند ز تیر مژۀ تو دل و جان را - در معرکۀ عشق بخستیم دگر بار
ای بسته زرِه‌وار سر زلف به عمدا - دل در هوس عشق تو بستیم دگر بار
المنة لله که به پیمانۀ عشقت - از خواجگی خویش برستیم دگر بار 
آرشیو شیخ: J3

لینک فیلم کامل اجرا (میکس با ادیوس۷ در سال ۹۹): تلگرام / آپارات 
لینک فیلم یک‌دقیقه‌ای برشی از آواز فوق میکس‌ با ادیوس با صحنه‌های پول‌شماری (غبارروبی امامزاده حسین قزوین) با شرکت پدرم تاکندیمدیافایر / تلگرام


برچسب‌ها: ویولون, کرمان, عادل منصوری, کارعمل
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه سی ام خرداد ۱۳۹۲ساعت 23:7  توسط شیخ 02537832100  | 

ویژه برنامۀ شبکۀ نور (شبکۀ استانی قم) در روز 14 خرداد ۹۲.
در این برنامه بعد از لبزنی تصنیف «نقش همّت» خدا را با تعبیر «آنکه از فرط ظهور، بی‌حضور می‌نماید» یاد کردم که تلویحا" به نام برنامه که «حماسۀ حضور» بود هم اشاره داشت. سپس به قرائت یکی از رباعی‌هایم که در سال ۶۵ سروده بودم، پرداختم. در این رباعی هم تصادفا" تعبیر «تدبیر و امید» که شعار انتخاباتی دکتر حسن روحانی بود، گنجانده شده بود! سپس به موضوع ارزش وحدت و اجتماع از منظر ضرب‌المثل‌ها و لزوم پرهیز از تک‌افتادگی و انزوا پرداختم. در انتها نیز یک مصیبت کوتاه ضرب‌المثلی! خواندم و برای ظالمانِ کُشندۀ حضرت قمر بنی‌هاشم(ع) که زادروزش را پشت سر گذاشتیم، لعنت فرستادم.
لینک دریافت فایل صوتی: اینجا / لینک مرتبط: اینجا / لینک فیسبوکی
لینک دریافت فیلم: aparat.com/v/1kDdS
لینک تلگرامی: t.me/rSheikh/507


برچسب‌ها: تلویزیون, قم, حضرت ابوالفضل, کتاب عسل و مثل
 |+| نوشته شده در  شنبه بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۲ساعت 1:54  توسط شیخ 02537832100  | 
در این فیلم هشت دقیقه‌ای که در محل یکی از ساختمان حوزۀ هنری سازمان تبلیغات قم در سال 1379 با دوربین هندی کم من فیلمبرداری شده، آقای داوود چاووشی مدّاح ردیف دان قمی در حال آموزش یکی از گوشه‌های مایۀ دشتی به هنرجویان است. بنده خودم هم در جایی از فیلم به خوانش شعر «ثوابت باشد ای دارای خرمن / اگر رحمی کنی بر خوشه‌چینی» می پردازم.
لینک دریافت فیلم:

برچسب‌ها: داوود چاووشی, قم
 |+| نوشته شده در  جمعه بیستم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 12:5  توسط شیخ 02537832100  | 

فیلم آواز بداهۀ من با ساز دست‌ساز یک گدای هندی
دهلی / تیر 89 / لینک دریافت فیلم از آپارات: اینجا
عکسهایم در هندوستان را با هشتگ #ءهندوستان در اینستاگرامم ببینید:
www.instagram.com/_pic_


برچسب‌ها: هند
 |+| نوشته شده در  یکشنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 14:57  توسط شیخ 02537832100  | 

حضورم به عنوان کارشناس آواز
مجریان: خانم فاطمه رکنی و فرید دهدزی

لینک دریافت فایلهای صوتی:

پنج فروردین ۹۲   /   ۲۴ فروردین ۹۲   /    ۲۵ فروردین ۹۲



در صورت کارنکردن لینک‌های فوق به این سه لینک رجوع کنید:
1 و 2 و 3


لینک فیسبوکی: اینجا


برچسب‌ها: فیسبوک
 |+| نوشته شده در  یکشنبه بیست و پنجم فروردین ۱۳۹۲ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

  آواز ماهور من بر روی گوشهٔ نیریز و شعر انوری
  ابیوردی همراه با سه‌تار امید مظهری شاگرد
  استاد شجریان
  مکان اجرا: تبریز، آموزشگاه استاد سید ودود
  مظهری
   زمان: بهار ۱۳۸۸ شمسی
   نشر فایل توسّط دوستی در ساوندکلود: اینجا
   فایل صوتی در پرشینگیگ: اینجا  لینک
   فیسبوکی: اینجا


برچسب‌ها: تبریز, سه‌تار, شجریان, بهار پناهی
 |+| نوشته شده در  سه شنبه بیست و یکم آذر ۱۳۹۱ساعت 14:59  توسط شیخ 02537832100  | 
http://qom44.persiangig.com/9106/910605_zendeh-bad-zendegi_az-n-tavusi.MP4

لبگزک:

https://telegram.me/rSheikh/936

پست کامل:

t.me.Sheikh/973


برچسب‌ها: تهران, تلویزیون, زینب میرکمالی
 |+| نوشته شده در  یکشنبه پنجم شهریور ۱۳۹۱ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 
آواز چهارباغ من بر روی شعر ابوالقاسم حالت (به حریم قرب خدا کسی ز ره ریا ننهاده پا)
اجرا در پارکینگ منزلمان در قم در 26 مرداد 91
در فیلم مصاحبه‌ام برای جهاد دانشگاهی تهران
ضبط‌شده با دوربین کانن مدل دی.7 که بدنه‌اش در آن ایام چهار و نیم میلیون تومان قیمت داشت و محمدجواد باقری مستندساز و همکارش امیرحسین محمدپور کرایه کرده و به قم آورده بودند و کلی سؤال پرسیدند در خصوص موسیقی مذهبی و مسائل حاشیه‌ای آن و در نهایت فیلم را از آقای باقری در تهران یک کپی اش را تحویل گرفتم که با موتورسیکلت خودش به محل قرارمان در مقابل متروی دانشگاه شریف آورد.
لینک دریافت فیلم

برچسب‌ها: قم, ابوالقاسم حالت, تهران
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۱ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 
 

آواز چهارگاه من در دی ۹۰ در ورامین، منزل سید مهدی محمودی در حضور آقای موسوی معاون وزیر خارجه (که از اوایل دههٔ ۷۰ در این سِمت ثابت بوده است) و خواهرش فاطمه عروس مرحوم آیت‌الله بهجت است.
شعر: یک امشبی که هماغوش «شا»هد ش«کر»م / گرم چون عود بر آتش نهند غم نخورم (سعدی) / بعد از قرائت من آقای موسوی خاطرهٔ عجیبی را از عملش در بیمارستان نقل می‌کند و در انتها آقای شاکرنژاد به تلاوت شورانگیز قرآن در آن بزم خانگی میپردازد / طول فیلم: ۳۰ دقیقه / حجم: ~۹۰ مگابایت:

qom44.persiangig.com%2F9011%2F901121_sheikh_h-shakernejad_varamin_j38-1.3gp

لینک یوتیوب:

youtu.be/aTAsLzD9_hk

صوت:

qom1344.persiangig.com/9011/sheikh_h-shakernejad_varamin_manzel-s-mahdi-mahmudi_r238.mp3

 

عکس‌های اینستاگرامی مربوط به سفرم به ورامین در مقطع مزبور با هشتگ #ءورامین و #ء۹۰۱۰ در اینستا یا گوگل قابل سرچ است.

 |+| نوشته شده در  شنبه دهم دی ۱۳۹۰ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

آواز و کارعمل بداهه در مایهٔ ماهور
اشعار: حافظ
(مدامم مست می‏دارد نسیم جعد گیسویش + زان یار دلنوازم شکری است با شکایت)
آواز: رضا شیخ محمّدی
سه‌تار: دکتر مجید وهبی‌زاده (پزشک کلینیک ترک اعتیاد)
ضرب: رضا وهبی‌زاده
مکان: پارکینگ شیخ / ۳ مهر ۹۰ / در حضور دوستان:
محمّدرضا تقوی و پسرش حامد، عبدالرّضا بشری و برادرش
دریافت فایل صوتی >>> اینجا


برچسب‌ها: سه‏‌تار, حافظ, کارعمل
 |+| نوشته شده در  سه شنبه دوازدهم مهر ۱۳۹۰ساعت 0:18  توسط شیخ 02537832100  | 

در این اجرا گوشۀ سَیَخی در مایۀ ابوعطا را برای «مرضیه لطفی» دوستدار آوازم
که دیروقت در 12 شهریور 90 به شماره همراهم زنگ زد، خواندم.
بیت از سعدی است و بعد از تحویل‌دادن شعر، به جای تحریر «صمدی»
که در کلاس‌های ردیف به ما آموختند، دو بیت شعر بر همان آهنگ به ابتکار خود قرار دادم:
نروم ز در تو به کوی دگر - نزنم قدحی ز سبوی دگر
ز غمت دل من همه شب شده خون - تو به حیله فشان سر موی دگر
بیت نخست سرودۀ بنده و بیت دوم را امیر عاملی قزوینی به سفارش بنده سروده است.
دریافت فایل صوتی >>> از پرشینگیگ: اینجا / از پیکوفایل: اینجا


برچسب‌ها: سعدی, امیر عاملی, پارکینگ شیخ, قم
 |+| نوشته شده در  شنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۰ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

آواز سه‌گاه بنده همراه با «کار عمل»
سه‌تار: سیّد یوسف غیاثی
اشعار: حافظ، خواجوی کرمانی
تاریخ اجرا: اول شهریور ۹۰
مکان: قم، پارکینگ شیخ
لینک دریافت فایل صوتی >>> اینجا


برچسب‌ها: کارعمل, سه‌‏تار, قم, حافظ
 |+| نوشته شده در  دوشنبه هفتم شهریور ۱۳۹۰ساعت 8:9  توسط شیخ 02537832100  | 
بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم؟ (افشاری) >> اینجا

بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم؟ (همایون) >> اینجا

یارب سببی ساز که یارم به سلامت (شهناز شور) >> اینجا

تو می‌روی و دل ز دست می‌رود (سه‌گاه) >> اینجا

سعیده و دور شو از برم ای واعظ >> اینجا

تحریر بعد از بیت: هر پارسا را کان صنم در پیش مسجد بگذرد >> اینجا

تحریر: بیات راجعه >> اینجا

اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود (مخالف چهارگاه) >> اینجا

 |+| نوشته شده در  شنبه بیستم فروردین ۱۳۹۰ساعت 14:26  توسط شیخ 02537832100  | 

فردا ۲۴ اسفند روز بزرگداشت پروین اعتصامی شاعرۀ بلندآوازۀ ایرانی است.
به همین مناسبت تصویری از او که در این سایز و کیفیّت در اینترنت دیده نشده است، تقدیم می‌شود و نیز آوازی از خودم با سه‌تار ابوالفضل مثقالی و ضرب حسین نوروزیان که در تاریخ ۱۶ مهر ۸۶ در پارکینگ منزلمان در قم بر روی غزلی از پروین با مطلع: «هر که با پاکدلان صبح و مسائی دارد / دلش از پرتو اسرار صفایی دارد» اجرا شده است. امیدوارم بپسندید. لینک دریافت فایل صوتی >> اینجا


برچسب‌ها: ابوالفضل مثقالی, سه‌تار
 |+| نوشته شده در  دوشنبه بیست و سوم اسفند ۱۳۸۹ساعت 7:0  توسط شیخ 02537832100  | 

منزل استاد محمود رهبران از خوشنویسان شهیر یزد و کشور
با نی علی سهیلی شاگرد استاد محمد موسوی
۲۰ آذر ۸۹ / مایۀ بیات اصفهان و مخالف سه‌گاه
غزل‌ها
ساقی به نور باده برافروز جام ما (حافظ)
حکایت تن مخوان به گوشم - نه می‌سپارم نه می‌فروشم! (سیمین بهبهانی)
دریافت صوت >>> اینجا یا اینجا

انتشار تلگرامی: t.me/rSheikh/1849


برچسب‌ها: نی
 |+| نوشته شده در  شنبه دوم بهمن ۱۳۸۹ساعت 15:59  توسط شیخ 02537832100  | 

رضا شیخ محمدی, حسین فردی, ابوالفضل مثقالیحسین فردی, ابوالفضل مثقالیاشعار: سعدی (آنکه هلاک من همی)، خواجوی کرمانی (گفتا تو از کجایی؟ کاشفته می‌نمایی؟)
خواننده: رضا شیخ محمّدی
سه‌تار: ابوالفضل مثقالی
تمبک: حسین فردی
تاریخ اجرا: ۱۹ اردیبهشت ۸۹، مکان: قم، پارکینگ منزل شیخ / ضبط صدا با: دوربین بنر طراحی‌شده در 97/9 برای الصاق به فایل صوتیدیجیتال کانن مدل اس.تری.آی.آس با پسوند ویو / ادیت و اکوگذاری و تبدیل به ام.پی.تری: با برنامۀ کول‌ادیت / لینک دریافت فایل صوتی: از فورشرد: اینجا / از مدیافایر: اینجا / دریافت از کانال تلگرامی شیخ: t.me/rSheikh/1118
سمت راست: بنر طرّاحی‌شده توسط خودم برای الصاق به فایل ام.پی.تری در 97/9


برچسب‌ها: سعدی, حسین فردی, ابوالفضل مثقالی, سه‌تار
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه یازدهم شهریور ۱۳۸۹ساعت 5:52  توسط شیخ 02537832100  | 

عبدالله شایان, حسین شایان, رضا شیخ محمدی, سینا غفاریعبدالله شایان, رضا شیخ محمدی, سینا غفاری (سیتار به دست)آواز من با ساز سیتار
نوازنده: سینا غفّاری
مکان: منطقۀ جنگپورا در جنوب دهلی
زمان: ۵ ژولای ۲۰۱۰ / ۱۴ تیر ۱۳۸۹ ش
شعر: سیّد حسن غزنوی  شاعر اواسط قرن ۶ هجری >>> اینجا را کلیک کنید!


برچسب‌ها: هند
 |+| نوشته شده در  جمعه پانزدهم مرداد ۱۳۸۹ساعت 2:18  توسط شیخ 02537832100  | 

آواز و کارعمل من
بر روی شعر سنایی غزنوی
(بی‌تو ای آرام جانم زندگانی چون کنم؟)
با سه‏‌تار ابوالفضل مثقالی
و ضرب مهرداد بابایی
در ۷ خرداد ۸۹ >>> اینجا


برچسب‌ها: سه‌‏تار, سنایی غزنوی, ابوالفضل مثقالی, کارعمل
 |+| نوشته شده در  جمعه هفتم خرداد ۱۳۸۹ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

عادل منصورینیمه‌شب ۲۳ دی ۸۸ / کرمان / آموزشگاه گلپونه‌ها
ز اندازه بیرون تشنه‌ام ساقی! بیار آن آب را
اوّل مرا سیراب کن وانگه بده اصحاب را / شعر سعدی
تصنیف۱: نگارینا! دلم بردی
تصنیف۲: تا کی کنم از طرّۀ طرّار تو فریاد (سنایی غزنوی)
دریافت فایل صوتی >> اینجا آرشیو شیخ: ta010827. نشر در کانال ایتا 0108

ادیت‌های قبلی: . . .


برچسب‌ها: سعدی, ویولون, عادل منصوری, کرمان
 |+| نوشته شده در  یکشنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 15:22  توسط شیخ 02537832100  | 

رضا شیخ محمّدی و داود فراهانی (تابلوی طرّاحی فرش در پس‌زمینه کار داوود فراهانی)الا ای لُعبتِ ساقی! ز می پر کن مرا جامی!
شاعر: جَبَلی غَرجِستانی (فوت‌شده در ۵۵۵ قمری)
مکان: قم، انتهای زنبیل‌آباد، بنیاد، فلکۀ ایثار، خ مفتّح، منزل نوازنده
تاریخ: ۱۲ اردیبهشت ۸۹
دریافت صوت >> اینجا / انتشار تلگرامی: t.me/rSheikh/1772


برچسب‌ها: تار, قم
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 19:44  توسط شیخ 02537832100  | 
فیلم دو اجرای آوازم در تلویزیون استان قم با تار داوود فراهانی
http://www.youtube.com/watch?v=UjTphBizBnk
http://www.youtube.com/watch?v=KujPmagdFlA


برچسب‌ها: تار, داود فراهانی, تلویزیون قم, تلویزیون
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه نهم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 17:52  توسط شیخ 02537832100  | 

دکتر اسکندری, محمود میرزایی, رضا شیخ محمدیشیخ, جعفر طیار, نامجو, دکتر اسکندری, محمود میرزایی آواز: رضا شیخ محمّدی / نی: محمود میرزایی
(برادر استاد محمّد میرزایی خوشنویس و خوانندۀ کرمانی)
۲۳ دی ۸۸ / مکان: سفره‌خانۀ هزار و یکشب کرمان
غزل‌ها: رفیع مَروزی، سنایی غزنوی، جَبلی غَرجستانی
دکلمه: دکتر اسکندری / دریافت صوت >> اینجا یا اینجا
انتشار فیسبوکی: facebook.com/sheikh.seda/photos/287343514737801
انتشار تلگرامی: t.me/rSheikh/460
آپ و افزودن لینک مدیافایر: 97/9


برچسب‌ها: نی, کرمان, کارعمل
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه هشتم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 21:13  توسط شیخ 02537832100  | 

رضا شیخ محمّدی و تنها تار شناسنامه‌دار ساختهء یحیی سازساز معروف در ایرانناصر آل‌یاسین و شیخگل می‌رود از بستان، بلبل ز چه خاموشی؟
وقت که ز دل زین غم بخراشی و بخروشی

آواز ابوعطای من با تار ساختۀ یحیی (سازندۀ معروفِ ساز) که در ۱۳۱۰ قمری ساخته شده است.
نوازنده: ناصر آل‌یاسین
مکان: تبریز، مجتمع صنایع دستی امیریّه
تاریخ: ۲۷ فروردین ۸۹ >> اینجا یا اینجا یا اینجا
ناصر آل‌یاسین   تصویر یحیی سازندهء معروف ساز و جملهء: یادگار انقلاب ایران فدائی وطن یحیی مسیحی  شناسنامهء ساز یحیی. قیمت این ساز بیش از ۱۰۰ میلیون تومان برآورده شده است. مغازهء ناصر آل‌یاسین
استاد آل‌‏یاسین در کارگاه خود در تبریز به ساختن و تعمیر ساز اشتغال دارد. دوستانی که مایل به ارتباط با ایشان و احیاناً خرید سازهای دست‌‏ساز ایشان هستند، با این شماره‌‏ها تماس بگیرند:
09141153652 /
04115232874
مکالمۀ بنده با ایشان در تماس تلفنی‌شان در مهر ۹۰ >>> آر ۲۲۰، فولدر ان.۹۵


برچسب‌ها: تبریز, تار, هوشنگ ابتهاج
 |+| نوشته شده در  دوشنبه سی ام فروردین ۱۳۸۹ساعت 22:12  توسط شیخ 02537832100  | 

آوازخوانی و کارعمل (تصنیف‌خوانی بداهه)
شیخ در مایۀ شور و متعلّقات آن (دشتی، بیات ترک)

تار: عبّاس منشی‌زاده و ویولون:
سیّد عادل منصوری
اشعار آوازها و تصانیف: سنایی غزنوی

شعر آواز شور: نگارینا دلم بردی خدایم بر تو داور باد
شعر کارعمل: تا کی کنم از طرّۀ طرّار تو فریاد؟
شعر آواز بیات ترک و کارعمل: ماه شب گمرهان عارض زیبای توست

تاریخ اجرا: نیمه‌شب سی دی ۸۸
مکان: کرمان، آموزشگاه موسیقی گلپونه‌ها  
لینک اجرای آنلاین یا دانلود کل فایل (۵۰ دقیقه) >>>
اینجا
حجم فایل: ۲۳ مگابایت
لینک دانلود کارعمل "تا کی کنم از طرّۀ طرّار تو فریاد" (دو دقیقه و اندی) >>> اینجا
حجم فایل: ۱ مگابایت


لینک به فیس‌بوک (اجرا با وُرد۲۰۰۳) >>> اینجا


  
تصاویر مربوط از فیس‌بوک از راست به چپ. آپ در خرداد ۹۱


برچسب‌ها: تار, کرمان, عادل منصوری, ویولون
 |+| نوشته شده در  دوشنبه بیست و چهارم اسفند ۱۳۸۸ساعت 1:24  توسط شیخ 02537832100  | 

رضا شیخ محمدی - هاشم شریفزاده علی ملک - رضا شیخ محمدی - هاشم شریفزاده - احسانپور آرش فرهنگفر - ملک - رضا شیخ محمدی آرش فرهنگفر در منزل شیخ
رضا شیخ محمدی - هاشم شریفزاده - ملک - آرش فرهنگفر آرش فرهنگفر در منزل شیخ هاشم شریفزاده - ملک - امین شیخ محمدی (پسر شیخ) - آرش فرهنگفر امین شیخ محمدی (پسر شیخ) - آرش فرهنگفر
 
آوازخوانی و تصنیف‌خوانی بداهۀ رضا شیخ محمدی
ضرب: آرش فرهنگفر فرزند استاد ناصر فرهنگفر
تار: هاشم شریفزاده
شعر: جبلی غرجستانی
مایۀ دشتی
قطعۀ ضربی ابتدا: بر شانه‌های باد (ساختۀ هاشم شریفزاده)
مکان اجرا: منزل شیخ در قم، با حضور آقای ملک دوست خوشنویس زنجانی
تاریخ: ۲۳ بهمن ۸۸
>>> اینجا


برچسب‌ها: تار, قم, هاشم شریفزاده, کارعمل
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۸۸ساعت 14:2  توسط شیخ 02537832100  | 
استاد سید فوءاد توحیدیآواز و تصنیف ابوعطا - دشتی رضا شیخ محمدی
با تار استاد سیّد فؤاد توحیدی
کرمان / آموزشگاه جناب توحیدی
25 دی 88

شعر: ه.ا.سایه
شعر تصنیف: سنایی / ملودی تصنیف: شیخ
>> اینجا یا اینجا
انتشار تلگرامی >> t.me/rSheikh/165
افزودن لینک مدیافایر: 97/9

برچسب‌ها: تار, کرمان, هوشنگ ابتهاج, کارعمل
 |+| نوشته شده در  شنبه دهم بهمن ۱۳۸۸ساعت 2:3  توسط شیخ 02537832100  | 
هاتفی از گوشۀ میخانه دوش / گفت: ببخشند گنه می بنوش (حافظ)
لینک دریافت فیلم: 
 

برچسب‌ها: کرمان, حافظ
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه یکم بهمن ۱۳۸۸ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

برآنم کز تو هرگز برنگردم...
در دست غم یار دلارام بماندم (انوری ابیوردی)
کرمان، ۱۹ دی ۸۸ / دریافت فیلم از سایت آپارات: aparat.com/v/N58DV
از مدیافایر: اینجا / انتشار تلگرامی در ۹۵۱۱: t.me/rSheikh/1241


برچسب‌ها: کرمان, عادل منصوری, ویولون, کارعمل
 |+| نوشته شده در  شنبه نوزدهم دی ۱۳۸۸ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

رضا شیخ محمدی / مهدی علی‌بیگیآوازخوانی و تصنیف‌خوانی بداهۀ شیخ
با سه‌تار مهدی علی‌بیگی / 
مایۀ نوا - ابوعطا
بر روی غزل ه.ا.سایه (هوشنگ ابتهاج) hooshang ebtehaj
زین بیش از پس و پیش زلف دوتا مگستر!
در پیش پای دلها دام بلا مگستر!
۱۶ آذر ۸۸، قم، خیابان صفائیّه، پاساژ ستاره، طبقۀ دوم، مغازۀ سازفروشی علی‌بیگی. دریافت صوت >>> اینجا یا اینجا
انتشار تلگرامی: t.me/rSheikh/194 افزودن لینک مدیافایر: 97/9


برچسب‌ها: مهدی علی‏‌بیگی, قم, سه‌تار
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه نوزدهم آذر ۱۳۸۸ساعت 21:11  توسط شیخ 02537832100  | 

یوسفی, رضا شیخ محمدی, سید یوسف غیاثی, مجتبی سالاریتصنیف‌خوانی بداهۀ شیخ با سنتور مجتبی سالاری
شاگرد استاد مجید کیانی
در مایۀ همایون
مشتاقی و صبوری از حد گذشت ما را
گر تو شکیب داری، طاقت نماند ما را (سعدی)
یازده آذر ۸۸ / قم، خیابان باجک / زیرزمین منزل نوازنده
>>> اینجا


برچسب‌ها: سنتور, یوسف غیاثی, قم
 |+| نوشته شده در  سه شنبه هفدهم آذر ۱۳۸۸ساعت 13:55  توسط شیخ 02537832100  | 

آوازخوانی و تصنیف‌خوانی بداههء شیخ در مایهء سه‌گاه
با سه‌تار ابوالفضل مثقالی
پنج آذر ۸۸
قم، بیست متری شهید بهشتی، نبش کوچهء ۱۴
مغازهء دنج و کوچک ابوالفضل مثقالی
>>> اینجا

تصنیف «تو میروی و دل ز دست میرود»
>>> اینجا

 

 

بداهه‌خوانی آواز و تصنیف شیخ در مایهء سه‌گاه با تار ابوالفضل مثقالی
۵ آذر ۸۸ / قم، ۲۰ متری شهید بهشتی، مغازهء دنج مثقالی
آواز: گل می‌رود از بستان بلبل ز چه خاموشی
تصنیف: تو می‌روی و دل ز دست می‌رود
اشعار: هوشنگ ابتهاج (ه.ا.سایه) hooshang ebtehaj
>>> اینجا
دانلود تصنیف «تو می‌روی و دل ز دست می‌رود» به طور مستقل
>>> اینجا

 |+| نوشته شده در  یکشنبه هشتم آذر ۱۳۸۸ساعت 14:41  توسط شیخ 02537832100  | 

آواز و تصنیف شیخ با تار ابوالفضل مثقالی در ۵ آذر ۸۸
در مایهء راست‌پنجگاه
مکان: مغازهء مثقالی در بیست متری شهید بهشتی قم
آواز: نگارا! بر سر عهد و وفا باش
تصنیف: در دست غم یار دلارام بماندم
 (اشعار: انوری ابیوردی) anivari abivardi
>>> اینجا


برچسب‌ها: تار, ابوالفضل مثقالی, کارعمل
 |+| نوشته شده در  جمعه ششم آذر ۱۳۸۸ساعت 10:49  توسط شیخ 02537832100  | 

بداهه‌خوانی شیخ در مایهء همایون و سه‌گاه
مکان: مغازهء کوچک ابوالفضل مثقالی در بیست متری شهید بهشتی قم
زمان: ۲۳ آبان ۸۸
نوازنده: ابوالفضل مثقالی
>> اینجا

 |+| نوشته شده در  شنبه سی ام آبان ۱۳۸۸ساعت 16:23  توسط شیخ 02537832100  | 

بداهه‌خوانی شیخ در مایهء چهارگاه
یازده مهر ۸۸
بر روی غزل حضرت حافظ:
سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
گفت: باز آی که دیرینهء این درگاهی

دکلمه: حسن اعرابی
سه‌تار: ابوالفضل مثقالی
ضرب: حسین فردی

>>> اینجا
لینک این اجرا در سایت پارسینه >>> اینجا

 |+| نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم مهر ۱۳۸۸ساعت 13:1  توسط شیخ 02537832100  | 

آواز نیمه‌تمام من
در مایۀ بیات اصفهان و شور
که در ۱۵ اردیبهشت ۸۸
در پارکینگ منزلمان در قم
در پشت تلفن برای «لُعبتی از جنس فلسفه و وسوسه» خواندم.
دوستی که مایل نیست صدایش را بشنوم و مشتاق است آوازم را بشنود.
شعر مولوی: بگیر دامن لطفش که ناگهان بگریزد
شعر حافظ
: هاتفی از گوشۀ میخانه دوش - گفت ببخشند گنه می بنوش
شعر مولوی
: آن خواجه را از نیم‌شب بیماریی پیدا شده است
دانلود فایل صوتی
>>> از فورشرد: اینجا / از پیکوفایل: اینجا / از تلگرام: اینجا


برچسب‌ها: وفا سبحانی, پارکینگ شیخ, مولانا, قم
 |+| نوشته شده در  دوشنبه یازدهم خرداد ۱۳۸۸ساعت 22:47  توسط شیخ 02537832100  | 

دکلمه و آواز من بدون ساز
در ۲۴ اردیبهشت ۸۸
در مایه‌ی چهارگاه
در پارکینگ منزلمان در قم
در نزد سید حمید حسینی (خواهرزاده‌ام) و دوست طلبه‌اش

دل از من برد و روی از من نهان کرد / خدا را با که این بازی توان کرد
------------------------
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد / شعری بخوان که با آن رطل گران زد
>>> اینجا


برچسب‌ها: قم, حافظ, سید حمید حسینی
 |+| نوشته شده در  یکشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۸۸ساعت 23:8  توسط شیخ 02537832100  | 
مطالب قدیمی‌تر
  بالا