شیخاص!
 
 
دنیای یک شیخ خاص
 
ای مرغ بنال!
در سوگِ زلزله‌زدگان کرمانشاه
شعر هوشنگ ابتهاج، تار فؤاد توحیدی، آواز رضا شیخ‌'محمدی، مایهٔ ابوعطا، کرمان ۸۸/۱۰/۲۵

http://youtu.be/M_7UaZOH75g

http://instagram.com/p/BbkYEy6hNnl

https://t.me/rSheikh/1468

http://s8.picofile.com/file/8312390476/8810sheikhKerman_9608videoShowZelzeleKermanshah.mp4.html


برچسب‌ها: کرمان, تار, میکس شیخ, یک‌دقیقه‌ای
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه دوم آذر ۱۳۹۶ساعت 13:51  توسط شیخ 02537832100  | 

تاریخ: 24 دی 88
دریافت فایل: اینجا
از آرشیو شیخ، سی.دی J4


برچسب‌ها: کرمان
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه سی ام خرداد ۱۳۹۲ساعت 23:9  توسط شیخ 02537832100  | 

۱۷ دی ۸۸، کرمان، نزدیک میدان آزادی، کوچه بهمنیار، آموزشگاه موسیقی گلپونه‌ها

آوار: ای جان و جهان من کجایی؟ آخر بر من چرا نیایی؟ شعر:  ــنایےغزنوے
کارعمل (تصنیف بداهه‌ا)ی اجرا کردم روی غزل جبلی غرجستانی که بجاست با مشورت یک آهنگساز و تنظیم‌کننده به کار خوب استودیویی تبدیل شود:

ما توبۀ دیرینه شکستیم دگر بار - وز بند بد و نیک بجستیم دگر بار
در میکده رفتیم و دل و خرقه و سوگند - دادیم و نهادیم و شکستیم دگر
اندر صف اوباش برآسوده ز پرخاش - با دلبر قلّاش نشستیم دگر بار
هرچند ز تیر مژۀ تو دل و جان را - در معرکۀ عشق بخستیم دگر بار
ای بسته زرِه‌وار سر زلف به عمدا - دل در هوس عشق تو بستیم دگر بار
المنة لله که به پیمانۀ عشقت - از خواجگی خویش برستیم دگر بار 
آرشیو شیخ: J3

لینک فیلم کامل اجرا (میکس با ادیوس۷ در سال ۹۹): تلگرام / آپارات 
لینک فیلم یک‌دقیقه‌ای برشی از آواز فوق میکس‌ با ادیوس با صحنه‌های پول‌شماری (غبارروبی امامزاده حسین قزوین) با شرکت پدرم تاکندیمدیافایر / تلگرام


برچسب‌ها: ویولون, کرمان, عادل منصوری, کارعمل
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه سی ام خرداد ۱۳۹۲ساعت 23:7  توسط شیخ 02537832100  | 

عادل منصورینیمه‌شب ۲۳ دی ۸۸ / کرمان / آموزشگاه گلپونه‌ها
ز اندازه بیرون تشنه‌ام ساقی! بیار آن آب را
اوّل مرا سیراب کن وانگه بده اصحاب را / شعر سعدی
تصنیف۱: نگارینا! دلم بردی
تصنیف۲: تا کی کنم از طرّۀ طرّار تو فریاد (سنایی غزنوی)
دریافت فایل صوتی >> اینجا آرشیو شیخ: ta010827. نشر در کانال ایتا 0108

ادیت‌های قبلی: . . .


برچسب‌ها: سعدی, ویولون, عادل منصوری, کرمان
 |+| نوشته شده در  یکشنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 15:22  توسط شیخ 02537832100  | 

دکتر اسکندری, محمود میرزایی, رضا شیخ محمدیشیخ, جعفر طیار, نامجو, دکتر اسکندری, محمود میرزایی آواز: رضا شیخ محمّدی / نی: محمود میرزایی
(برادر استاد محمّد میرزایی خوشنویس و خوانندۀ کرمانی)
۲۳ دی ۸۸ / مکان: سفره‌خانۀ هزار و یکشب کرمان
غزل‌ها: رفیع مَروزی، سنایی غزنوی، جَبلی غَرجستانی
دکلمه: دکتر اسکندری / دریافت صوت >> اینجا یا اینجا
انتشار فیسبوکی: facebook.com/sheikh.seda/photos/287343514737801
انتشار تلگرامی: t.me/rSheikh/460
آپ و افزودن لینک مدیافایر: 97/9


برچسب‌ها: نی, کرمان, کارعمل
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه هشتم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 21:13  توسط شیخ 02537832100  | 

qom.reza: http://www.4shared.com/audio/6JrmGKze/zaval.html
qom.reza: شنیدی این فایلو؟
yusof_ghiasi: valla dishabam ferestadinesh
yusof_ghiasi: man avalesho shenidam
yusof_ghiasi: didam alaghei nadaram
qom.reza: عجب
qom.reza: کوتاه بودا
yusof_ghiasi: e?
qom.reza: یه فایل تلفیقی بود از چند ثانیه مکالمهء تلفنی که کات میخوره به یک ضربیخوانی
qom.reza: میخواستم بدونم نظرتو که چطوره کارهایی از این دست تولید کردن؟
yusof_ghiasi: nazari nadaram
yusof_ghiasi: tarjih midam be jash beshinam radif e segah e Kasaei ro beshnavam
yusof_ghiasi: kheyli pore
qom.reza: عجب
yusof_ghiasi: emruz ba aghaye Mostafa Rezaei dashtam gooshesh mikardam
qom.reza: عجب
yusof_ghiasi: are
qom.reza: همون که به من تخفیف بزرگ زندگیم رو داد
yusof_ghiasi: yani chi?
qom.reza: و گذاشت که از قزوین با خاطرهء خوش خارج شم
yusof_ghiasi: ar
yusof_ghiasi: aer
yusof_ghiasi: are
yusof_ghiasi: doroste
qom.reza: جالبه که دو جا من و ایشان پشت سر هم نمایشگاه گذاشتیم
yusof_ghiasi: uhum
qom.reza: من در واقع یجورایی خواستم ادای ایشون رو درارم
qom.reza: نمیگفت؟
yusof_ghiasi: na
yusof_ghiasi: emruz faghat yeki 2 bar esm e shoma ro ghati e esm e kasani ke mishnakhtim avordim va mese baghie yadi azatun kardim.
yusof_ghiasi: va albate bad az avordan e esmetun ye khandeye na khod agah ham be vojood oomad
qom.reza: خب این به خاطر اون هالهء طنزآمیزیه که گرداگرد شخصیت منو فراگرفته
qom.reza: و عاملش هم خودم بودم دیگه
qom.reza: من اگه بتونم با حفظ این هاله که به شدت به جدیت کارم آسیب میزنه این روند برگزاری نمایشگاههام رو ادامه بدم پارادوکس جالبی میشه
yusof_ghiasi: خود گوزي و خود خندي / الحق که هنرمندي
qom.reza: ببین! من اگه با این هالهء سخره آمیزی که گردم هست میرفتم فرض کن دلقک میشدم تعجب نداشت
qom.reza: اگه از سوی دیگه
qom.reza: میرفتم به خاطر خوشنویس بودنم کراوات میزدم و یه افهء استادی و هنرمندی میذاشتم و شق و رق راه میرفتم مثل استاد ابراهیمی در کرمان بازم عادی بود
qom.reza: ولی رفتارت دلقک آمیز باشه و اونوخ بری وسط کرمان جلسهء پرسش و پاسخ خوشنویسی بزاری این غرابت داره دیگه. نداره؟
qom.reza: و من کشته مردهء این غرابتم
yusof_ghiasi: با کريمان اين کارها دشوار نيست
qom.reza: مصطفی رضایی خبر از افتضاحی که در نمایشگاه قزوین من ببار آمد داشت یا نه؟
yusof_ghiasi: nemidoonam
qom.reza: میدونی اشاره ام دقیقا به چیه؟
yusof_ghiasi: na
qom.reza: در مدتی که در قزوین نمایشگاه داشتم, هرقدر منتظر موندم که کسی از من تابلوخطی بخره نخریدند
qom.reza: نمایشگاه من به لطف تاءخیر مصطفی رضایی چند روز تمدید شد
qom.reza: در روزهای باقیمانده خودمو به آب و آتش میزدم
qom.reza: مهمون خونه ی پدر و مادرم بودم و اونها هم هی میگفتند: بیخودی خودتو معطل کردی
yusof_ghiasi: uhm
qom.reza: به خصوص پدرم دل خوشی از این کارهای من نداره
qom.reza: و میگه من دوس دارم تو عین خودم آخوند بشی و به کمتر از این راضی نیستم
qom.reza: حالا میخای خدای خط بشی به درد من نمیخوره
qom.reza: اما در آخوندی اگه یک طلبهء روضه خوان مخلص که خودش بالای منبر بیشتر از مستمعینش در رثای اهلبیت اشک بریزه بشی بیشتر دوس دارم و به تضمین آیندهء سعادت آمیزت مطمئن میشم
qom.reza: به هر حال
qom.reza: آقا ما روزهای آخر که گفتند مصطفی رضایی دیر میاد و بازم میتونی نمایشگاهتو ادامه بدی دست به دامن ابوی شدیم که
qom.reza: به استاندار قزوین که دوستت هست زنگ بزن و دعوتش کن که از نمایشگاه ما بازدید کنه
qom.reza: بلکم چیزی بتونیم بهش بفروشیم
qom.reza: ایشون زنگ زدند و آقای مهندس ط.ح.ا.ی.ی وعده کرد که خواهد آمد
qom.reza: هی منتظر شدیم ولی خبری نشد
qom.reza: دوباره در روزهای پایانی نمایشگاه به ابوی گفتم که مجددا تماس بگیر
qom.reza: گفت: دیگه من تماسمو گرفتم
qom.reza: اگه گفته میام که میاد دیگه
qom.reza: گفتم داره وخت تموم میشه

qom.reza: و روزهای آخره
qom.reza: دو روز مونده به اتمام نمایشگاه بعد از تماسهای دیگر ابوی, استاندار قدم رنجه کرد و در گالری مهر حوزهء هنری از نمایشگاه بنده به اتفاق آیت الله ب.ا.ر.ی.ک.ب.ی.ن امام جمعهء شهر بازدید کرد
qom.reza: نیم ساعتی این بازدید به درازا کشید و
qom.reza: وقتی استاندار داشت خارج میشد من درگوشی بهش گفتم که خلاصه این کارها صرفا برای نمایش اینجا نیست
qom.reza: و ما قصد فروش هم داریم. اگه مساعدتی بکنید مزید تشکر خواهد بود.
qom.reza: ایستاد
qom.reza: گفت: آقای شیخ محمدی! دست ما بسته است
qom.reza: و بودجه ای که استانداری در اختیار داره تعریف و ردیف خودشو داره
qom.reza: ما در قالب خرید آثار هنری میتونیم هر از گاه «اکسپو»یی برگزار کنیم
qom.reza: اونجا هم نه شما که همهء هنرمندان خطهء خط و دیگر حرفه ها و مشاغل هنری کارشونو عرضه میکنن
qom.reza: و هر کس هم بخاد میاد میخره
qom.reza: شما اکسپو شرکت کردید؟
qom.reza: گفتم: خیر! از من برای قزوین دعوت نکردند. گفتند شما هنرمند قمی هستید. در حالی که من ده سال در قزوین بودم
qom.reza: گفت: به هر حال اینجوریاس
qom.reza: جوابش منفی بود
qom.reza: ولی وختی سوار ماشینش که از شبیه ون بود ولی بزرگتر و در کشویی خوشگلی داشت شد و معاونینش هم باهاش بودند
qom.reza: به یکی از معاونینش چیزی گفت و اونم به رئیس ح.وزهء هن.ر.ی قزوین که یحتمل مصطفی رضایی دقیق بشناسه چیزی گفت
qom.reza: بعد فهمیدیم که گفته: آقای فری.ب.رز ش.یری.ن.ی! چون شما خودتون دستی در هنر خوشنویسی دارید چنتا از کارهای
qom.reza: آقای شیخ ممدی رو انتخاب کنید بلکه در قالب یک طرح حمایت از هنرمند از ایشون خریداری کنیم

 


yusof_ghiasi: ye bar goftam
yusof_ghiasi: shoma mokhatabetun ro doros entekhab nemikonin
yusof_ghiasi: emruz to uni
yusof_ghiasi: ke Mr Rezaei nemayeshgah dare
yusof_ghiasi: ye dokhtar e khoshgel oomad o goft tablo hatun ro mikharam
yusof_ghiasi: Mr Rezaei goft forooshi nis
yusof_ghiasi: vali zir e 400t nis
yusof_ghiasi: ya masalan in hame adamaye balashahri hastan ke tablo hatun ro doos daran va mikharan
yusof_ghiasi: berin soraghe oona
yusof_ghiasi: tabi'atan adamaye hesabi tablohatun ro doos nadaran
yusof_ghiasi: va bishtar be cheshm e fokahi beheshoon negah mikonan
yusof_ghiasi: doroste ke kollli ehsas tooshoon has
yusof_ghiasi: vali khoobe ke ina ro be ahlesh neshun bedin
yusof_ghiasi: na be ostanadar o faghih o emam jome o ..
qom.reza: داستانم ادامه داشت. ولی رفتم پیش مهمون. بقیه شو بعدا برات تعریف میکنم که چه افتضاحی شد
qom.reza: .
qom.reza: کدوم نمایشگاه کاراشو به نمایش گذاشته؟
qom.reza: کدوم دانشگاه؟


برچسب‌ها: یوسف غیاثی, کرمان, مصطفی رضایی, تاکندی
 |+| نوشته شده در  شنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۸۹ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

آوازخوانی و کارعمل (تصنیف‌خوانی بداهه)
شیخ در مایۀ شور و متعلّقات آن (دشتی، بیات ترک)

تار: عبّاس منشی‌زاده و ویولون:
سیّد عادل منصوری
اشعار آوازها و تصانیف: سنایی غزنوی

شعر آواز شور: نگارینا دلم بردی خدایم بر تو داور باد
شعر کارعمل: تا کی کنم از طرّۀ طرّار تو فریاد؟
شعر آواز بیات ترک و کارعمل: ماه شب گمرهان عارض زیبای توست

تاریخ اجرا: نیمه‌شب سی دی ۸۸
مکان: کرمان، آموزشگاه موسیقی گلپونه‌ها  
لینک اجرای آنلاین یا دانلود کل فایل (۵۰ دقیقه) >>>
اینجا
حجم فایل: ۲۳ مگابایت
لینک دانلود کارعمل "تا کی کنم از طرّۀ طرّار تو فریاد" (دو دقیقه و اندی) >>> اینجا
حجم فایل: ۱ مگابایت


لینک به فیس‌بوک (اجرا با وُرد۲۰۰۳) >>> اینجا


  
تصاویر مربوط از فیس‌بوک از راست به چپ. آپ در خرداد ۹۱


برچسب‌ها: تار, کرمان, عادل منصوری, ویولون
 |+| نوشته شده در  دوشنبه بیست و چهارم اسفند ۱۳۸۸ساعت 1:24  توسط شیخ 02537832100  | 
استاد سید فوءاد توحیدیآواز و تصنیف ابوعطا - دشتی رضا شیخ محمدی
با تار استاد سیّد فؤاد توحیدی
کرمان / آموزشگاه جناب توحیدی
25 دی 88

شعر: ه.ا.سایه
شعر تصنیف: سنایی / ملودی تصنیف: شیخ
>> اینجا یا اینجا
انتشار تلگرامی >> t.me/rSheikh/165
افزودن لینک مدیافایر: 97/9

برچسب‌ها: تار, کرمان, هوشنگ ابتهاج, کارعمل
 |+| نوشته شده در  شنبه دهم بهمن ۱۳۸۸ساعت 2:3  توسط شیخ 02537832100  | 
هاتفی از گوشۀ میخانه دوش / گفت: ببخشند گنه می بنوش (حافظ)
لینک دریافت فیلم: 
 

برچسب‌ها: کرمان, حافظ
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه یکم بهمن ۱۳۸۸ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

برآنم کز تو هرگز برنگردم...
در دست غم یار دلارام بماندم (انوری ابیوردی)
کرمان، ۱۹ دی ۸۸ / دریافت فیلم از سایت آپارات: aparat.com/v/N58DV
از مدیافایر: اینجا / انتشار تلگرامی در ۹۵۱۱: t.me/rSheikh/1241


برچسب‌ها: کرمان, عادل منصوری, ویولون, کارعمل
 |+| نوشته شده در  شنبه نوزدهم دی ۱۳۸۸ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 
آنای عزیز! نه که الهۀ آبی، یحتمل با «آب‌سروده»ات پیوندیست. به بهانۀ ارسال پیامک اوریژینال برای تو، خودم را تکلیف می‌کنم که «سروده‌های آبی» را جمع کرده، ذیل هر یک شرحی کوتاه و قابل ارسال از طریق اس.ام.اس بنگارم.

اولین آبسروده
تا راز عشق ما به تمامی بیان شود
                                       با آب دیده آتش دل ائتلاف کرد

از مرده‌جسم ِ زنده‌اسم : قیصر امین‌پور


                                    کمتر از هیچ در ترازوی آنا : شیخ، ۲۶-۷-۸۷، صف نان سنگک، قم

دومین آبسروده

آب کم جو تشنگي آور به دست
                                   تا بجوشد آبت از بالا و پست
ميگويد: «آب کم جو» شايد منظور، نقد لقلقله‌ی زبان است.
و هجو تصوّر شيرين‌شدن دهان با «حلواحلوا کردن»
شاعر توصيه مي‌کند که به جاي «دوصدگفته» برو در پی «نيم کردار».
و اوّلش هم ببين در دل و در عمل تشنه هستي يا نه که هي مي‌گويي: کو آب؟...
شايد هم اشاره دارد که همه چيز در تو مندرج است: هم خواسته و هم خواسته‌شده
تويي که گل سرسبد خلقتي و مرکز همه‌ی ارزش‌ها. لذا:
«از خود بطلب هر آنچه خواهي که تويي»


                      کمتر از هيچ در ترازوي آنا, شيخ,  27 مهر 87، قم, سر سفره ي ناهار, 2 عصر

سومین آبسروده

خيره آن ديده که آبش نبرد گريه‌ي عشق
                                       تيره آن دل که در او شمع محبّت نبود

در شمار «نفرين‌سروده‌ها»ست.
بيتي برخوردار از قافيه‌ي دروني «تيره» و «خيره» که در پيشاني مصراع‌ها، خوش نشسته است.
عشق، پديده‌ايست اشک‌انگيز و گريه‌خير.
و ديده‌اي که سنگوارگي و آهندلي کند، «مستحق ِهجران است».
روشنايي تاريکخانه‌ي دل با فروغ مهر و دوستي بايسته و شايسته است.
دلِ «مهر»گريز با هيچ «خورشيد»ي روشني نمي‌گيرد يا به قول حافظ: مباد که هرگز بگيرد.


                                       ۲۷ مهر ۸۷، قم، صف نان سنگک، کمتر از هيچ در ترازوي آنا: شيخ



چهارمین آبسروده

آب در کوزه و ما تشنه‌لبان می‌گردیم
                                      یار در خانه و ما گرد جهان می‌گردیم

اشاره دارد که مقصد و مقصود و نیل به آن الزاماً دیر و دور نیست.
مبادمان که به خیال آینده‌ی روشن، حال را «پرت» pert فرض کنیم.
زنهار که به تصوّر اینکه هنوز سهم و بهره‌ی اصلی ِ خوشبختیمان، پرداخت نشده، داشته‌هایمان را پیش‌غذا، د ِسر و کم‌بها بینگاریم و رها کنیم.


         ۲۸-۷-۸۷، قم، ۱۱.۳۰، صف اداره‌ی تأمین اجتماعی ِ طلاّب، کمتر از هیچ در ترازوی آنا: شیخ




پنجمین آبسروده

خبـرت خـرابتـر کـرد جـراحـت جـدایـی
                                  چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی


وصال، کاملش خوب است و شاهنامه، آخرش!
اکتفای عاشق به جلوه‌ی اندکی از معشوق و بسنده‌کردن ریاضت‌کشانه و رضایت‌مندانه به «کیفیّت چشم دلدار» نه که التیام‌بخش «جراحت جدایی» نیست که تشنگی‌فزاست.
در این بیت، از تکنیک «اشتقاق‌نمایی» میان «خبر» و «خرابتر» سود برده شده است و وصف متفاوتِ «روشن» برای «آب» به شاعرانگی بیتِ سعدی افزوده است.


                   ۲۹-۷-۸۷، قم، مدرسه‌ی فیضیّه، صف دریافت مساعده، کمتر از هیچ در ترازوی آنا : شیخ



ششمین آبسروده

ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست
                                        نان حلال شیخ ز آب حرام ما
خب رسیدیم به «آبسروده»ای که در آن کلمه‌ی «آب» و «شیخ» همجوار شده‌اند. نیز کلمات «نان» و «آب» که در زمان ما هم، دو واژه‌ی دوست و «دست به گریبان»اند. شیخ ِ این بیت، به پاکدامنی و پاکخوری‌اش می‌نازد و بدان مباهات می‌کند. ولی به لحاظ آلودگی به بیماری ِ زرق و ریا، در معرض سوء ِ عاقبت است. در حالی که مست ِ می‌نوش، پاکباز و خاکباز است و صاف و صادق و درون و بیرونش یکیست. از این رو کمتر بازخواست می‌شود و عاقبت‌به‌خیرتر است.

                                   ۲۹-۷-۸۷، قم، جلسه‌ی تدریسم در انجمن خوشنویسان قم، ۱۸.۴۵ شب
                                                                 کمتر از هیچ در ترازوی آنا : شیخ

هفتمین آبسروده

با ساربان بگویید احوال آب چشمم
                                      تا بر شتر نبندد محمل به روز ِ باران

وصف تازه و اغراق‌آمیزی از کثرت گریه در فراق معشوق و روز «وداع یاران». گریه‌ای سیل‌آسا که در ساعت حرکت شتر حامل دلدار، خلل ایجاد می‌کند. شاید اگر سعدی امروز شعر را گفته بود، ابراز می‌کرد که گریه‌ی من بارانی انگیخت که پرواز هواپیمای معشوق را کنسل کرد!
شاعر دیگری قریب به این مضمون آورده است که:
«می‌روی و گریه می‌آید مرا / اندکی بنشین که باران بگذرد»

 

                                                                    ۳۰-۷-۸۷، ده صبح، قم نانوایی آقامصطفی
                                                                           کمتر از هیچ در ترازوی آنا: شیخ


هشتمین آبسروده
ز بس به دلو تحسّر ز دیده اشک کشیدم
                         که مدّتی است که در چاه چشم، آب ندارم
وصف دیگری است در باب کثرت اشک‌ریزی در فراق معشوق یا بر گناهان ماضی. گاه در برخی اشعار تعبیر می‌شود که اشکم به اتمام رسید و وقت آن است که خون گریه کنم. در مصراع عربی آمده است:
«و لاءبکینّ علیک بدل الدموع دماً» بر تو به جای اشک، خون می‌گریم.
از امتیازات بیت فوق، ترکیب‌بندی تازه‌ی «دلو تحسّر» است که با «چاه چشم» ربط مراعات‌النّظیری دارد. شاعر دیگری گوید:
«.... / آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم»
                                                                                            ۱۹ آبان ۸۷ / کمتر از هیچ در ترازوی آنا : شیخ

                               

                                                                                                             ادامه دارد



 


برچسب‌ها: آناهیتا خواجه‌پور, کرمان, قم
 |+| نوشته شده در  جمعه بیست و ششم مهر ۱۳۸۷ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 
  بالا