شیخاص!
|
||
دنیای یک شیخ خاص |
علیالأصول اگر صاحبان مشاغل پا در كفش ديگر صنوف كنند، ناڪامند. اما شگفتا از استثناها. دیدهام طرف تعويضروغنى بوده. با همان لباس روغناندود، حرفهاى مغزدار فلسفى زده؛ به چه خوبى! و برعكسش نيز هم! آخوندى که انتظار نداشتم در امور فنى سررشته داشته باشد، به طرفةالعينى دستگاهى را عيبيابى و تعمير كرده است.
تاریخ را هم بگردی در احوال برخى ائمّہ(س) آمده كه يكى از خلفاى عباسى در شڪارگاه بہ ايشان گفته بود: بفرماييد تيراندازے!... انگار به آیتالله العظمى بگويى: موتور تِرل بدهيم خدمتتان چرخى بزنيد؟ كه هدفِ تعارفگر اغلب به رخكشيدن ناتوانے طرف مقابل است. در اين حال اگر آيتِ مزبور بر ترك موتور بجہد و تكچرخ بزند، دود از كلّهٔ طعنهزن بلند نمىشود؟... امام مزبور کمان را به دست گرفتہ و تیرها را دقیق بر سیبل مربوطه نشانده و حتی تیر بعدی را جوری زده که بر تیر قبلی نشسته و آن را شکافته و بر مرکز هدف فرو رفته... لذا به احتیاط نزدیکتر است آدم کسی را دست کم نگیرد؛ِ علیالخصوص اگر از اجلّا باشد. یک بار در کلیپی دیدم آیتالله وحيد خراسانى بعد از خروج از جلسۂ تدریس درس خارج، ملّاى رومى و در ادامه کل فلسفه را به باد حمله گرفت. بعد عنوان كرد كه از سر جهل نيست كه با اين شاعر و آن علم عداوت مىكند. همهٔ آن راهها را رفته و دیده هر خبری هست، در دنیای فقاهت است.
همسر خواهر حقير كاتبالحروف آقا شيخ صادق مرادى هم گاه مرا به خاطر اين در و آن در زدنهایم به باد انتقاد مىگيرد و میگوید: در زىّ طلبگى بمان که همه چیز اینجاست. در شعر مپیچ و در فنِ او... در مقام جواب سخت از خودم دفاع مىكنم و بدم نمیآید ايشان را به عداوت با رشتههايى كه با آنها آشنا نيست، متهم كنم... ولی به خلوت که مىروم، به خود مىگويم: خيلى به اطلاعاتت در زمينهٔ سينما و داستان مناز! زمانى كه ۱۷، ۱۸ ساله بودى و هنوز نمىدانستى ميز با ميزانسن چه فرق دارد، اين شيخ صادق در قزوين در تئاتر «حديث عشق» نقش داشت و با «ابراهيم فرخمنش» استاد نمایش قزوین مرتبط بود... و وقتی داشتى تمرين وزن و قافيه مىكردى، او براى جمع كوچك طلاب مدرسهٔ صالحيهٔ قزوين، مصراعِ «صحراى دلم، عشق تو شورستان كرد» را مىخواند و قشنگ تصويرسازی مىكرد... مگر فراموشت شده با هيجان از «يك قطره از آن چكيد و نامش دل شد» مىگفت؟... لذا اگر پيشنهاد تيراندازيت را رد مىكند، به حساب اشتغالش به امور مهمتر بگذار؛ نه كه بلد نباشد. بلاشک اگر از تو كمان بستاند، روى خليفهٔ عباسى را كم مىكند و با ترل تکچرخ میزند.
![]() |