شیخاص!
 
 
دنیای یک شیخ خاص
 

✋ یک دست صدا نداره!

پژوهش و نوشته 🖊 رضا شیخ‌محمّدی
به نام خدای فردنشین! میگن: یه دست صدا نداره: برنمیخیزد به تنهایی صدا از هیچ دست. برای تولید صدا با دست، همکاری هر دو دست لازمه. این قانون همه جا هست. سوختنی‌ها در پیوند با هم بهتر آتش تولید می‌کنند. سعدی میگه: «دو هیزم را به هم بهتر بود سوز!» با هم که باشند، موقع سوختن هم به هم کمک می‌کنند. انگار دلسوختگان هم بدشان نمیاد شراکت داشته باشند و کمپانی تشکیل بدهند! بابا طاهر میگه: بیا سوته‌دلان گرد هم آییم؛ چون فردنشینی، لطفی نداره؛ ضمن اینکه مختصّ خداست. همهٔ موجودات جُفت میخوان؛ لذا کشتی نوح پُر بود از موجودات دوتایی. خدا امر کرد: اِحْمِلْ فیهٰا مِنْ کُلٍ، زَوجَین اثنَین / هود: ۴۰... همه رو جفت‌جفت سوار کن؛ ای نوح! چون به قول جامی: «آنکه از جُفت مُبرّاست، خداست - زآدمی فردنشستن نه سزاست». در حدیث نبوی صلوات الله علیه تکخوری، تنهاخوابی و سفر انفرادی مَذمّت شده... علی علیه السّلام معتقده: انسانی که از جمع کناره گرفت: إنَّ الشٰاذَّ مِنَ النّاس: به تملُّک شیطان در میاد. نه که دست خدا با جماعته، توی جمع که باشی، بیشتر از حمایت خدا برخورداری... البتّه خدا همه جا هست؛ ولی انگار شیاطین، آدم تک‌افتاده رو راحتتر فریب میدن. بعد مولا تشبیهِ صریحی میکنه: کَمٰا اَنّ الشٰاذّ مِنَ الغَنَمِ لِلذِّئْب... گوسفندِ جدا از گله، مال گرگه. خطبهٔ ۱۲۷... آذری‌ها خواسته یا ناخواسته این بیان نهج‌البلاغه را توی فرهنگشون گنجوندن؛ میگن: دٰاوٰارْ، بولوکْ توشْدی قوُرتٰا توشْدی... یا: آنٰاسیندَن قاباغا توشَن کورَّه‌نی قورتْ یِیَر.... گوسفندِ بریده از گلّه و جلوزننده، خوراک گرگه. یعنی: جمع‌گریز نباش! أللّازِمُ لهُمْ لاحِق... این مضمون، توی فرهنگ‌های دیگه هم اومده: داستان معروفی داره ارنست #همینگوی به نام «داشتن و نداشتن» که با اقتباس ازش فیلم خوبِ «ناخدا خورشید» در سینمای ایران ساخته شد. جملهٔ کلیدی داستان اینه: «یک مرد... یک مردِ تنها نمی‌تواند... هیچ مردی تنها نمی‌تواند». قصّهٔ ناخدای بزن بهادری را ناصر #تقوایی به تصویر کشیده که به تنهایی میره به دل حوادث؛ امّا در نهایت به قتل میرسه. یک دست هم بیشتر نداره: تجسّم این مَثل که یک دست صدا نداره... حالا به اینجا که رسیدیم، نمک بحثمون یک مصیبتِ ضرب‌المثلی باشه... شاعری خیلی لطیف بیتی برای قمر بنی‌هاشم علیه‌السّلام سروده که مربوط به وقتیه که اشقیا دست راست حضرتو گرفتند. زبان حال حضرت این بود: دستِ چپم بجاست اگر نیست دست راست / اما هزار حیف که یک دست بیصداست... عرضم تمام!

اجرای صوتی این یادداشت ~ 5 دقیقه توسّط خودم در استودیوی رادیو معارف:
۲ آبان ۹۳ / پخش: ۱ آذر ۹۳ / نام برنامه: عسل و مثل:‌ دریافت از پرشینگیگ: اینجا، از پیکوفایل:
بارگذاری کن اینجا؟؟

* حدف پست در اثر اختلال بلاگفایی به همراه شماری از پست‌هایی سال ۹۳. بازنشر همراه با ویرایش در ۹۹/۷. لینک فیسبوک: اینجا
* در ضمن این نوشته مبنای نطقم در حضور وزیر ارشاد اسلامی در سال ۹۷ در اختتامیهٔ دوسالانهٔ خوشنویسی قزوین بود. به هم لینک شود.


برچسب‌ها: رادیو معارف, نهج‌البلاغه, امام علی, حضرت ابوالفضل
 |+| نوشته شده در  یکشنبه یازدهم آبان ۱۳۹۳ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

در این آیتم‌ها که با آرم صوتی کوتاه و گویندگی آرم توسط آقای رضا هدایتفر (مجری خوش‌صدای رادیو معارف) افتتاح می‌شود، بنده به عنوان کارشناس / مجری نقش‌آفرینی می‌کنم. این پنج برنامه با تهیّه‌کنندگی سید احمد محمودی و نظارت ضبط او در 93/3/26 در استودیوی رادیو سراسری معارف صدای جمهوری اسلامی ایران ضبط شد و قرار است در ماه مبارک رمضان که تا چند روز دیگر به استقبالش می‌رویم، در خلال برنامه‌ای به نام «شبستان» به روی آنتن برود.
یادآوری: پنج اجرای فوق در تاریخ 11 تا 15 مرداد 93 حدود ساعت یک ربع به دوازدۀ شب پخش شد که حول و حوش پنج ضرب‌المثل بود. روی هر کدام کلیک و فایل صوتیش را دانلود کنید:
مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی‌شود / لینک کمکی: اینجا
سلام گرگ خالی از طمع نیست / لینک کمکی: اینجا
ارزش سکوت / لینک کمکی: اینجا
آب دریا را اگر نتوان کشید - هم به قدر تشنگی باید چشید / لینک کمکی: اینجا 
آنچه در آینه جوان بیند - پیر در خشت خام آن بیند / لینک کمکی: اینجا
در 15 مرداد، 5 آیتم دیگر در استودیوی کوچک رادیو معارف ضبط کردیم که حول و حوش پنج ضرب‌المثل دیگر بود. روی هر کدام کلیک کنید، فایل صوتیش دانلود می‌شود:
فوّاره چون بلند شود، سرنگون شود
نیمۀ پر لیوان را ببین نه خالی را
از کوزه همان برون تراود که در اوست
نیاید باز تیر رفته از شست
لئيم ‌از طعام ‌لذت‌ مي‌برد‌ کريم ‌از اِطعام
                                               

آرشیو 5 فایل: فولدر 9305

در 19 شهریور 93، 5 آیتم دیگر در استودیوی بزرگ رادیو معارف ضبط شد که قویتر و پراحساستر از قبل ظاهر شدم. 5 ضرب‌المثل درگاه ورودم به بحث بود و تمرین کرده بودم که اجرایم چهار دقیقه بیشتر نشود. تقدیم به شما:
کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
دست بالای دست بسیار است

آواز دهل شنیدن از دور خوش است
گربه دستش به گوش نمی‌رسه میگه بو میده

آفتاب آمد دلیل آفتاب                                                  
 

آرشیو: فولدر  9306

در 19 مهر 93، 5 آیتم دیگر در استودیوی بزرگ رادیو معارف ضبط شد که چون قرار است در آبان پخش شود و مصادف با ایام محرم، رویکرد «مرگ‌اندیشانه» داشت: 

هر که از پل بگذرد خندان بود
اگر با من نبودش هیچ میلی - چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟
آز یاشا! آزاد یاشا!
البلاءُ للولاء
ترحّم بر پلنگ تیزدندان - جفاکاری بود بر گوسفندان
آرشیو: فولدر 9307

در 21 آبان 93، 5 آیتم دیگر در استودیوی بزرگ رادیو معارف و این بار بی‌حضور سید احمد محمودی (که ظاهرا" کاری داشت و نتوانست بیاید) ضبط شد که قرار است در آذر پخش شود: 

یک دست صدا نداره
ترک عادت موجب مرض است
خوپذیر است نفس انسانی
طرف آب‌باریکه‌ای داره
کارو بده به کاردان
آرشیو 5 صوت: فولدر عشق، فولدر 9308

ضبط 5 آیتم دیگر
در 23 آذر 93 در استودیوی بزرگ رادیو معارف برای پخش در دی ماه:
یک بام و دو هوا
چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است
نه چندان بخور کز دهانت برآید
نردبان این جهان ما و منی است
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم  
 

آرشیو 5 صوت: فولدر عشق، فولدر
9309

 

ضبط 5 آیتم دیگر در 15 دی 93 در استودیوی بزرگ رادیو معارف برای پخش در بهمن ماه:
ان الله جمیل یحب الجمال
هدف وسیله رو توجیه نمیکنه
غرض نقشی است کز ما باز ماند - که هستی را نمی‌بینم بقائی
کما تَدینُ تُدان!
خدا گر ببندد ز حکمت دری - ز رحمت گشاید در دیگری
آرشیو 5 صوت: فولدر عشق، فولدر 9310

ضبط 5 آیتم دیگر در 8 بهمن 93 در استودیوی بزرگ رادیو معارف برای پخش در اواخر بهمن ماه:
(خش صدایم به خاطر اینکه دیر از خواب برخواستم و حدود دوازده و ربع صبحانه خوردم و آنهم با چای‌دارچین و حدود یک ربع به یک در استودیو اجرا کردم!)
آرزو بر جوانان عیب نیست

بهشت را به بها بدهند و به بهانه ندهند
دایۀ مهربانتر از مادر
با حلواحلواکردن دهن شیرین نمیشه
حرف جزو باد هواست                                              

آرشیو 5 صوت: فولدر عشق، فولدر 9311

ضبط 5 آیتم دیگر در 28 بهمن 93 در استودیوی بزرگ رادیو معارف برای پخش در اسفند ماه (محمودی تماس گرفت و گفت زودتر باید ضبط کنیم و مناسب با ایام فاطمیّه باشد):

بوی گل را از که جوئیم از گلاب:  

http://qom44.persiangig.com/9311/28_buieGolAzGolab2.mp3
حالی به حالی شدن:
http://qom44.persiangig.com/9311/28_haliBeHali.mp3
کار، عار نیست:
http://qom44.persiangig.com/9311/28_kaarAarNist.mp3
کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه است:
http://qom44.persiangig.com/9311/28_kasehZireNimkaseh.mp3
زبان خلق تازیانۀ خداست:

http://qom44.persiangig.com/9311/28_zabaneKhalqTazianeh.mp3

 

آرشیو 5 صوت: فولدر عشق، فولدر 9311

با تهیه‌کنندگی امیرعباس خاقانی که خادم افتخاری حرم حضرت معصومه(س) هم هست، 7 آیتم در 11 اسفند 93 ضبط شد برای پخش از شبستان در ایام نوروز 94.... هر 7 تا بازنویسی هفت عسل و مثل نخست در زمان تهیّه‌کنندگی سید احمد محمودی بود:

آنچه در آینه جوان بیند، پیر در خشت خام آن بیند
آب دریا را اگر نتوان کشید - هم به قدر تشنگی باید چشید
از کوزه همان برون تراود که در اوست
اذا تم العقل نقص الکلام
لئیمان از طعام لذت می‌برند کریمان از اطعام
مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی‌شود
سلام روستایی خالی از طمع نیست
                                     


آرشیو 5 صوت: فولدر عشق، فولدر 9312

با تهیه‌کنندگی امیرعباس خاقانی، 5 آیتم در 24 فروردین 94 ضبط شد برای پخش از شبستان بین 5 تا 10 اردیبهشت: 

خون را با خون نباید شست
آب از دستش نمی‌چکد
املاننوشته غلط نداره
سقّش را با نه برداشتند
نو آر که نو را حلاوتی دگر است

آرشیو 5 صوت: فولدر عشق، فولدر 9401 

پست مجدّد در 27 بهمن 94 چون به خاطر مشکل بلاگفا این پست به همراه تمام پست‌های سال 93 حذف شده بود.
افزودن لینک کمکی در مدیافایر برای 5 آیتم اول در 97/9


برچسب‌ها: عسل و مثل, رادیو معارف
 |+| نوشته شده در  دوشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۳ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

رضا شیخ محمدی، هنرمند ذوالفنون قزوینی: هرگز بر یک مدار نمانده ام!

به جای مقدمه؛
رضا شیخ محمدی را 28 سالی هست که می‌شناسم. جنس ِ وجودیش، از همان سال شصت‌و‌‌پنج که شناختمش به گونه‌ای بود که باورم شد که مظروف هیچ ظرفی نخواهد ماند! طلبه‌ای بود جستجوگر و طالب تجربه. شاید از همین رو هم بود که لباس آخوندی را آویخت و دوربین عکاسی به دست گرفت. خوشنویس قابلی بود و البته هست و پیش از آن قاری برجسته. در وادی هنر و ادب، منزلی نیست که او توقف نکرده باشد؛ از شعر گرفته تا کتابت و نیز ویراستاری. و‌الحق‌والانصاف، در هر رشته‌ای که خود را آزموده، تا ارتقاعی که دیده شود، بالا آمده است. از طلبگی تا آوازه خوانی، مسیر غریبی است که او پیموده و شاید برای کسی که بیشتر از یک دهه در دروس خارج فقه و اصول علمای صاحب نامی در قم تلمذ کرده، این مساله حجت شرعی هم داشته است. 
در این فرصت که مجالی دست داد تا در «گپ» فروردین امروز، با این هنرمند ذوالفنون گفتگو کنیم، به گفتگوی چالشی با او که همیشه منتقد این شاخ به آن شاخ پریدنش بودم، می‌اندیشیدم، اما پیشنهادش که؛ «برای همین نقدت، پاسخی خواهم نوشت» را منطقی‌تر یافتم که اهل قلم و ذوق و هنر را، شایسته همان است که خود بنگارد و خود منظور رساند!                       حسن سلیمانی

شبیه خلوت خود هستم!
همیشه تصوّر این چاکر رضا شیخ محمّدی این بود که قرآن شریف اگر «ثبات در قول» را از اوصاف اهل ایمان ذکر کرده، منظورش ایجاد راه‌بندان بر سر پر و بال ‌دادن فرد به ذوقیّات مختلف و چندپیشگی نیست. در جایش این بحث را خواهم شکافت. حاصل اینکه از ابتدا هرگز بر یک مدار نماندم. یک روز مُدرّس درس «سیوطی» و «هدایه» در مدرسه علمیه امام صادق(ع) قزوین بودم و یک روز فیلمبردار مراسم یادبود مادر استاد شجریان در مسجد نور میدان فاطمی. از این شاخ به آن شاخه پریدنم ریشه در این میل داشت که حتی الأستطاعه آنگونه زندگی کنم که دوست دارم و به قول سهراب: «شبیه خلوت خود باشم». هم مشق ریاگریزی و ایجاد یکدستی میان بود و نمودم کنم و هم اگر سهم و حَظّی در نهادم نهاده شده، مزّه‌اش را بچشم و ناکام نمیرم. اگر دوست دارم با عمامه در مسجدالنبی قزوین قبل از خطبه‌خوانی امام جمعه، با الحان قاریان مصری اذان بگویم، بتوانم و این کار را خروج از زیّ طلبگی ندانم. در همان حال اگر رمان «کلیدر» را می‌خوانم و لذّت می‌برم، این التذاذ را روی سن بیاورم و مقالهء تمجیدآمیزی در خصوص این تاثیرپذیری چاپ کنم و اگر گفتند که محمود دولت‌آبادی دگراندیش است، بگویم: من به سیاق قرآن، اگر به منافع شراب اذعان می‌کنم، هدفم چشم‌پوشی از مضرّاتش نیست.
 
ذوقی که قلقلکم می‌دهد
در تنوع‌پذیری من، آقازاده بودن بی‌تأثیر نبود. اگر غم معاش در حدی که به برخی فشار می‌آورد، مرا از پا درآورده بود، شاید ناچار بودم در یک شغل و پیشه، جذب بازار کار شوم و ثابت‌قدم بمانم تا به آب برسم؛ ضمن اینکه خانواده‌دار بودم و به تعبیر محسن قرائتی اگر خود آقا ابوالفضل(ع) قربةالی الله به کربلا آمده، اسبش که نباید گرسنگی بکشد! عیال مربوطه از درون یک خانواده‌ی نیمه‌مرفّه به ذوق وصلت با یک بچه‌آخوند که پدرش تقوایش را تضمین کرده بود و بقیه جهات را خیر، دل از قید پایتخت زده و چند پیشنهاد خواستگاری را رد کرده بود و وقتی جواب «بله» را صوتی و مکتوب داده بود، می‌دید شوهر جوانش وقتی کمترین زمینه‌ی یک ذوق را در خود می‌یابد (که حتّی در حدّ کم و کمتر از حد بازدهی مالی) قلقلکش می‌دهد، اجابتش می‌کند و ماه‌ها برای آن وقت و قوّت می‌گذارد. آری چنین بود! اگر برای مجله‌ی اطلاعات هفتگی و جوانان امروز، کاریکلماتور می‌نوشتم و می‌فرستادم، به تنها چیزی که فکر نمی‌کردم، حقّ‌التألیف بود؛ عین آدم فارغ از کار و باری که در جایی در مسیر تردّد خلق‌الله بایستد و به هر کس که به او خوش‌و‌بش کرد، پاسخ دهد. و چرا ندهم؟ 

من و پدر، کار برای خلق!
وقتی حس کردم توان سرودن رباعی و دوبیتی دارم، در جلسات شعر حوزه‌ی اندیشه و هنر اسلامی در تالار اندیشه شرکت می‌کردم و به سیاق زنده‌یاد قیصر امین‌پور شعر گفتم. اگر در دهه‌ی 60 شمسی برای دفتر تبلیغات آقای سید حسن موینی پلاکارت‌های بلند به خطّ رُقعه (که آن سالها در قزوین نامتعارف و جدید می‌نمود) می‌نوشتم، قصد و غرضم بهره‌وروی از فرصت برای آفرینش بود. در همان مقطع پدرم شیخ تاکندی هم برای «خلق» کار می‌کرد. با این تفاوت که او برای خلق (به معنی مردم) و من برای خلق (به معنی آفرینش هنری). لذا به فکر دستمزد نبودم. پدرم هم به فکر پاکت نبود. ولی چشم به ادای تکلیف داشت. من هم داشتم. فوقش ادای دین به خودم و زمینه‌ای که در من به ودیعت نهاده شده بود. فراغت از نان و نواله و دریافتی ماهانه، یک غرور و خودرأیی هم به من می‌داد که عرصه‌ی نگارش روی پارچه را آنجور که خود دوست داشتم، بیازمایم. لذا وقتی آقا سید حسن موینی که الان شده امام جمعه‌ی شهرک محمدیّه می‌گفت: «این خط که نوشته‌ای، مردم نمی‌توانند بخوانند.» من می‌توانستم با اقتدار بر رأیم پای بفشرم. (لااقل در این یک قلم به آیه‌ی قرآن که ثبات قول داشته باشید، عمل می‌کردم!) یا وقتی در نشریه‌ی ولایت به مدیریت سید عبدالعظیم موسوی صفحه‌بندی را (که مرحوم غلامحسین مجابی به شوخی به کار من می‌گفت: صفحه‌چسبانی!) به عهده گرفتم، بارها به خاطر شیوه‌ی صفحه‌آرایی که مبتنی بر ابتکار و نوگرایی و چارچوب‌شکنی بود، اعتراض برخی دست‌اندرکاران نشریه را برانگیختم و شورای حلّ اختلاف گذاشتند. قول دادم کمی عوض شوم؛ ولی چون هدفم گرفتن حقوق نبود، آنقدرها ریشم زیر سنگ آنها نبود و سماجتم برش داشت!
 
به دنبال فرصت شکافتن خودم!
به نظرم بسیاری از کسانی که بر یک شغل و حرفه می‌مانند و اجازه‌ی پروبال‌دادن به اذواق دیگرشان را نمی‌دهند، هدفشان نه عمل به دستور قرآنی «لزوم ثبات بر قول» که ترس از دست دادن شغلی است که در آن جا افتاده‌اند و البته غم قطع شدن نان. یا می‌ترسند تلوّنشان باعث شود بعدترها نتوانند کاندید فلان انتخابات شوند؛ لذا مواظب رفتار خویشند. این مواظبت به خاطر نفس آداب‌دانی و دستور شرع به حفظ ظاهر نیست. ولی این جماعت در پس نقاب شرع و عرف، مدیریت خود را می‌کنند تا کرسیی را تصاحب کنند. چه ربطی دارد به من که پاسدار امیال خویشم؟ برخی از این حضرات حال و حوصله‌ی پاسخگویی به مخاطبان و پیگیران احوالشان را ندارند که چرا چنان بودی و چنین شدی؟ از قضا من، شهوتِ تحلیل و روانکاوی خودم را دارم و دوست دارم به بهانه‌ی پاسخ حتی به معترضانم، فرصت یابم خودم را بشکافم و تولید محتوای مکتوب و شفاهی کنم. عدّه‌ای برای حفظ شأن خانوادگی در تلاشند. من، برخی و بسیاری از موفقیّت‌هایم را وامدار شیخنا تاکندی بوده‌ام و بسیار از ایشان بهره گرفته‌ام و در ازایش سرویس داده‌ام؛ همچون بازنویسی کامل کتاب‌های ایشان: «نامه‌ی روحفزا» و «عسل و مثل» و «غافل کیست» (در دست انتشار) و تلاش مجدّانه برای ضبط سخنرانی‌هایشان و بایگانی و انتشار در محیط اینترنت. کتاب روحفزا و عسل و مثل که چاپ شد، ایشان تعبیر کرد: خمیر از پدر بود و پسر به نان تبدیل کرد. با این حال این انتساب به پدر، منعم نکرد که به شیوه‌ی سنّتی آواز ‌بخوانم و پا در وادیی بگذارم که شاید پدرم برای حجّت شرعیش هم دلیل کافی ندارد.
این «همراهی با پدر» در عین «ناهمراهی» از قضا با اتّکا به قوّه‌ی تحلیل مردم و توانا دانستن آنها در حلّ این تناقض صوری، انجام شده است. اگر نترسیده‌ام که سال 65 روحانی گردان حضرت رسول(ص) در باختران باشم و قریب سی سال بعد تصنیف ارکسترالی را با سیبیل‌هایی پرپشت در جلوی دوربین تلویزیون لبزنی (پلی‌بک) کنم، باورم این بوده که مردم ما این تغییر را نه به حساب دورنگی و بوقلمون‌صفت‌ بودنم که به حساب استعدادهای مختلف و متضادّ یک انسان و نقش‌پذیریش می‌گذارند و تحسین هم می‌کنند.
 
بی‌چوب نمانده رفتارم!
البته در آخر، یقین ندارم که بعدا" از این حالت پشیمان نشوم و چوبش را نخورم. شاهد اینکه یک بار بعد از اتمام سرپرستی «جعفر نصیری شهرکی» بر حوزه‌ی هنری استان قزوین که قرار بود برای پست ریاست این حوزه فردی را درنظر گیرند، آنگونه که دامادمان سید عباس قوامی نقل می‌کرد، مرحوم آقای شیخ محمّد لشگری امام جمعه‌ی موقت قزوین بنده را پیشنهاد داده بود. دکتر علی شیرخانی از دوستان قدیمی به من زنگ زد و گفت: «آماده باش که روی شما دارند رایزنی می‌کنند.» مدتی گذشت و خبری نشد و فرد دیگری انتخاب شد. سید عباس قوامی که از منتقدین آن دسته از رفتارهای من است که آینده‌ی شغلیم را به خطر می‌اندازد، یک بار در تأیید انتقاداتش از من می‌گفت: «انگار در مسیر انتخاب شما برای ریاست حوزه‌ی هنری کار به استعلام کشیده بود و آنجا گفته بودند ایشان اینجا سابقه‌ی خوبی ندارد!»
                                                                    پنجشنبه 22 خرداد 1393 / 23:59:35 

لینک دریافت عکس رضا شیخ محمدی که در مصاحبه به کار رفته است، با کیفیت بالا: اینجا

حذف پست در فاجعۀ حذفهای بلاگفایی. ریکاوری از آرشیوم در 97/1

برچسب‌ها: حسن سلیمانی, قزوین, تاکندی, سید عبدالعظیم موسوی
 |+| نوشته شده در  سه شنبه بیستم خرداد ۱۳۹۳ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 
اجرای صوتی کتاب «عسل و مثل»
با ورود از مدخل یکی از ضرب‌المثل‌ها و بسط و گسترش آن...
 تا امروز 93/2/2 سه فایل صوتی با این رویکرد تولید کرده‌ام که در لینک زیر می‌توانید بیابید و بشنوید:
 
ریکاوری این پست که در فاجعۀ حذف پستهای بلاگفایی حذف شده بود، از آرشیوم در 97/1

برچسب‌ها: عسل و مثل
 |+| نوشته شده در  سه شنبه دوم اردیبهشت ۱۳۹۳ساعت 15:41  توسط شیخ 02537832100  | 
ترانهء «چشم جادوی نگار»: اینجا را کلیک کنید!

ریکاوری این پست از آرشیوم در 97/1
 |+| نوشته شده در  سه شنبه بیست و هفتم اسفند ۱۳۹۲ساعت 2:36  توسط شیخ 02537832100  | 

مصاحبۀ رضا شیخ‌محمّدی با رادیو فرهنگ، برنامۀ زندۀ هفت اقلیم
سردبیر: رضا جلالی، تهیّه‌کننده: صداقت‌گو، مجری: محمّدیان، ۲۳ اسفند ۹۲: اینجا
انتشار در کانال تلگرامم در 9503: اینجا


برچسب‌ها: رادیو فرهنگ
 |+| نوشته شده در  جمعه بیست و سوم اسفند ۱۳۹۲ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 
انحناى خطّ نستعليق داشت‏ - خطّ خون خنجرى بر حنجرش‏ (1383)

سوار موج خطر، صخره را به سُخره گرفت (سال 68)‏

--------------------------------------------

عمرى فرود پلك‌‏هايش‏

        لبيّك‌‏هايش بود

                 به التماس شهادت‏

ديدمش در مرگ‏

و اندوهبار گفتم:

چرا اينسان اين انسان محو است در سكوت‏

                           در تابوت؟

                                         شگفتا!

كسى گفتا:

«چه حاجتش به آرى؟

           كه اجابتش كرده‌‏اند به مرگْ بارى!

و اين تويى كه ناکامزده - ناكامْزنده‏ -

                            در ننگ و عارى‏

                                                     65

----------------------------------------

كارنامه‌‏شان اين بود:

در نزد عشق         دلباخته‏

در نرد عشق         برنده‏

جرعه‏‌اى از عشق‏

در بزمشان بنوش!

و در جُرگه‌‏شان‏

               لباس رزم بپوش!

3/6/65، حوالى باختران، موقعيّت شهيد حاج محمود شهبازى‏

----------------------------------------------------------------------------

پرسید چگونه‌ای؟ بگفتم: ممنون! / خون در شریان در جریان شکر خدا

پرسید چگونه‌ای پسر؟ گفتم: شکر / خون در جریان در شریان شکر خدا / 9207

-------------------------------------------------------------------------------

هلا! هِى بزن بر بُرار خطر / بران بى‏‌مهابا - سوار خطر! -

--------------------------------------------------------------------

شب را به كف شفق به زنجير ببین / محصول امید و صبر و تدبیر ببین

تا گل دهد و میوه برآرد امروز / بر شاخهء لب غنچهء تکبیر ببین


برچسب‌ها: جبهه
 |+| نوشته شده در  جمعه پنجم مهر ۱۳۹۲ساعت 14:54  توسط شیخ 02537832100  | 

تاریخ: 24 دی 88
دریافت فایل: اینجا
از آرشیو شیخ، سی.دی J4


برچسب‌ها: کرمان
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه سی ام خرداد ۱۳۹۲ساعت 23:9  توسط شیخ 02537832100  | 

۱۷ دی ۸۸، کرمان، نزدیک میدان آزادی، کوچه بهمنیار، آموزشگاه موسیقی گلپونه‌ها

آوار: ای جان و جهان من کجایی؟ آخر بر من چرا نیایی؟ شعر:  ــنایےغزنوے
کارعمل (تصنیف بداهه‌ا)ی اجرا کردم روی غزل جبلی غرجستانی که بجاست با مشورت یک آهنگساز و تنظیم‌کننده به کار خوب استودیویی تبدیل شود:

ما توبۀ دیرینه شکستیم دگر بار - وز بند بد و نیک بجستیم دگر بار
در میکده رفتیم و دل و خرقه و سوگند - دادیم و نهادیم و شکستیم دگر
اندر صف اوباش برآسوده ز پرخاش - با دلبر قلّاش نشستیم دگر بار
هرچند ز تیر مژۀ تو دل و جان را - در معرکۀ عشق بخستیم دگر بار
ای بسته زرِه‌وار سر زلف به عمدا - دل در هوس عشق تو بستیم دگر بار
المنة لله که به پیمانۀ عشقت - از خواجگی خویش برستیم دگر بار 
آرشیو شیخ: J3

لینک فیلم کامل اجرا (میکس با ادیوس۷ در سال ۹۹): تلگرام / آپارات 
لینک فیلم یک‌دقیقه‌ای برشی از آواز فوق میکس‌ با ادیوس با صحنه‌های پول‌شماری (غبارروبی امامزاده حسین قزوین) با شرکت پدرم تاکندیمدیافایر / تلگرام


برچسب‌ها: ویولون, کرمان, عادل منصوری, کارعمل
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه سی ام خرداد ۱۳۹۲ساعت 23:7  توسط شیخ 02537832100  | 

ویژه برنامۀ شبکۀ نور (شبکۀ استانی قم) در روز 14 خرداد ۹۲.
در این برنامه بعد از لبزنی تصنیف «نقش همّت» خدا را با تعبیر «آنکه از فرط ظهور، بی‌حضور می‌نماید» یاد کردم که تلویحا" به نام برنامه که «حماسۀ حضور» بود هم اشاره داشت. سپس به قرائت یکی از رباعی‌هایم که در سال ۶۵ سروده بودم، پرداختم. در این رباعی هم تصادفا" تعبیر «تدبیر و امید» که شعار انتخاباتی دکتر حسن روحانی بود، گنجانده شده بود! سپس به موضوع ارزش وحدت و اجتماع از منظر ضرب‌المثل‌ها و لزوم پرهیز از تک‌افتادگی و انزوا پرداختم. در انتها نیز یک مصیبت کوتاه ضرب‌المثلی! خواندم و برای ظالمانِ کُشندۀ حضرت قمر بنی‌هاشم(ع) که زادروزش را پشت سر گذاشتیم، لعنت فرستادم.
لینک دریافت فایل صوتی: اینجا / لینک مرتبط: اینجا / لینک فیسبوکی
لینک دریافت فیلم: aparat.com/v/1kDdS
لینک تلگرامی: t.me/rSheikh/507


برچسب‌ها: تلویزیون, قم, حضرت ابوالفضل, کتاب عسل و مثل
 |+| نوشته شده در  شنبه بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۲ساعت 1:54  توسط شیخ 02537832100  | 

برچسب‌ها: امین
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  جمعه دهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 3:49  توسط شیخ 02537832100  | 
در این فیلم هشت دقیقه‌ای که در محل یکی از ساختمان حوزۀ هنری سازمان تبلیغات قم در سال 1379 با دوربین هندی کم من فیلمبرداری شده، آقای داوود چاووشی مدّاح ردیف دان قمی در حال آموزش یکی از گوشه‌های مایۀ دشتی به هنرجویان است. بنده خودم هم در جایی از فیلم به خوانش شعر «ثوابت باشد ای دارای خرمن / اگر رحمی کنی بر خوشه‌چینی» می پردازم.
لینک دریافت فیلم:

برچسب‌ها: داوود چاووشی, قم
 |+| نوشته شده در  جمعه بیستم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 12:5  توسط شیخ 02537832100  | 

در آرشیوم دو فایل از مرحوم سید جواد ذبیحی دارم که ابیاتی از ترجیع‌بند محتشم کاشانی در رثای سیّدالشّهداء(ع) را خوانده؛
یکی به طول ده دقیقه که با این بیت آغاز می‌شود:
چون خون ز حلق تشنۀ او بر زمین رسید - جوش از زمین به ذروۀ عرش برین رسید
و دیگری دوازده دقیقه با مطلع:
بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد - شور و نشور و واهمه را در گمان فتاد
دو و نیم دقیقه از این اجرا را که در آن گوشۀ شکستۀ بیات ترک را خوانده. بشنوید:
از پیکوفایل: اینجا / از ساوندکلود: اینجا
برای دریافت نسخۀ کامل تماس بگیرید:
09127499479 t.me/qom44


برچسب‌ها: ذبیحی, محتشم کاشانی, عاشورا, امام حسین
 |+| نوشته شده در  سه شنبه هفدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 15:38  توسط شیخ 02537832100  | 

فیلم آواز بداهۀ من با ساز دست‌ساز یک گدای هندی
دهلی / تیر 89 / لینک دریافت فیلم از آپارات: اینجا
عکسهایم در هندوستان را با هشتگ #ءهندوستان در اینستاگرامم ببینید:
www.instagram.com/_pic_


برچسب‌ها: هند
 |+| نوشته شده در  یکشنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 14:57  توسط شیخ 02537832100  | 

پرده برگیر و بیش از این آخر
پرده بر عاشقان خود مدران
هر چه صد سال گرد آوردند
با تو درباختند پاک بر آن

لینک دانلود فایل دو دقیقه‌ای>> اینجا
اجرای کامل این نوار در آرشیو حقیر موجود است:
تلفن تماس: ۰۹۱۲۷۴۹۹۴۷۹


برچسب‌ها: رادیو, ذبیحی, عطار نیشابوری
 |+| نوشته شده در  شنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 21:34  توسط شیخ 02537832100  | 

حضورم به عنوان کارشناس آواز
مجریان: خانم فاطمه رکنی و فرید دهدزی

لینک دریافت فایلهای صوتی:

پنج فروردین ۹۲   /   ۲۴ فروردین ۹۲   /    ۲۵ فروردین ۹۲



در صورت کارنکردن لینک‌های فوق به این سه لینک رجوع کنید:
1 و 2 و 3


لینک فیسبوکی: اینجا


برچسب‌ها: فیسبوک
 |+| نوشته شده در  یکشنبه بیست و پنجم فروردین ۱۳۹۲ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 
http://eshq.ir/post/210

 |+| نوشته شده در  شنبه شانزدهم دی ۱۳۹۱ساعت 14:7  توسط شیخ 02537832100  | 

  آواز ماهور من بر روی گوشهٔ نیریز و شعر انوری
  ابیوردی همراه با سه‌تار امید مظهری شاگرد
  استاد شجریان
  مکان اجرا: تبریز، آموزشگاه استاد سید ودود
  مظهری
   زمان: بهار ۱۳۸۸ شمسی
   نشر فایل توسّط دوستی در ساوندکلود: اینجا
   فایل صوتی در پرشینگیگ: اینجا  لینک
   فیسبوکی: اینجا


برچسب‌ها: تبریز, سه‌تار, شجریان, بهار پناهی
 |+| نوشته شده در  سه شنبه بیست و یکم آذر ۱۳۹۱ساعت 14:59  توسط شیخ 02537832100  | 

در آخرین روزهای هفتۀ بسیج امسال، این چهارپاره را که حاصل طبع خودم در هفتۀ بسیج هشت سال پیش است و قبلا" در اینجا منتشرش کرده بودم، این بار در پستی مستقل تقدیم می‌کنم:
پنج آذرماه هشتاد و سه شد
باز طبع سركشم سودازده است‏
خامه‏‌ام در روز تشكيل بسيج‏
واصف دُردى‏‌كشان ميكده است‏

 ياد كردم دشنه و فانسقه را
پوكه و پوتين، پلاك و قُمقمه‏
ياد كردم آهنين مردان مرد
آن به حق‏‌بخشندگانِ جُمجمه‏(۱)

هان بسيجى! اى شگفتى‏‌ساز رزم‏
كار كارستان تو باشد شگرف‏
هست سعدى‏‌گفتنى حق با عمل‏(۲)
مرد ميدانى تو و من مرد حرف‏

باد در خطّ پدافندى وزيد
پاسگاه زيد پُر خاك و خُل است!
دشمن فرضى نه، خصمِ واقعى‏
سيبل آن قنّاسه‏‌چى‏‌هاى گُل است‏

رفته بودم سنگرى كوتاهْ‏‌سقف‏
گفت باقر: قبله يك كم مايل است‏
چون ركوعم بود مانند قيام‏
ديگرى گفتا: نمازت باطل است!

گفتم: اى از پاپ كاتوليك‏‌تر
كيستى؟ انگار شورَت در سر است‏
هر چه باشد، مُفتى گُردان منم!
گفت: خوشوقتيم! نامم جعفر است!

ديدم آن نوبت كه مأموريّتم‏
پادگان كوثر دزفول بود،
نوجوان گيلكى با عمِّ جزء
با خدايش نيمه‏‌شب مشغول بود

جعفر ما بسكه ريزه‏‌ميزه بود
كيسه‏‌خوابِ سايز كوچك دوست داشت!
خون سرخِ كامله‏‌مردى بزرگ‏
در ميان رگ به زير پوست داشت‏

جعفر آقا توى تيپ الغدير
آشنا با فكّه و ماروت بود
بي‌خبر از ادكلن‏‌هاى غليظ
اُخت با بوى گَس باروت بود

بسكه اين دل‏‌نازكِ كم‏‌حوصله‏
قلبش از شوق شب حمله تپيد
گاهگه با تكّه‏‌چوبى بر زمين‏
پيش خود حدسى، كروكى مى‏‌كشيد!

گفت ديشب جعفر آقا! وقت خواب:
«آنقدر روحيّه‏‌ام گشته قوى،
پيش من باشد ز بالِش نرم‏تر
سيم‏‌هاى خاردار حلقوى!»

بهر تزريق مننژيت و كزاز
واحد بهدارى لشكر رسيد
داد دلدارى به من جعفر: «بد است،
لرزد از سوزن، بسيجى مثل بيد!»

شد شب جمعه، دو شب مانده به رزم‏
گفت فرمانده كه شد گاه عمل‏
بهر «گلچين‏‌هاى گردان» دور نيست‏
فيض و فوزِ مرگِ اَحلى من عسل!

رمز يا زهرا شد از بی‌سيم پخش‏
جعفر آقا سازِ حمله ساز كرد
تركشى ناگه به كوله‏‌پشتى‏‌اش‏
خورد و روحش از قفس پرواز كرد

روى ساك يك بسيجى حك شده:
«كربلامشتاقِ اعزامى ز رشت»
واى بر من! جعفر ما شد شهيد
در خلال پاتك والفجر هشت‏

ديد خطّاطى بسيجى ناگهان،
جعفرآقا را به ميدانْ پيكرش‏
انحناى خطّ نستعليق داشت‏
خطّ خون خنجرى بر حنجرش‏

۱. اشاره به کلام مولی علی(ع): در جنگ جمجمه‌ات را به خدا قرض بده! أَعِرِ الله جُمجُمَتَک، نهج‌البلاغه، خطبۀ 11
۲. اشاره به شعر سعدی: دو صدگفته چون نیم کردار نیست


برچسب‌ها: بسیج, جنگ, دفاع مقدّس, سعدی
 |+| نوشته شده در  شنبه یازدهم آذر ۱۳۹۱ساعت 22:44  توسط شیخ 02537832100  | 
o9127499479: دیدی کار دیشبمو؟
nshaibani: bale didam ...
nshaibani: az ahangesh ke hichhi nafahmidam
nshaibani: age badan upload kardid linkesho bedid gush bedam ye bar dige
o9127499479: یعنی چی از آهنگش هیچچی نفهمیدم؟
nshaibani: یعنی طوری نبود که ذهن آدم رو متمرکز خودش کنه بنابراین آدم نمیتونست بهش گوش کنه. با یه بار گوش دادن به نظرم تصنیف چهل تیکه ای بود!
o9127499479: مرسی برداشت و تحلیل.... موافقم

۹۱۰۸

 |+| نوشته شده در  جمعه پنجم آبان ۱۳۹۱ساعت 13:36  توسط شیخ 02537832100  | 
مطالب جدیدتر
مطالب قدیمی‌تر
  بالا