شیخاص!
 
 
دنیای یک شیخ خاص
 

دریافت فایل صوتی

به نام او که بی‌شریک است و بی‌شبیه. میگن: آهن رو باید آهن از کوره بیرون بیاره. یعنی دوست هر کس، همانند اوست؛ همچنانکه: دشمن هر چیز همتای وی است. کرم درخت از خودشه... دشمنان برای تخریب یک صنف، گاهی به هم‌لباس آنها متوسل میشند؛ چون به رخنه‌گاه‌هاشون آشناتره... رژیم سابق وقتی با موءسّس ساواک چپ افتاد، به یک عامل نفوذی ظاهرا" ساواکی، ماءموریت قتل تیمور بختیار رو داد. شغال خطّهء مازندران را / نگیرد جز سگ مازندرانی. آذریها میگن: از عهدهء آدم بی‌دین، فرد بی‌ایمان برمیاد. بی‌دینین عهده‌سندن، ایمان‌سوز گلر. وجه خطرناک‌بودن بدعت همینه که دین‌نماست. راحت با اصل اشتباه میشه... تیری که شکارچی برای شکار پرنده می‌سازه، حاوی پر همون پرنده است و زهی که در کمان بکار رفته، از رودهء حیوانی که قراره صید بشه، ساخته میشه. لذا عقاب بینوا وقتی تیر میخوره: گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست! به قول حافظ: من از بیگانگان هرگز ننالم – چون دوست، دشمن است، شکایت کجا بریم؟ سعدی. لذا هم‌پیشه‌ها باید مواظب باشند که خواسته و ناخواسته برای خودیاشون پاپوش ندوزند. مصداق این جملهء آذری نباشند که: یــِر برک اولاندا، اُکوز اُکوزدن گورَر. زمین که سفت باشه، گاو اونو به گردن رفیقش میندازه. گاهی تخم‌مرغ‌های مجاورنشین، توو حرکت همدیگرو می‌شکنند: شیشه نزدیکتر از سنگ ندارد خویشی / هر شکستی که به هر کس برسد از خویش است. یه همچین دوستی داشته باشی، بی‌نیاز از دشمنی. در حالی که چاقو نباید دستهء خودشو ببره. بعضی بازاریا و شعرا متعصّبند و خوب هوای همدیگرو دارند. نظامی گنجوی از اوناس. وقتی داستان خسرو و شیرین رو نقل میکنه، نه که فردوسی قبلا" اونو به نظم کشیده، نظامی یه جاهایی کوتاه میاد. میگه: نگویم چون دگر گوینده‌ای گفت. وقتی فردوسی زحمت کشیده و گفته، من برای چی مقابلش دکان باز ‌کنم؟ بعد میگه: اگه من نرخ‌شکنی کنم، به ضرر خودمه. یکی هم میاد جلوی من شاخ شونه میکشه: چو من نرخ کسان را بشکنم ساز / کسی نرخ مرا هم بشکند باز... لذا عبدالمطــلّب ناخرسنده که چرا ما از گرگ درس نمیگیریم؟ و انّ الذّئبَ یترُکُ لحمَ ذئبٍ. گرگ، گوشت گرگو نمیخوره. در حالی که: و یاءکلُ بعضُنا بعضا" عیانا... توی روز روشن انسانها همدیگرو میدرند. نتیجه‌گیری: هم‌شغل‌ها در معرض حسادت نسبت به یکدیگر یا کارشکنی برای هم هستند. دشمنم از این استفاده میکنه. باید هوای همدیگرو داشته باشند و روز مبادا به یاری هم بشتابند؛ چون: آهن رو آهن باید از کوره خارج کنه. عرضم تمام!


برچسب‌ها: رادیو معارف
 |+| نوشته شده در  جمعه بیستم شهریور ۱۳۹۴ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

دریافت فایل صوتی

به نام خالق نور؛ آنکه از فرط ظهور، بی‌حضور می‌نماید! میگن: آفتاب آمد دلیل آفتاب! بعضی چیزها مثل روز روشنه! اثبات نمیخواد. وجودش، بهترین دلیل امکانشه. دلیل حقانیّت خورشید عالمتاب چیست؟ حضور پررنگ و گرمش. صغری‌کبری‌چینی برای چی؟ حالا هر امر مسلّمی رو به آفتاب تشبیه می‌کنند. در قاموس قرآن، برای اینکه بگن فلان امر روشنه، از تمثیل نطق استفاده شده؛ چون تکلّم آدمی از واضحاته. کی منکره که من الان دارم حرف میزنم؟ قرآن میگه: نگران رسیدن رزق نباشید! چون ضمانت‌شده و حتمی است؛ مثلَ ما انّکم تَنطقون. مثل گفتار خود شما مستغنی از اثباته. ذاریات:23. ولی خب تمثیل آفتاب معروفتره؛ خصوصا آفتاب وسط روز یا میانهء آسمان. عرب‌ها میگن: فلان مسئله: اظهرُ من الشمس فی اوسط السماست یا: کالشّمس فی رابعةالنهاره. خورشید وسط روز در اوج فروزشه و خودشو تمام‌قد به نمایش گذاشته. مگر اینکه طرف نابینا باشه منکر بشه: کور است آنکه میکند انکار آفتاب. تازه فرد اعمی هم دیوار حاشا برش کوتاهه؛ چون درسته قادر به رؤیت نیست ولی حرارت خورشیدو که با پوست و گوشتش حس میکنه. لذا حضرت فاطمه(س) در خطبهء فدکیّه خطاب به مردم در مسجد مدینه می‌فرماید: بلی قد تجلّی لکم کالشّمس الضّاحیةِ اَنّی ابنتـُهُ. مثل آفتاب درخشان برای شما روشنه که من دختر پیامبر هستم. چرا نمیخواید قبول کنید؟ البته انسان جهول، از سر ظلم و برتری‌جویی، امر یقینی رو هم منکر میشه: جحدوا بها و استیقنتها انفسُهم ظلما و علوا... نمل: 14. حتی گاهی میاد کار عجیبتری هم میکنه انسان: شمع روشن میکنه آفتابو ببینه! به خرد راه عشق می‌پویی؟ / به چراغ آفتاب میجویی؟ به قول شیخ محمود شبستری: زهی نادان که او خورشید تابان / به نور شمع جوید در بیابان... سیدالشهدا(ع) در دعای عرفه میگن خنده‌داره به مدد مخلوقی که در آفرینش به خدا محتاجه، بخوایم خدا را ثابت کنیم. به شتر بنگریم تا به وجود صانعش پی ببریم. غاشیه: 17. یعنی آیا ظهور شتر از خدا بیشتره که اون بخواد آشکارکنندهء خورشید حق باشه؟ بعد امام می‌فرماید: اصلا تو غایب نشدی که ظهورت اثبات بخواد: متی غِبتَ حتی تحتاجَ الی دلیلٍ یدلُّ علیک: غیبت نکرده‌ای که شوم طالب حضور / پنهان نگشته‌ای که هویدا کنم تو را. جمع‌بندی: امور بدیهی اثبات‌ نمیخواد. حق مثل نوره. الله نور السموات و الارض. نور:35. تاریک فرض‌کردنش غیرمنصفانه و نشانهء کوردلیه. با شمع‌روشن‌کردنش، خنده‌داره. به قول مولوی: آفتاب آمد دلیل آفتاب! عرضم تمام!


برچسب‌ها: رادیو معارف
 |+| نوشته شده در  جمعه بیستم شهریور ۱۳۹۴ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

دریافت فایل صوتی 

لینک تلگرامی

به نام او که همه از اوئیم و به سویش رجعت میکنیم: انا لله و انا الیه راجعون. بقره: 156.. میگن: هر کسی کو دور ماند از اصل خویش - باز جوید روزگار وصل خویش. یعنی هر انسانی حتی هر موجودی: ذرّه‌ذرّه کاندر این ارض و سماست، ریشه‌ و سرچشمه‌ای داره که اگر از ازش دور بشه، باز دلش در هوای آن خواهد ‌تپید و دیر یا زود فیلش یاد هندوستان می‌کنه. جزءها را رویها سوی کل است. کلٌّ الی ذاک الجمال یشیرُ... هر قدر هم رودها شعبه‌شعبه و قطعه‌قطعه بشن: تقطّعوا امرَهُم بینهم، همه‌ش به دریا میریزه: کلٌ الینا راجعون. انبیا: 93... عربها میگن: کلًّ یجرُّ الی قصعتِه. هر کس به سمت کاسهء خودش کشیده میشه: گرم، گرمی را کشید و سرد، سرد... حتی میگن سارق و جانی به محل جرمش برمی‌گرده؛ با اینکه از احتیاط به دوره که در اون حوالی آفتابی بشه؛ ولی نه که: ناریان مر ناریان را جاذبند، یه دست پنهان ارجاعش میده به محلّ جنایت... میاد و گیر میفته... شرح چندجلدی معروفی که بر اشعار مولانا نوشته شده، اسمش «از دریا به دریا»ست، برگرفته از بیتی از همین شاعر: ما ز دریاییم و دریا میرویم مبداء و منتها رو مشخص کرده. از بالا به بالا. ان الی ربک الرجعی. علق:8. و اَنَّ ann  الی ربّک المنتهی. نجم: 42. آنکه آورد مرا باز برد در وطنم... عربها میگن: الذّئبُ للضَّبُع... ذئب با ذال و همزه یعنی گرگ... ضَبُع با ضاد و عین یعنی کفتار... گرگ برای کفتاره. از نظر تلفظ هم می‌بینید با هم نزدیکند. لذا این مال اونه. مردار سگان را و سگان، مردار را. اسرارالتوحید.. هر چیزی طالب رفیق خودشه. نوریان مر نوریان را طالبند. مولای رومی... پرواز مشترک کبوتر با کبوتر، باز با باز... حتی پولها انگار بلدند کجا خرج بشند: ظاهرا آلمانیها میگن: پولی که از راه کلاهبرداری به دست بیاد، خرج کلاهِ سر کچل میشه. برکتی برای سارق نداره. میده به دوا و دکتر... یا طرف بی‌اذن شرع از راه تمتّعات جسمی پولی به جیب میزنه؛ اما در نهایت خرج اتینا میکنه؛ در بواسیر... بنابر این در دنیا خبرائیه... هر چیزی جنس مشابه خودشو همچو کاه و کهربا جذب میکنه. حتی اگر به ظاهر دلش در هوای مبداء نتپد، عجله نکن. به قول مولوی دیر یا زود: هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش. عرضم تمام!


برچسب‌ها: رادیو معارف
 |+| نوشته شده در  جمعه بیستم شهریور ۱۳۹۴ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

دریافت فایل صوتی: از پرشینگیگ: اینجا / از مدیافایر: اینجا

به نام خدایی که جابرالمُنکسرین است؛ جبران‌کننده شکسته‌دلان. از مناجات‌المعتصمین
میگن: ابروی تو گر راست بُدی کج بودی... بعضی چیزا کمالش نه در سلامت که در شکستگی است و راستیش نهفته در کجی!
انحنای ابرو از خطوط مستقیم، دلرباتره.
شیشه تا وقتی سالم باشه، لبه‌هاش بیخطره. وقتی یه بدخواه سنگ میزنه، شیشه رو میشکنه، بدل به تکّه‌های متعددی با لبه‌های تیز و برنده میشه و بلای جان فرد بدخواه.
دل رو میگن وقتی میشکنه، قدر و قیمت پیدا میکنه. چه قیمتی بالاتر از اینکه خدا میاد پیشش؟... به جای اینکه این فرد در نزد خدا باشه: عندَ ملیکٍ مُقتدر (قمر:55) خدا میاد نزدش. در حدیث قدسی می‌خونیم: أنا عندَ المُنکسِرةِ قلوبُهم. منِ پیش دل‌های شکسته‌ام.
لذا شاعر باخبر از این داستان ابراز میکنه:
گفتی که به دلشکستگان نزدیکم - ما نیز دل شکسته داریم ای دوست. ابوسعید ابوالخیر.
حافظ شیرازی، دل شرحه‌شرحه‌شو کالای ارزنده‌ معرّفی میکنه:
بکن معامله‌ای وین دل شکسته بخر - که با شکستگی ارزد به صدهزار درست. ناقصش گرونتر از سالمه. قالی کرمان هر چی بیشتر پا بخوره، قیمتیتر میشه.
بعضی وختا دشمنا گمان میکنند به دردمندان فشار بیارند، اونا سرکوب میشن. در حالی که انسان‌های مقاوم و به خود و خدامتّکی، فشار موجب استقامت بیشترشون میشه.
میگن از میخ، این درسو بیاموز که هر چی بیشتر با پتک به سرش میزنن، بیشتر در چوب فرو میره و پایه‌ش محکمتر میشه:
پایداری و استقامت میخ - سزد ار عبرت بشر گردد
بر سرش هر چه بیشتر کوبند - پافشاریش بیشتر گردد. ملک‌الشّعرای بهار
خود بنده از آیت‌الله حائری شیرازی در جبهه شنیدم در دی 65. مقطعی بود که ماشین جنگی ما به ظاهر دچار خلل شد. ایشون فرمود: از شکست نترسید؛ شما رو محکمتر میکنه. تعبیر می‌کرد:
یک گلولۀ برف وقتی توی برف غلتانده میشه و بزرگ میشه، به جایی میرسه که از وسط نصف میشه. راهش اینه که اول کار یک سنگ حتی کوچک، به عنوان هستۀ این گلولۀ برف درنظر گرفته بشه. دیگه هرچقدر هم بزرگ شد نمیشکنه... ایشان عنوان کرد:
ملت ایران هم قراره هستۀ مرکزی نهضت‌های آزادیبخش جهان باشه. لذا باید مثل سنگ، سخت و محکم باشه و این نیاز داره به کوبیده‌شدن... و مصیبت‌ها و شکست‌ها، شما رو میکوبه و محکم میکنه.
بسا شکست کزو کارها درست شود. همچنانکه چه بسیار کجیها که برتر از صافی است. به قول شیخ بهایی در کشکول: ابروی تو گر راست بُدی کج بودی. عرضم تمام!


برچسب‌ها: رادیو معارف, عسل و مثل, حافظ, انقلاب ایران
 |+| نوشته شده در  جمعه بیستم شهریور ۱۳۹۴ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 
مجری: عبّاس اسعدی مقدم / تهیّه‌کننده: فرشته چایکار / هماهنگی: علیرضا ندّاف

انتشار در کانال تلگرامیم:

https://t.me/rSheikh/124

لینک دریافت فیلم از آپارات:

http://aparat.com/v/9m7w

صوت کامل ۱۴ دقیقه‌ای و قبل از تدوین توسط فرشته چایکار. صدابرداری در استودیو که همان خانم برایم ارسال کرد:

http://www.mediafire.com/file/o2l9l9xr3yh9r19/940505_09127499479radioFarhangAslMojriAsadiMoqaddam_r398.mp3

فایل تدوین‌شده و موسیقی‌گذاشته‌شده نهایی (از جمله تکه‌ای از تصنیف خط خوش با صدای خودم)  و مهیای پخش از رادیو فرهنگ:

http://www.mediafire.com/file/352gytdv7ln538t/940505_09127499479radioFarhangEditFereshteChaikar_r398.mp3

 

 |+| نوشته شده در  دوشنبه پنجم مرداد ۱۳۹۴ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

دریافت صوت: از مدیافایر / از تلگرام

به نام خدایی که کتب علی نفسِه الرّحمه: بخشش رو بر خودش نوشت و الزام کرد. انعام: 12. میگن: حرمت امامزاده رو اول باید متولّیش نگه داره. اگه یک مروّج دینداری، میخواد به شمار اهل ایمان بیفزاید، باید دینداریِ خودش به شدّت جلوه‌ کنه. مردم ببینند و حس کنند که او خودش به دینش معتقده... پیامبر اینطوری بود: یعنی متولّی حرمت‌نگهدار. فقط مبلّغ و پیامرسان خالی نبود. باورمندِ به چیزایی بود که داشت ترویج میکرد: آمن الرّسول بما انزل الیه من ربّه. بقره: 280. مردمم که اینو میدیدند، اعتمادشون به ایشون جلب میشد. این یه مطلب... دو: انسان اگر دوست داره مردم بهش احترام بذارند، باید در گام اول خودش برای خودش حرمت قائل باشه. بعضی از فرقه‌های ملامت‌دوست، به اسم خاکساری و فروتنی خودشون رو به لجن میکشند. در حالی که تواضع تعریفش فرق میکنه. و تازه از این آدم بترس! چون گاهی یک سوزن به خودش میزنه تا یک جوالدوز به دیگران بزنه: من هانت علیه نفسُه، فلا تاءمن شرّه. بله ظاهرسازی ممنوع؛ اما یک معلم و هنرمند نباید کار سبکی بکنه که مردم سرش سوار شن و مورد مضحکه قرارش بدند... خدا به پیامبر میگه: اگه دیدی کسی برای خودش ارزش قائل نیست؛ تو هم لازم نکرده پاسدار شخصیتش باشی! لا تجادل عن الّذین یختانون انفسَهُم. نساء: 107. هر چی بهش میگی گناه، ظلم به خودته، میگه: چاردیواری اختیاری! به کسی چه؟ یا رفتاری ازش سر میزنه دون شاءنش؛ باکیشم نیست؛ لباسی میپوشه؛ تیپی میزنه که دیگران دستش بندازند؛ بهش برنمیخوره. خب این آدم غیبتش واجب‌ نباشه، جایزه. در حدیث میخونیم میشه پشت فردی که گناه علنی میکنه، حرف زد. عجب! مگه قرار نبود حرمت موءمن از خانهء کعبه بیشتر باشه؟ مگه علی علیه السلام به مالک نگفت: شهروندان غیرمسلمان مصر هم احترام دارند؛ چون: نظیرٌ لک فی الخلق. نامهء 53. در آدم‌بودن مثل تو هستن و کرّمنا بنی‌آدم شامل حالشون میشه. اسرا: 70. پس چطور بعضی مسلمانها واجب‌الغیبه میشن؟ چون تجاهر به فسق می‌کنند و باب بی‌احترامی به خودشون رو می‌گشایند. یـُـخربون بیوتـَـهم بایدیهم: حشر:2. لذا سعدی در بوستانش میگه: پرده بر بی‌حیایی متن / که خود می‌درد پردهء خویشتن. این آدم در حکم امامزاده‌ایه که متولّیش حرمت‌نگهدارِ او نیست. عرضم تمام!

 


برچسب‌ها: رادیو معارف, عسل و مثل
 |+| نوشته شده در  دوشنبه یکم تیر ۱۳۹۴ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 
سرودهء من به جای: «آفرین بر دست و بر بازوت باد» که بین خوشنویسان مرسوم است.

 |+| نوشته شده در  پنجشنبه دهم اردیبهشت ۱۳۹۴ساعت 19:41  توسط شیخ 02537832100  | 
«جهدی کن و سرحلقۀ رندان جهان باش» / یا «اقربَهُم منزلةً منک» علی‌وار!

 |+| نوشته شده در  پنجشنبه دهم اردیبهشت ۱۳۹۴ساعت 17:42  توسط شیخ 02537832100  | 
جسارت از امیر عاملی گیریم و قانومندی از کلهر / مگر با اتفاق شور و شیرین صنعتی سازیم (مگر گوی بیان از جمع معنی ضرب فرماییم)

جسارت از امیر عاملی برگیر و قانونمندی از کلهر /  سپس گوی بیان، مضروب از جمع معانی کن 

با تجزیهء تو گر چه مشکل دارم / ترکیب تو مرده‌شور  - الهی! - نبرد (ترکیب تو غسّال - الهی! - نبرد)


برچسب‌ها: امیر عاملی
 |+| نوشته شده در  دوشنبه هفتم اردیبهشت ۱۳۹۴ساعت 15:45  توسط شیخ 02537832100  | 

به نام خدایی که لا اله الا هو!.... میگن: سقّ طرف رو با «نه» برداشتند... بعضیا عادت کردند به بدبینی و تلقین و القای نومیدی. مدام آیهء یاءس میخونن. با شخصیت کاریکارتوری و اغراق‌شدهء این فردِ «منفی‌باف»، مخاطبین داستان «سفرهای گالیور» نوشتهء جاناتان سویفت آشنایی دارند. آدمی به نام «گلام» در این داستان، تو همهء وقایع شرکت داره و بعد از تحمل سختی‌ها، طعم پیروزی رو با دوستاش می‌چشه؛ ولی در شروع کارها ورد زبانش اینه: «این بار هم ما شکست می‌خوریم. من می‌دونم»... حزم و احتیاط در جای خود خوبه و بی‌گدار به آب زدن توصیه نشده... حتی قرآن به رغم تحریض و تحریک به قتال، از اینکه فرد بخواد بی‌رعایت اصول امنیّتی، خودشو به کشتن بده، نهی کرده: لا تلقوا بایدیکم الی التّهلکه. بقره:195. اما همین احتیاط و مراقبت، حدّی داره که اگر ازش بگذری، دیگه اسمش «جُبن»ه: ترس. علی علیه السلام یکی از توصیه‌های حکومتیش به مالک اشتر اینه که وقتی زمام امور رو در مصر به دست گرفتی، با فرد بزدل مشورت نکن: لا تُدخِلنّ فی مشورَتِک جـَبانا"... چون: یُضعِفُکَ عن الامور.... اعتماد به نفستو  ازت میگیره؛ خسته‌ت میکنه... هی میگه نمیشه؛ ورود نکنیم. بزرگان دین و شریعت، حتی در مواقع خوف و خطر، به لحاظ  برخورداری از سکینه و توکّل، مثبت‌اندیش بودند و بیشتر نیمهء پر لیوانو میدیدن. لذا شاعر معروف: فرزدق در وصف امام سجاد علیه السلام میگه: ایشون «نه» سر زبانش نبود... فقط یکجا از کلمهء «لا» استفاده میکرد: در تشهّد نماز، اونجا که میگفت: «لا اله الا الله». و اگه اونم نبود، همهء «نه»هاش «بله» بود: ما قال «لا» قطُّ الا فی تشهّده / لولا التشهدُ کانت لائُهُ نعم... شیعه باید در مقابل خدایان دروغین بگه: «نه». «اشدّاء علی الکفار» باشه. فتح: آیهء آخر. شاعر معاصر زنده‌یاد قیصر امین‌پور در تشبیه جالبی میگه: فلان شهید که زمان حیاتش پیوسته به دشمن، «نه» میگفت، وقت شهادت هم در خون خود، واژگون غلتید و پاهاش شکل کلمهء «لا» رو به خود گرفت: با قامت واژگونه در خونش نیز / تصویر و تجسّمی ز «لا» بود شهید!... اما همین شهدا بین خودیها رئوف ودند: «رحماء بینهم»... ای کارمند ادارهء اسلامی! حتی اگه میخوای به یک ارباب رجوع جواب منفی بدی، از کلماتی که بار منفی داره، استفاده نکن. ابروگشاده باش چو دستت گشاده نیست. گرفتم که سیم و زرت چیز نیست / چو سعدی زبان خوشت نیز نیست؟ از اونایی نباش که منفی‌بافند و انگار سقّشون رو با «نه» برداشتند. عرضم تمام!


برچسب‌ها: عسل و مثل, رادیو معارف
 |+| نوشته شده در  جمعه چهارم اردیبهشت ۱۳۹۴ساعت 12:46  توسط شیخ 02537832100  | 

دریافت فایل صوتی
به نام او که خیرش به سمت ما نازل است و شرّ ما به سویش صاعد. از دعای ابوحمزۀ ثمالی.
میگن: خون را با خون نباید شست. یعنی روحیۀ گذشت داشته باش. اگه کسی آزردت، بخشیدن او، حسّ بهتری بهت بده تا تلافی. لذّت عفو را بر انتقام ترجیح بده. و بدان: اقدام تلافی‌جویانه الزاما" تو رو به آرامش نمیرسونه و دیوار کینه رو گاهی دوچندان قطور میکنه.
خون‌شویی با خون، پروندۀ یک مخاصمه رو مختومه نمیکنه. ماجرا همچنان کش می‌یابد. در فیلم سینمایی «حرفه‌ای» perfessional محصول 1994، دیالوگی داره «ژان رنو»: اگه به نیت انتقام، کسیو بکشی، باید بقیّۀ زندگیتو در حالی بخوابی که یه چشمت بازه:
Then you should live rest of your life while one of your eyes are open  
ببخشی خودتم راحت‌تری. به قول ناصرخسرو: ز بی‌وفا به وفا انتقام باید کرد. اِدفع بالّتی هی أحسن. فصّلت:34.
و این آموزش میخواد. حافظ گفتنی:
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی / وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند!... اون یادگیری نمیخواد...
سعدی میگه: بدی را بدی سهل باشد جزا / اگر مردی، أحسِن الی من أسا. راس میگی به اونیکه بهت بدی کرده خوبی کن. یاد بگیر «مقابله به ضد» رو، به جای مقابله به مثل.
البته یک مورد رو سعدی نگفت: خوبی را با خوبی جواب دادن... خب اونم از یک لحاظ، خیلی هنر نیست. به تعبیر شاعر آذری: یاخشولوقا یاخشولوق هر کیشینین ایشی دور. بهت سلام دادند جواب سلام دادی، کار مهمی نکردی. بده بستانه. گرچه همین رو هم قرآن به بعضیا تذکّر میده؛ انگار از همینم مضایقه می‌کردند. میفرماید: اذا حُیّیتُم بتحیةٍ: اگر کسی بهتون تحیّت پیشکش کرد، با احترام فزونتر و دست کم مشابه، جوابشو بدید. فحَیّوا باحسنَ منها او رُدّوها. نساء: 86. ولی از این مهمتر اینه که طرف به شما بی‌اعتنایی کنه یا حتی خدای نکرده بی‌ادبی؛ و شما با خوبی جوابشو بدید: یامانلوقا یاخشولوق، نرکیشینین ایشی دور.
خلق و خوی مالک اشتری میخواد که ته‌ماندۀ سبزی به سمتش پرت مي‌كنند و او به جای پرخاش میره مسجد و برای اهانت‌کننده طلب آمرزش میکنه... خیّام نیشابوری از همین رخنه استفاده میکنه و خطاب به حضرت حق میگه:
من بد کنم و تو بد مکافات دهی / پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو!... از ما بگذر. در عفو لذّتی است که در انتقام نیست... به قول مولوی: خون به خون شستن محال است و محال! عرضم تمام!

با تهیه‌کنندگی امیرعباس خاقانی همراه با 5 آیتم دیگر در 24 فروردین 94 ضبط شد برای پخش از برنامۀ «شبستان» بین 5 تا 10 اردیبهشت 95


برچسب‌ها: عسل و مثل, رادیو معارف
 |+| نوشته شده در  جمعه چهارم اردیبهشت ۱۳۹۴ساعت 12:45  توسط شیخ 02537832100  | 

به نام او که مبتلاکننده است و ممتحن. میگن: املاننوشته غلط نداره… بعضیا از ترس خطا یا احتیاطکاری مفرِط، وارد عمل نمیشن. تاجر ترسنده‌طبع شیشه‌جان، از بیم ضرر، معامله نمیکنه. لایـَربـَحُ و لایـَخسَـرُ. امنیت برای خودش خرید؛ ولی با فرار از عمل. سلامت و بیغلطی به تنهایی ارزش نیست. اگه املا نوشتی حتی بااشکال – ولی نیت جبران داری - بهتره تا ننویسی و دلت خوش باشه به صحت. تقوای ستیز، قیمتی‌تر از تقوای پرهیزه. یه پرهیزکار به قول سعدی «قناعت کرده از دنیا به غاری». به طهارت نفس رسید؛ ولی با عُـزلت‌نشینی در دل کوه. انزوا با همهء سختیش، آسونه. عبادت، احمزش یعنی سختترش بهتره. اگه در شهرِ پر از پریرویان نغز، زیستی و دامنت آلوده نشد، گـُل کاشتی؛ نه که ضعف از خودت نشون بدی و همه‌رم به کیش خود بپنداری و بگی: چو گـِـل بسیار شد پیلان بلغزند. بین مردم بمونیم، مبتلا میشیم. پس بزنیم به کوه. صورت مسئله رو پاک کنیم. معلم اگه برنامهء امتحان را کنسل کرد و از دم به همه نمرهء قبولی ده داد، بله بعضیا با دمشون گردو میشکنن؛ اما شاگردای درسخوان ناراضیند. میگن: ما قبولی با ارفاق نمیخواستیم. دوست داشتیم پاداش دسترنجمونو بگیریم؛ نه که بهمون ترحّم بشه... لذا حضرت حق، فقط در ماه رمضان، ابواب نیران رو مغلق و شیاطین رو مغلول کرد. درهای جهنم و دستان شیاطین رو بست تا روزه‌دار راحت باشه... بقیهء ماهها چی؟ ابلیس کارشو میکنه. صحنهء آزمون انسان اگه  تعطیل بشه، به ضررشه؛ چون قبولیش دیگه بالیدنی نیست. لذا خداوند متعال وقتی مصمم به آفرینش انسان شد، فرشته‌ها فک کردند خدا «مُسبّح و مقدِّس» کم آورده. گفتند ما که هستیم: نحنُ نسبّحُ بحمدک و نقدّسُ لک. بقره:30؛ در حالی که خدا در پی تسبیح‌گوی مختار بود. کسی که بتونه نجد شر (راه بدی) رو بره و نره... وگرنه زور مردم‌آزاری نداشته باشی و بگی: آزارم به مورچه نرسیده، چه جای افتخار و شکر؟ پرهیزکاریِ گبرِ پیر که نای گناه‌گردن نداره، شیوهء پیغمبری نیست. جوان توانا و شاداب پاک بمونه، مهمه. رو  همین حساب مولوی میگه با هر فلاکتی هست، سوی او می‌غیژ و او را میطلب. افتان و خیزان و با آزمون و خطا این راه رو برو. دوست دارد یار این آشفتگی. وارد معامله شو؛ البته مواظب باش ضرر نکنی و اگر متضرّر شدی، که میشی جبران کن. غارنشینی ممنوع. با مردم باش. اگر دچار لغزش شدی جریمه‌شو بده و رفع سوء اثر کن. آرزو نکن فرشتهء مجبور به اطاعت و رها از وسوسهء شیطان باشی. املا بنویس؛ فوقش با غلط. اما درصدد تصحیح اغلاطت باش و بدان که فقط املاننوشته غلط نداره! عرضم تمام!


برچسب‌ها: عسل و مثل, رادیو معارف
 |+| نوشته شده در  جمعه چهارم اردیبهشت ۱۳۹۴ساعت 12:44  توسط شیخ 02537832100  | 

به نام خداوند واسع و علیم. بقره: 261. میگن: طرف نم پس نمیده! در وصف انسان خسیس و بخیل به کار میره که آب از دستش نمی‌چکه. علی علیه السلام در عهدنامهء بلندبالایش به مالک اشتر: نامهء 53 نهج‌البلاغه می‌فرماید: اگر برای کارهای حکومتی در مصر خواستی با کسی مشورت کنی، با بخیل شور نکن! چون: یعدِلُ بک عن الفضل و یـَـعـِـدُکَ الفقر. به بهانهء حفظ بیت‌المال، نمیذاره به زیردستات بخشش کنی. از نداری میترسوندت. عین شیطان میمونه. به قول قرآن: الشیطانُ یعدُکم الفقر. بقره: 268. شیطان با یک بیان به ظاهر منطقی و عقلانی، میگه اگه انفاق کنی، مالت از دست رفته. خب بدم نمیگه... اما از اونور: واللهُ یعدُکُم مغفرةً منه و فضلا. خدا میگه: اگه به من قرض بدید، حفرهء مالی ایجادشده رو بهتر از قبل جبران میکنم... حالا بخیل هم «تریبون شیطان»ه. به قول علی علیه السلام بعضیها هستند: الشیطانُ... نطُقَ بالسنتِهِم. خطبهء7. شیطان با زبان اونا حرف میزنه. آدم خسیس تصورش اینه که با ممسک بودن، میتونه هم مالشو جاودانه کنه؛ هم خودشو. یحسب ان مالَه اخلده. هُمزه:3. غافل از اینکه در هستی، فرمول عجیبی حاکم است: رِبا که مردم فکر میکنند باعث افزایش سرمایه‌شون میشه، «نابودشدهء خدایی» است: یمحقُ اللهُ الرّبا. و صدقه‌ای که به ظاهر، «آتیش‌زدن به مال»ه، سودزاییش، تضمین‌شدهء الهییست: یـُـربی الصّدقات: بقره:276... لذا سیدالشهدا علیه السلام در قالب دو بیت، دستورالعملی داره برای بیمه‌کردن پول. میفرماید: اگر دنیا به تو رو کرد و وضع مالیت خوب شد، فرصت‌طلبی کن و پــیش از آنکه از تو روگردان بشه، به همهء مردم بخشش کن: فجُد بها علی الناسِ طرّا". عجب!... یعنی نترسم؟.... میگه نه. چون در مقطع اقبال دنیا، بذل و بخشش تو، دارائیتو با خطر فنا مواجه نخواهد کرد: لا الجودُ یُفنیها اذا هی اَقبلَت... همچنانکه برعکس؛ اگر دنیا بهت پشت کنه، از بخل، برای نگهداری مالت، کاری ساخته نیست: لا البخلُ یُبقیها اذا ما تولَّتُ... خلاصه اینکه چشمها را باید شست. جور دیگر باید دید. سهراب سپهری: بخشش، مایهء فنای مال نیست. خسّت هم باعث صیانت از مال نمیشه. لذا گوش به حرفِ کسی که بلندگوی شیطانه، نده. او از وعده‌های الهی غافل است و مدام تو رو از فقر و به خاک سیاه‌نشستن، میترسونه. کیه این آدم؟ بخیلی که آب از دستش نمیچکه و نم پس نمیده... عرضم تمام!


برچسب‌ها: عسل و مثل, رادیو معارف
 |+| نوشته شده در  جمعه چهارم اردیبهشت ۱۳۹۴ساعت 12:43  توسط شیخ 02537832100  | 

به نام او که هر ساعت، حسنی دگر دارد: کلُّ یومٍ هو فی شاءن. رحمن:29. هر لحظه به شکلی بت عیّار برآمد. مولانا. میگن: نو آر که نو را حلاوتی دگر است. سعدی‌گفتنی: حتی اگر سخنی، دلبند و شیرین بُود، چو یک بار گفتی، مگو باز پس! تکرارش نکن؛ که حلوا، چو خوردند یک بار، بس! جوک، دست اولش خوبه. بعضیا به قول قرآن به نقل «اساطیر الاوّلین» می‌پردازند: حکایات کهنه و نخ‌نماشده. انعام:25. آذریها در طعنه به اینجور آدما میگن: طرف «کوینه خرمن سویوری»: خرمنِ گندم‌جداشده رو داره دوباره باد میده. تحصیلِ حاصل! هین سخن تازه بگو! شکل دگر خندیدن را بیازما. مولوی. «رابرت فراست» شاعر اِمریکایی میگه: اگر در جنگل در برابر دو تا راه قرار بگیرم، راه پانخورده رو میرم؛ چون برام تازه و بدیعه. منحصر به فردبودن ارزشه؛ حتی در نامگذاری اولاد. حضرت حق در مقطعی که میخواد به جناب زکریّا - که درود حق بر او - وعدهء تولد فرزندی رو بده، میگه: اسم نوزادت یحیاست و «لم نجعل لهُ من قبلُ سمیّا» هیچکس قبلش این اسمو نداشته. مریم:7. پیداست بی‌همتابودنِ نام خودش یک امتیازه. برو بالاتر. بی‌بدیل بودن جایگاه و موقعیت؛ چه مادّی چه معنوی، ارزشه. لذا سلیمان نبی علیه السلام میگه: خدایا! به من سلطنتی بده که: لاینبغی لاحدٍ من بعدی. ص:35. مختصّ خودم باشه. بی‌رقیب و بی‌منازع... علی علیه السلام هم در دعای کمیل به خدا میگه: دوست دارم: «اقربَهم منزلةً منک» باشم (به فتح باء) دارای نردیکترین جایگاه به تو. پس انحصارطلبی یا نوجویی، یه جاهایی خوبه. جالبه انسان بعد از مرگ، به گزارش قرآن، تمنای بازگشت به دنیا میکنه؛ اما به نیّت نوگرایی. چطو؟ میگه: ربّنا اخرجنا: خدایا برم گردون. نعمل صالحا" غیرَ الذی کنا نعمل. فاطر: 3. اگر کلمهء «غیر» رو به رغم ترجمهء مشهور و از قضا با یک نیّت نوگرایانه، صفتِ کلمهء صالح درنظر بگیریم، معناش اینه: خدایا! من تنوع‌طلبم. در دنیا که بودم، مثلا از راه طب، رهپوی تو بودم. ربّ ارجعونی! برم گردون این بار میخوام از راه نجوم، رهجوی تو باشم. میخوام اعمال نیک جدیدی انجام بدم؛ غیر از اونایی که در کارنامه‌م هست. البته درخواستش اجابت نمیشه. میگن تو به قدر کافی در دنیا زیستی و بابت بدهکاری و بدکاری و ظلمِ به خویش باید مجازات بشی. صالحاتِ تازه پیشکش! در عین حال این فرد اونجا نوجوئیش گل میکنه و ثابت میکنه انسان ذاتا" تکرارگریز است. نمیخواد خرمن کهنه باد بده. معتقده به قول حافظ باید طرحی نو در انداخت؛ چون لکلّ جدیدٍ لذّة. نو آر که نو را حلاوتی دگر است. عرضم تمام!

 |+| نوشته شده در  یکشنبه شانزدهم فروردین ۱۳۹۴ساعت 23:5  توسط شیخ 02537832100  | 
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه ششم فروردین ۱۳۹۴ساعت 20:49  توسط شیخ 02537832100  | 
مصاحبهء صوتی با بنده در برنامهء شبستان، رادیو معارف، ساعت یازده شب 30 اسفند 93 (حدود 3 ساعت قبل از سال تحویل): دریافت لینک صوتی از سایت رادیو معارف: اینجا

 |+| نوشته شده در  یکشنبه دوم فروردین ۱۳۹۴ساعت 23:15  توسط شیخ 02537832100  | 
لینک آپارات:

http://www.aparat.com/v/Lq38k

قم، استودیو قصیر، فیلمبردار محمود احمدی، تدوین: جواد ساویز، ۲۶ بهمن ۹۳، اسپانسر: رضا شیخ'محمدی... لینک تلگرامی:
https://telegram.me/rSheikh/987
یادآوری: آپارات، کانورتور عالیی هم هست. این فیلم را از 383 مگ به 25 مگ تبدیل کرد (هر دقیقه ۵ مگ). صدایش هم اعوجاج نیافت. اینستاشات از حیث امکان افزودن زیرنویس فارسی سرتر از آپارات است؛ ولی حتی حجمش را هم کم نکنی، صدا معوجج می'شود. 9503

 |+| نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۳ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

✋ یک دست صدا نداره!

پژوهش و نوشته 🖊 رضا شیخ‌محمّدی
به نام خدای فردنشین! میگن: یه دست صدا نداره: برنمیخیزد به تنهایی صدا از هیچ دست. برای تولید صدا با دست، همکاری هر دو دست لازمه. این قانون همه جا هست. سوختنی‌ها در پیوند با هم بهتر آتش تولید می‌کنند. سعدی میگه: «دو هیزم را به هم بهتر بود سوز!» با هم که باشند، موقع سوختن هم به هم کمک می‌کنند. انگار دلسوختگان هم بدشان نمیاد شراکت داشته باشند و کمپانی تشکیل بدهند! بابا طاهر میگه: بیا سوته‌دلان گرد هم آییم؛ چون فردنشینی، لطفی نداره؛ ضمن اینکه مختصّ خداست. همهٔ موجودات جُفت میخوان؛ لذا کشتی نوح پُر بود از موجودات دوتایی. خدا امر کرد: اِحْمِلْ فیهٰا مِنْ کُلٍ، زَوجَین اثنَین / هود: ۴۰... همه رو جفت‌جفت سوار کن؛ ای نوح! چون به قول جامی: «آنکه از جُفت مُبرّاست، خداست - زآدمی فردنشستن نه سزاست». در حدیث نبوی صلوات الله علیه تکخوری، تنهاخوابی و سفر انفرادی مَذمّت شده... علی علیه السّلام معتقده: انسانی که از جمع کناره گرفت: إنَّ الشٰاذَّ مِنَ النّاس: به تملُّک شیطان در میاد. نه که دست خدا با جماعته، توی جمع که باشی، بیشتر از حمایت خدا برخورداری... البتّه خدا همه جا هست؛ ولی انگار شیاطین، آدم تک‌افتاده رو راحتتر فریب میدن. بعد مولا تشبیهِ صریحی میکنه: کَمٰا اَنّ الشٰاذّ مِنَ الغَنَمِ لِلذِّئْب... گوسفندِ جدا از گله، مال گرگه. خطبهٔ ۱۲۷... آذری‌ها خواسته یا ناخواسته این بیان نهج‌البلاغه را توی فرهنگشون گنجوندن؛ میگن: دٰاوٰارْ، بولوکْ توشْدی قوُرتٰا توشْدی... یا: آنٰاسیندَن قاباغا توشَن کورَّه‌نی قورتْ یِیَر.... گوسفندِ بریده از گلّه و جلوزننده، خوراک گرگه. یعنی: جمع‌گریز نباش! أللّازِمُ لهُمْ لاحِق... این مضمون، توی فرهنگ‌های دیگه هم اومده: داستان معروفی داره ارنست #همینگوی به نام «داشتن و نداشتن» که با اقتباس ازش فیلم خوبِ «ناخدا خورشید» در سینمای ایران ساخته شد. جملهٔ کلیدی داستان اینه: «یک مرد... یک مردِ تنها نمی‌تواند... هیچ مردی تنها نمی‌تواند». قصّهٔ ناخدای بزن بهادری را ناصر #تقوایی به تصویر کشیده که به تنهایی میره به دل حوادث؛ امّا در نهایت به قتل میرسه. یک دست هم بیشتر نداره: تجسّم این مَثل که یک دست صدا نداره... حالا به اینجا که رسیدیم، نمک بحثمون یک مصیبتِ ضرب‌المثلی باشه... شاعری خیلی لطیف بیتی برای قمر بنی‌هاشم علیه‌السّلام سروده که مربوط به وقتیه که اشقیا دست راست حضرتو گرفتند. زبان حال حضرت این بود: دستِ چپم بجاست اگر نیست دست راست / اما هزار حیف که یک دست بیصداست... عرضم تمام!

اجرای صوتی این یادداشت ~ 5 دقیقه توسّط خودم در استودیوی رادیو معارف:
۲ آبان ۹۳ / پخش: ۱ آذر ۹۳ / نام برنامه: عسل و مثل:‌ دریافت از پرشینگیگ: اینجا، از پیکوفایل:
بارگذاری کن اینجا؟؟

* حدف پست در اثر اختلال بلاگفایی به همراه شماری از پست‌هایی سال ۹۳. بازنشر همراه با ویرایش در ۹۹/۷. لینک فیسبوک: اینجا
* در ضمن این نوشته مبنای نطقم در حضور وزیر ارشاد اسلامی در سال ۹۷ در اختتامیهٔ دوسالانهٔ خوشنویسی قزوین بود. به هم لینک شود.


برچسب‌ها: رادیو معارف, نهج‌البلاغه, امام علی, حضرت ابوالفضل
 |+| نوشته شده در  یکشنبه یازدهم آبان ۱۳۹۳ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

در این آیتم‌ها که با آرم صوتی کوتاه و گویندگی آرم توسط آقای رضا هدایتفر (مجری خوش‌صدای رادیو معارف) افتتاح می‌شود، بنده به عنوان کارشناس / مجری نقش‌آفرینی می‌کنم. این پنج برنامه با تهیّه‌کنندگی سید احمد محمودی و نظارت ضبط او در 93/3/26 در استودیوی رادیو سراسری معارف صدای جمهوری اسلامی ایران ضبط شد و قرار است در ماه مبارک رمضان که تا چند روز دیگر به استقبالش می‌رویم، در خلال برنامه‌ای به نام «شبستان» به روی آنتن برود.
یادآوری: پنج اجرای فوق در تاریخ 11 تا 15 مرداد 93 حدود ساعت یک ربع به دوازدۀ شب پخش شد که حول و حوش پنج ضرب‌المثل بود. روی هر کدام کلیک و فایل صوتیش را دانلود کنید:
مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی‌شود / لینک کمکی: اینجا
سلام گرگ خالی از طمع نیست / لینک کمکی: اینجا
ارزش سکوت / لینک کمکی: اینجا
آب دریا را اگر نتوان کشید - هم به قدر تشنگی باید چشید / لینک کمکی: اینجا 
آنچه در آینه جوان بیند - پیر در خشت خام آن بیند / لینک کمکی: اینجا
در 15 مرداد، 5 آیتم دیگر در استودیوی کوچک رادیو معارف ضبط کردیم که حول و حوش پنج ضرب‌المثل دیگر بود. روی هر کدام کلیک کنید، فایل صوتیش دانلود می‌شود:
فوّاره چون بلند شود، سرنگون شود
نیمۀ پر لیوان را ببین نه خالی را
از کوزه همان برون تراود که در اوست
نیاید باز تیر رفته از شست
لئيم ‌از طعام ‌لذت‌ مي‌برد‌ کريم ‌از اِطعام
                                               

آرشیو 5 فایل: فولدر 9305

در 19 شهریور 93، 5 آیتم دیگر در استودیوی بزرگ رادیو معارف ضبط شد که قویتر و پراحساستر از قبل ظاهر شدم. 5 ضرب‌المثل درگاه ورودم به بحث بود و تمرین کرده بودم که اجرایم چهار دقیقه بیشتر نشود. تقدیم به شما:
کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
دست بالای دست بسیار است

آواز دهل شنیدن از دور خوش است
گربه دستش به گوش نمی‌رسه میگه بو میده

آفتاب آمد دلیل آفتاب                                                  
 

آرشیو: فولدر  9306

در 19 مهر 93، 5 آیتم دیگر در استودیوی بزرگ رادیو معارف ضبط شد که چون قرار است در آبان پخش شود و مصادف با ایام محرم، رویکرد «مرگ‌اندیشانه» داشت: 

هر که از پل بگذرد خندان بود
اگر با من نبودش هیچ میلی - چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟
آز یاشا! آزاد یاشا!
البلاءُ للولاء
ترحّم بر پلنگ تیزدندان - جفاکاری بود بر گوسفندان
آرشیو: فولدر 9307

در 21 آبان 93، 5 آیتم دیگر در استودیوی بزرگ رادیو معارف و این بار بی‌حضور سید احمد محمودی (که ظاهرا" کاری داشت و نتوانست بیاید) ضبط شد که قرار است در آذر پخش شود: 

یک دست صدا نداره
ترک عادت موجب مرض است
خوپذیر است نفس انسانی
طرف آب‌باریکه‌ای داره
کارو بده به کاردان
آرشیو 5 صوت: فولدر عشق، فولدر 9308

ضبط 5 آیتم دیگر
در 23 آذر 93 در استودیوی بزرگ رادیو معارف برای پخش در دی ماه:
یک بام و دو هوا
چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است
نه چندان بخور کز دهانت برآید
نردبان این جهان ما و منی است
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم  
 

آرشیو 5 صوت: فولدر عشق، فولدر
9309

 

ضبط 5 آیتم دیگر در 15 دی 93 در استودیوی بزرگ رادیو معارف برای پخش در بهمن ماه:
ان الله جمیل یحب الجمال
هدف وسیله رو توجیه نمیکنه
غرض نقشی است کز ما باز ماند - که هستی را نمی‌بینم بقائی
کما تَدینُ تُدان!
خدا گر ببندد ز حکمت دری - ز رحمت گشاید در دیگری
آرشیو 5 صوت: فولدر عشق، فولدر 9310

ضبط 5 آیتم دیگر در 8 بهمن 93 در استودیوی بزرگ رادیو معارف برای پخش در اواخر بهمن ماه:
(خش صدایم به خاطر اینکه دیر از خواب برخواستم و حدود دوازده و ربع صبحانه خوردم و آنهم با چای‌دارچین و حدود یک ربع به یک در استودیو اجرا کردم!)
آرزو بر جوانان عیب نیست

بهشت را به بها بدهند و به بهانه ندهند
دایۀ مهربانتر از مادر
با حلواحلواکردن دهن شیرین نمیشه
حرف جزو باد هواست                                              

آرشیو 5 صوت: فولدر عشق، فولدر 9311

ضبط 5 آیتم دیگر در 28 بهمن 93 در استودیوی بزرگ رادیو معارف برای پخش در اسفند ماه (محمودی تماس گرفت و گفت زودتر باید ضبط کنیم و مناسب با ایام فاطمیّه باشد):

بوی گل را از که جوئیم از گلاب:  

http://qom44.persiangig.com/9311/28_buieGolAzGolab2.mp3
حالی به حالی شدن:
http://qom44.persiangig.com/9311/28_haliBeHali.mp3
کار، عار نیست:
http://qom44.persiangig.com/9311/28_kaarAarNist.mp3
کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه است:
http://qom44.persiangig.com/9311/28_kasehZireNimkaseh.mp3
زبان خلق تازیانۀ خداست:

http://qom44.persiangig.com/9311/28_zabaneKhalqTazianeh.mp3

 

آرشیو 5 صوت: فولدر عشق، فولدر 9311

با تهیه‌کنندگی امیرعباس خاقانی که خادم افتخاری حرم حضرت معصومه(س) هم هست، 7 آیتم در 11 اسفند 93 ضبط شد برای پخش از شبستان در ایام نوروز 94.... هر 7 تا بازنویسی هفت عسل و مثل نخست در زمان تهیّه‌کنندگی سید احمد محمودی بود:

آنچه در آینه جوان بیند، پیر در خشت خام آن بیند
آب دریا را اگر نتوان کشید - هم به قدر تشنگی باید چشید
از کوزه همان برون تراود که در اوست
اذا تم العقل نقص الکلام
لئیمان از طعام لذت می‌برند کریمان از اطعام
مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی‌شود
سلام روستایی خالی از طمع نیست
                                     


آرشیو 5 صوت: فولدر عشق، فولدر 9312

با تهیه‌کنندگی امیرعباس خاقانی، 5 آیتم در 24 فروردین 94 ضبط شد برای پخش از شبستان بین 5 تا 10 اردیبهشت: 

خون را با خون نباید شست
آب از دستش نمی‌چکد
املاننوشته غلط نداره
سقّش را با نه برداشتند
نو آر که نو را حلاوتی دگر است

آرشیو 5 صوت: فولدر عشق، فولدر 9401 

پست مجدّد در 27 بهمن 94 چون به خاطر مشکل بلاگفا این پست به همراه تمام پست‌های سال 93 حذف شده بود.
افزودن لینک کمکی در مدیافایر برای 5 آیتم اول در 97/9


برچسب‌ها: عسل و مثل, رادیو معارف
 |+| نوشته شده در  دوشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۳ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

رضا شیخ محمدی، هنرمند ذوالفنون قزوینی: هرگز بر یک مدار نمانده ام!

به جای مقدمه؛
رضا شیخ محمدی را 28 سالی هست که می‌شناسم. جنس ِ وجودیش، از همان سال شصت‌و‌‌پنج که شناختمش به گونه‌ای بود که باورم شد که مظروف هیچ ظرفی نخواهد ماند! طلبه‌ای بود جستجوگر و طالب تجربه. شاید از همین رو هم بود که لباس آخوندی را آویخت و دوربین عکاسی به دست گرفت. خوشنویس قابلی بود و البته هست و پیش از آن قاری برجسته. در وادی هنر و ادب، منزلی نیست که او توقف نکرده باشد؛ از شعر گرفته تا کتابت و نیز ویراستاری. و‌الحق‌والانصاف، در هر رشته‌ای که خود را آزموده، تا ارتقاعی که دیده شود، بالا آمده است. از طلبگی تا آوازه خوانی، مسیر غریبی است که او پیموده و شاید برای کسی که بیشتر از یک دهه در دروس خارج فقه و اصول علمای صاحب نامی در قم تلمذ کرده، این مساله حجت شرعی هم داشته است. 
در این فرصت که مجالی دست داد تا در «گپ» فروردین امروز، با این هنرمند ذوالفنون گفتگو کنیم، به گفتگوی چالشی با او که همیشه منتقد این شاخ به آن شاخ پریدنش بودم، می‌اندیشیدم، اما پیشنهادش که؛ «برای همین نقدت، پاسخی خواهم نوشت» را منطقی‌تر یافتم که اهل قلم و ذوق و هنر را، شایسته همان است که خود بنگارد و خود منظور رساند!                       حسن سلیمانی

شبیه خلوت خود هستم!
همیشه تصوّر این چاکر رضا شیخ محمّدی این بود که قرآن شریف اگر «ثبات در قول» را از اوصاف اهل ایمان ذکر کرده، منظورش ایجاد راه‌بندان بر سر پر و بال ‌دادن فرد به ذوقیّات مختلف و چندپیشگی نیست. در جایش این بحث را خواهم شکافت. حاصل اینکه از ابتدا هرگز بر یک مدار نماندم. یک روز مُدرّس درس «سیوطی» و «هدایه» در مدرسه علمیه امام صادق(ع) قزوین بودم و یک روز فیلمبردار مراسم یادبود مادر استاد شجریان در مسجد نور میدان فاطمی. از این شاخ به آن شاخه پریدنم ریشه در این میل داشت که حتی الأستطاعه آنگونه زندگی کنم که دوست دارم و به قول سهراب: «شبیه خلوت خود باشم». هم مشق ریاگریزی و ایجاد یکدستی میان بود و نمودم کنم و هم اگر سهم و حَظّی در نهادم نهاده شده، مزّه‌اش را بچشم و ناکام نمیرم. اگر دوست دارم با عمامه در مسجدالنبی قزوین قبل از خطبه‌خوانی امام جمعه، با الحان قاریان مصری اذان بگویم، بتوانم و این کار را خروج از زیّ طلبگی ندانم. در همان حال اگر رمان «کلیدر» را می‌خوانم و لذّت می‌برم، این التذاذ را روی سن بیاورم و مقالهء تمجیدآمیزی در خصوص این تاثیرپذیری چاپ کنم و اگر گفتند که محمود دولت‌آبادی دگراندیش است، بگویم: من به سیاق قرآن، اگر به منافع شراب اذعان می‌کنم، هدفم چشم‌پوشی از مضرّاتش نیست.
 
ذوقی که قلقلکم می‌دهد
در تنوع‌پذیری من، آقازاده بودن بی‌تأثیر نبود. اگر غم معاش در حدی که به برخی فشار می‌آورد، مرا از پا درآورده بود، شاید ناچار بودم در یک شغل و پیشه، جذب بازار کار شوم و ثابت‌قدم بمانم تا به آب برسم؛ ضمن اینکه خانواده‌دار بودم و به تعبیر محسن قرائتی اگر خود آقا ابوالفضل(ع) قربةالی الله به کربلا آمده، اسبش که نباید گرسنگی بکشد! عیال مربوطه از درون یک خانواده‌ی نیمه‌مرفّه به ذوق وصلت با یک بچه‌آخوند که پدرش تقوایش را تضمین کرده بود و بقیه جهات را خیر، دل از قید پایتخت زده و چند پیشنهاد خواستگاری را رد کرده بود و وقتی جواب «بله» را صوتی و مکتوب داده بود، می‌دید شوهر جوانش وقتی کمترین زمینه‌ی یک ذوق را در خود می‌یابد (که حتّی در حدّ کم و کمتر از حد بازدهی مالی) قلقلکش می‌دهد، اجابتش می‌کند و ماه‌ها برای آن وقت و قوّت می‌گذارد. آری چنین بود! اگر برای مجله‌ی اطلاعات هفتگی و جوانان امروز، کاریکلماتور می‌نوشتم و می‌فرستادم، به تنها چیزی که فکر نمی‌کردم، حقّ‌التألیف بود؛ عین آدم فارغ از کار و باری که در جایی در مسیر تردّد خلق‌الله بایستد و به هر کس که به او خوش‌و‌بش کرد، پاسخ دهد. و چرا ندهم؟ 

من و پدر، کار برای خلق!
وقتی حس کردم توان سرودن رباعی و دوبیتی دارم، در جلسات شعر حوزه‌ی اندیشه و هنر اسلامی در تالار اندیشه شرکت می‌کردم و به سیاق زنده‌یاد قیصر امین‌پور شعر گفتم. اگر در دهه‌ی 60 شمسی برای دفتر تبلیغات آقای سید حسن موینی پلاکارت‌های بلند به خطّ رُقعه (که آن سالها در قزوین نامتعارف و جدید می‌نمود) می‌نوشتم، قصد و غرضم بهره‌وروی از فرصت برای آفرینش بود. در همان مقطع پدرم شیخ تاکندی هم برای «خلق» کار می‌کرد. با این تفاوت که او برای خلق (به معنی مردم) و من برای خلق (به معنی آفرینش هنری). لذا به فکر دستمزد نبودم. پدرم هم به فکر پاکت نبود. ولی چشم به ادای تکلیف داشت. من هم داشتم. فوقش ادای دین به خودم و زمینه‌ای که در من به ودیعت نهاده شده بود. فراغت از نان و نواله و دریافتی ماهانه، یک غرور و خودرأیی هم به من می‌داد که عرصه‌ی نگارش روی پارچه را آنجور که خود دوست داشتم، بیازمایم. لذا وقتی آقا سید حسن موینی که الان شده امام جمعه‌ی شهرک محمدیّه می‌گفت: «این خط که نوشته‌ای، مردم نمی‌توانند بخوانند.» من می‌توانستم با اقتدار بر رأیم پای بفشرم. (لااقل در این یک قلم به آیه‌ی قرآن که ثبات قول داشته باشید، عمل می‌کردم!) یا وقتی در نشریه‌ی ولایت به مدیریت سید عبدالعظیم موسوی صفحه‌بندی را (که مرحوم غلامحسین مجابی به شوخی به کار من می‌گفت: صفحه‌چسبانی!) به عهده گرفتم، بارها به خاطر شیوه‌ی صفحه‌آرایی که مبتنی بر ابتکار و نوگرایی و چارچوب‌شکنی بود، اعتراض برخی دست‌اندرکاران نشریه را برانگیختم و شورای حلّ اختلاف گذاشتند. قول دادم کمی عوض شوم؛ ولی چون هدفم گرفتن حقوق نبود، آنقدرها ریشم زیر سنگ آنها نبود و سماجتم برش داشت!
 
به دنبال فرصت شکافتن خودم!
به نظرم بسیاری از کسانی که بر یک شغل و حرفه می‌مانند و اجازه‌ی پروبال‌دادن به اذواق دیگرشان را نمی‌دهند، هدفشان نه عمل به دستور قرآنی «لزوم ثبات بر قول» که ترس از دست دادن شغلی است که در آن جا افتاده‌اند و البته غم قطع شدن نان. یا می‌ترسند تلوّنشان باعث شود بعدترها نتوانند کاندید فلان انتخابات شوند؛ لذا مواظب رفتار خویشند. این مواظبت به خاطر نفس آداب‌دانی و دستور شرع به حفظ ظاهر نیست. ولی این جماعت در پس نقاب شرع و عرف، مدیریت خود را می‌کنند تا کرسیی را تصاحب کنند. چه ربطی دارد به من که پاسدار امیال خویشم؟ برخی از این حضرات حال و حوصله‌ی پاسخگویی به مخاطبان و پیگیران احوالشان را ندارند که چرا چنان بودی و چنین شدی؟ از قضا من، شهوتِ تحلیل و روانکاوی خودم را دارم و دوست دارم به بهانه‌ی پاسخ حتی به معترضانم، فرصت یابم خودم را بشکافم و تولید محتوای مکتوب و شفاهی کنم. عدّه‌ای برای حفظ شأن خانوادگی در تلاشند. من، برخی و بسیاری از موفقیّت‌هایم را وامدار شیخنا تاکندی بوده‌ام و بسیار از ایشان بهره گرفته‌ام و در ازایش سرویس داده‌ام؛ همچون بازنویسی کامل کتاب‌های ایشان: «نامه‌ی روحفزا» و «عسل و مثل» و «غافل کیست» (در دست انتشار) و تلاش مجدّانه برای ضبط سخنرانی‌هایشان و بایگانی و انتشار در محیط اینترنت. کتاب روحفزا و عسل و مثل که چاپ شد، ایشان تعبیر کرد: خمیر از پدر بود و پسر به نان تبدیل کرد. با این حال این انتساب به پدر، منعم نکرد که به شیوه‌ی سنّتی آواز ‌بخوانم و پا در وادیی بگذارم که شاید پدرم برای حجّت شرعیش هم دلیل کافی ندارد.
این «همراهی با پدر» در عین «ناهمراهی» از قضا با اتّکا به قوّه‌ی تحلیل مردم و توانا دانستن آنها در حلّ این تناقض صوری، انجام شده است. اگر نترسیده‌ام که سال 65 روحانی گردان حضرت رسول(ص) در باختران باشم و قریب سی سال بعد تصنیف ارکسترالی را با سیبیل‌هایی پرپشت در جلوی دوربین تلویزیون لبزنی (پلی‌بک) کنم، باورم این بوده که مردم ما این تغییر را نه به حساب دورنگی و بوقلمون‌صفت‌ بودنم که به حساب استعدادهای مختلف و متضادّ یک انسان و نقش‌پذیریش می‌گذارند و تحسین هم می‌کنند.
 
بی‌چوب نمانده رفتارم!
البته در آخر، یقین ندارم که بعدا" از این حالت پشیمان نشوم و چوبش را نخورم. شاهد اینکه یک بار بعد از اتمام سرپرستی «جعفر نصیری شهرکی» بر حوزه‌ی هنری استان قزوین که قرار بود برای پست ریاست این حوزه فردی را درنظر گیرند، آنگونه که دامادمان سید عباس قوامی نقل می‌کرد، مرحوم آقای شیخ محمّد لشگری امام جمعه‌ی موقت قزوین بنده را پیشنهاد داده بود. دکتر علی شیرخانی از دوستان قدیمی به من زنگ زد و گفت: «آماده باش که روی شما دارند رایزنی می‌کنند.» مدتی گذشت و خبری نشد و فرد دیگری انتخاب شد. سید عباس قوامی که از منتقدین آن دسته از رفتارهای من است که آینده‌ی شغلیم را به خطر می‌اندازد، یک بار در تأیید انتقاداتش از من می‌گفت: «انگار در مسیر انتخاب شما برای ریاست حوزه‌ی هنری کار به استعلام کشیده بود و آنجا گفته بودند ایشان اینجا سابقه‌ی خوبی ندارد!»
                                                                    پنجشنبه 22 خرداد 1393 / 23:59:35 

لینک دریافت عکس رضا شیخ محمدی که در مصاحبه به کار رفته است، با کیفیت بالا: اینجا

حذف پست در فاجعۀ حذفهای بلاگفایی. ریکاوری از آرشیوم در 97/1

برچسب‌ها: حسن سلیمانی, قزوین, تاکندی, سید عبدالعظیم موسوی
 |+| نوشته شده در  سه شنبه بیستم خرداد ۱۳۹۳ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 
مطالب جدیدتر
مطالب قدیمی‌تر
  بالا