شیخاص!
 
 
دنیای یک شیخ خاص
 

وصفى منفى است؛ مربوط به افرادى كه اهل‏ سؤاستفاده‌‏اند؛ مى‏‌خواهند يك بار زحمت بكشند؛ ولى دوبار بهره‏مند شوند: هم از توبره مى‏خورند، هم آخور! ‏نوعاً چنين افرادى، راحت‏طلبند و به شيوه‏هاى‏ غيرمشروع متوسّل مى‏شوند؛ لذا منفعت‏طلبى را كه‏ فى‏حدّذاته مذموم نيست، مى‏‌آلايند.؛ وگرنه فرد مؤمن‏ نيز تلاش واحدش سودِ مضاعف دارد و مشكلى هم‏ نيست. اگر امر داير باشد كه در دنيا زجر و زحمتى‏ متحمّل شود يا آخرت، دنيا را ترجيح مى‏دهد و به‏ قول سيّدالشهدا(ع) عار را با نار معامله مى‏كند؛ چون‏ مصائب دنيا به قول مولا على(ع) در دعاى كميل: «قليل‏المكث» و «يسيرالبقأ» است؛ اما بلاياى‏ اخروى «طويل‏المدّت» و «دائم‏المقام» است. و اگر مُخيّر شوند كه پاداشى در دنيا به آن‏ها داده شود يا آخرت، آخرت را برمى‏گزينند.
حقير در سال 93 ديدم ميوه‏فروش محلّه‏مان‏ در قم: «كرم آقاكوچكى» تابلو زده است كه: «هر كه از ما برده است، ما برده‏ايم!»
كسانى كه نسيه ميوه بردند و حسابشان را تسويه‏ نمى‏كنند و فكر مى‏كنند برنده‏اند، بدانند ما برنده‏ايم؛ چون احاله به آخرت مى‏شود و آنجا نصيب بهترى‏ خواهيم داشت. ابوسعيد ابوالخير هم گويد:
من صَرفه برم كه بر صفم اعدا زد - مشتى خاك لطمه بر دريا زد
ما تيغ برهنه‏ايم در دست قضا - شد كشته هر آنكه خويش را بر ما زد
مصراع «من صرفه برم كه بر صفم اعدا زد» را از ابيات‏ فوق، خوشنويس شهير دورۀ قاجار ميرزا غلامرضا اصفهانى در قالب سطر نستعليق تحرير كرده است. لذا مؤمن هم محاسبه سود و ضرر مى‏كند.
مولى على(ع) در بابِ «عبادت به طمع بهشت» دو نوع نگاه دارد:
1. «عبادت تجّار» لقبش مى‏دهد و تلويحاً محكومش‏ مى‏كند و مذمومش مى‏دارد. 2. تحسينش مى‏كند!
‏در نهج‏البلاغه، كلمات قصار 237 مى‏فرمايد: انَّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ رَغْبَة‏ًْ فَتِلْكَ عِبادةُ التُّجّارِ وَ اِّنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ رَهْبَة‏ًْ فَتِلْكَ عِبادة الْعَبِيدِ وَ اِّنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبادةُ الاْ‏حْرارِ.
مى‏بينيد كه دسته اول مورد انتقادِ ضمنى‏اند. على(ع) خود در دعاى كميل مى‏گويد:
«صبَرتُ على‏ عذابِك، فكيف أصبرُ على فراقك» يعنى من شيفتۀ خودِ معشوقم و از جهنّم از آن رو مى‏ترسم كه‏ «فراقگاهِ» اوست؛ نه چون عذاب آتشى دارد جانكاه
. اين حس برايمان آشناست و در خصوص عشق‏هاى‏ زمينى كه از اول بنياد بشر در شمار اتفاقات بشر بوده، در قصه‏ها و افسانه‏ها و حتى نمونه‏هاى زنده در عصر خود ديده‏ايم. آيا عاشقان مجازى و زمينى حاضرند با چنين نگاهى به يك دختر عشق بورزند كه حتى بعد از كامگيرى هم دوستش داشته باشند؟ به قول احمد شاملو:
در فراسوى مرزِ تن كه رسالتِ اندام‏ها پايان مى‏پذيرد، جنسِ مخالفشان را دوست بدارند؟: «در فراسوى مرزهاى تنت تو را دوست مى‏دارم /.../در فراسوى مرزهاى تنم تو را دوست مى‏دارم / در آن‏ دوردستِ بعيد / كه رسالتِ اندام‏ها پايان مى‏پذيرد /و شعله و شور تپش‏ها و خواهش‏ها به تمامى فرو مى‏نشيند. ‏امام راحل در سنوات آخر عمرشان يك بار در سخنرانى عمومى فرمودند:
«من شهادت مى‏دهم كه خودم تاكنون دو ركعت نماز براى خدا نخوانده‏ام.»
تصوّر بنده اين بود كه منظور امام همان مطلبِ آشناى‏ ذهن ماست كه حواسمان در نماز به اين سو و آنسو منحرف مى‏شود؛ اما تكملۀ كلام امام نشان داد منظور ايشان الزاماً نبودنِ حضور قلب نيست. گاه توجّه هم‏ هست؛ ولى نه كه انگيزه نمازخوانى، تاجرانه است؛ باز هم كار نفسانى محسوب مى‏شود. به تتمّۀ كلام‏ امام بنگريد:
«هر چه بوده براى نفس بوده. دليلش هم اين است كه‏ چنانچه جنّت و نارى نباشد، آيا ما باز همانطور مشغول مى‏شويم به دعا يا خير؟ دعاى ما آنى كه‏ هست، براى اين است كه خداى تبارك و تعالى به ما عنايت كند و به ما روزى كند بهشت را و محترَز كند از جهنّم. آنى كه غايتِ آمال ماست، همين است؛ والاّ براى خدا آن وقت معلوم مى‏شود كه اگر كليد بهشت‏ و جهنّم را به شما بدهند و بگويند كه شما مختاريد و هيچكس از شما به جهنّم نمى‏رود؛ هيچكس از شما هم از بهشت محروم نيست. آن وقت آيا ما باز قيام‏ مى‏كرديم به دفع شهوات؟ قيام مى‏كرديم به خواندنِ‏ نماز؟» صحيفۀ امام، جلد 20، ص 280
اين قصه در خصوص تمام مسائل دنيوى اعم از اجتماعى و سياسى و... سارى و جارى است. به زعم‏ حقير همچنانكه عبادةالتّجار، عبادةالعبيد و عبادةالأحرار داريم، حمایة‏التّجار، حمایة‏العبيد و حمایة‏الأحرار داريم! و اين سه نوع «حمايت» در انتخابات جمهورى اسلامى ايران خودنمايى مى‏كند؛ به خصوص حالت اوّل و سوم. پدرم آقا شيخ على‏ تاكندى در خلال چهار دهه فعاليّت در شهر قزوين و به لحاظ حضور در كوره جريانات اجتماعى و سياسى‏ مبتلاى اين قصّه بود. بعضى‏ها وانمود مى‏كنند تاكندى‏ را براى سادگى و خاكى‏بودن و بى‏شيله‏بودن و مخلص‏بودنش مى‏خواهند؛ اما در عمل براى‏ خودشان مى‏خواهندش نه خودش؛ يعنى حمايتشان‏ تاجرانه است.
در سال 76 كه سيد محمد خاتمى كانديد رياست‏ جمهورى و نهايتاً پيروز شد، پدرم ازش حمايت كرد.
چند ماه بعد كه نوبت به انتخابات خبرگان رسيد و پدرم نامزد شد، همان جوان‏هاى حامى خاتمى در ستاد تاكندى فعّاليّت و سفت و سخت از او جانبدارى‏ كردند. براى من عجيب بود كه يعنى اينقدر رغبت به‏ اسلام و روحانيّت ناگهان فزونى گرفت؟ غافل از اينكه‏ شمار زیادی از حاميان تاكندى، مطالبات صنفى و حزبى داشتند.
عنوان «پدر معنوى اصلاح‏طلبان استان» كه روى‏ ايشان گذاشتند و هنوز هم هست، در واقع ايشان را نردبان اهداف اصلاحات قراردادن است كه شمارى‏ از اين اهداف، مرضىّ خود تاكندى هم نيست.
دُم خروس اين حمايت تاجرانه و نه حُرّانه جاهايى‏ بيرون مى‏زند. دوستى داشتيم كه از مريدان دوآتشه تاكندى بود. تا وقتى به ارادتش ادامه داد كه حس كرد اين پينگ‏پونگ‏ وجود دارد؛ يعنى تاكندى هم در وقت نياز از او حمايت خواهد كرد. در سنوات اول اين آقاى حامى‏ خود نيازى به حمايت نداشت و انگار دان مى‏پاشيد.
يك دوره كانديد مجلس شد و تاكندى به هر دليل از ديگرى حمايت كرد. بلافاصله ايشان حمايتش را از تاكندى بُريد و در انتخابات خبرگان 85 به اردوى‏ رقيب تاكندى پيوست و ديگر مدتى نديديمش.
بعداً به «حسين پوريوسفى» گفته بود كه من وقتى‏ حتّى نان سنگك صبح‏هاى تاكندى را مى‏خريدم و مى‏بردم منزلش، انتظار داشتم وقتى كانديد شدم، از من جانبدارى كند!
حاميانِ اينجورى تاكندى اصلاً در شمار حاميانش‏ شمارش نمى‏شوند؛ بلكه بايد آنان را در سبد حمايت‏ اغراض شخصی خودشان قرار داد.
و بنده (رضا شيخ‏محمّدىِ بى‏حامى كه خيلى‏ها پيشنهاد مى‏دهند در فضايى مثل انتخابات قرار گيرم كه حمايت‏ عمومی ببينم و بشنوم) با تاكندى‏يى كه فوجى از حمایة‏التّجار را دارد، يكى هستم. مسابقه صفرصفر با يك‏يك در نتيجه يكى است!
تستِ يك طرفدارى اصيل به اين است كه محكومِ‏ دادگاه على(ع) باشى و در عين حال او را بر معاويه‏ ترجيح دهى.
اما چيزى در ميان هست كه دندان استدلال‏ مرا كُند مى‏كند. مولى على(ع) در خطبۀ متّقين به تأييد تجارت‏پيشگىِ تقواپيشگان مى‏پردازد! اين را كجاى‏ دلم بگذارم؟: صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَة‏ًْ طَوِيلةً تِجَارةً مُرْبِحَة‏ٌْ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ.
پرهيزكاران ايّام كوتاهى را در دنيا صبر كردند و در آخرت به پايدارى طويلى رسيدند. اين همان «تجارت»‏ سودآورى است كه خدايشان براى آنان ميسّر كرده‏ است‏. خطبه‏ى 193 نهج‏البلاغه‏
‏اين يعنى «احترام در ازاى احترام» با «بى‏احترامى در ازاى بى‏احترامى» يكسان نيست. همچنان كه هر فكر سودجويانه‏اى مذموم نيست. فرد مؤمن مى‏توانست‏ مُخ اقتصاديش را صرف دنياى نقد كند؛ اما «صبر» ورزيده و به نسيه رو كرده‏ است؛ گيرم باز هم دودوتاچهارتا كرده باشد. بله اگر از خیر سود گذشته بود، چه خوب. ولی همینکه به سود بلندمدت رو کرده، جای تحسین دارد. بله اگر می‌شد در ماه رمضان هیچ نخورد و «درمانده‌ای را دهد نان چاشت، چه بهتر. ولی اگر نشد، همینکه اجابت خواهش دل در خوردن وعدۀ صبحانه و نهارش را به وقت افطار به تاخیر می‌اندازد، آفرین دارد.
وقتی خود خدا افطار را در وقتش تجویز کرده، لمَ تُحرِّمُ ما احلَّ اللهُ لك؟
توى مؤمن مى‏توانى با مديريّت، هم به خوابت برسى‏ هم خوراكت هم عبادتت. نيل به معنويّت با ترك‏ ماديّت ملازم است؛ اما ميزانِ اين ترك را بايد او تعيين‏ كند. «لارهبانیةَ فى الأسلام» يعنى: تركِ همه ماديّت‏ لازم نيست. مقدارِ ترك، همان سى روز روزه در 365 روز است. براى اطاعتِ امر «فذروا البيع» در روز جمعه و «فاسعوا الى ذكر الله» چند دقيقه بيشتر لازم‏ نيست. بعدش بايد «فانتشروا فى الأرض» كه امرِ ديگرى است و اطاعتِ ديگرى مى‏طلبد. اگر منظور از اينكه «مؤمن تاجر است» يعنى هم به امر «ذروا البيع» عمل مى‏كند هم به «فانتشروا فى الأرض» و «ابتغوا من فضل الله»، البته كه چنين است.
بنده - ر.شيخ.م - بارها از زبان مرحوم مادرم از كودكى اين بيت را مى‏شنيدم كه:
با خدا باش! پادشاهى كن!بى‏خدا باش، هر چه خواهى كن!
اين بيت در ذهن من اين رسوب معنوى را داشت كه‏ باخدابودن نه‏تنها موجب محروميّت فرد از لذائذ و خواسته‏هاى دل نيست؛ كه راهى است براى ارضاى‏ كاملتر تمايلات نفسانى و «گذشتن از شهوات نقد براى نيل به نسيه‏هاى بزرگتر و بهتر!» با اين ذهنيّت سازگار است آيات شريفه‏اى همچون:
رَبَّنَآ َاتِنَا فِى الدُّنْيَا حَسَنَة وَ فِى الاْ‏خِرةِ حَسَنَة وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ.
و وقتى اين خبر را در اواسط دهه 70 در قم شنيدم، حس كردم تلفيق بين مادّيّت و معنويّت شدنى است:
آن دسته طلاب حوزۀ علمیه كه تمام قرآن را حفظ كنند، براى‏ برخوردارشدن از خانه‏هاى مسكونى و طلبه‏نشينِ‏ شهرك مهديّۀ قم، 40 امتياز دارند.»
در ختم مقال بياييد مانند بوستان سعدى دعاهايى براى هم بكنيم‏ كه دنيا و آخرتمان را توأمان در برگيرد و ما را هم به‏ خدا برساند هم خرما:
غم از گردش روزگارت مباد! - وز انديشه بر دل غبارت مباد
دل و كشورت جمع و معمور باد - ز مُلكتْ پراكندگى دور باد
تنَت باد پيوسته چون دين دُرست - ‏بدانديش را دل چو تدبيرْ سُست‏
درونت به تأييد حق شاد باد! - دل و دين و اقليمت آباد باد!
حياتت خوش و رفتنت بر صواب - ‏عبادت قبول و دعا مُستجاب‏
دلت روشن و وقتْ مجموع باد - قدمْ ثابت و پاّيه مرفوع باد!
(اين ابيات را از نقاط مختلف بوستان سعدى در يك جا گردآورده‏ام.)

پایان. رضا شيخ‌محمدی t.me/rSheikh
از عسل و مثل زرنگار به ورد کانورت شد در 9505


برچسب‌ها: عسل و مثل, تاکندی, تلاوت نطق‌اندرون
 |+| نوشته شده در  شنبه دوم مرداد ۱۳۹۵ساعت 17:5  توسط شیخ 02537832100  | 
عروس مدّعی دیده لوچ از آب درآمد!
سراب‌گونه وصال تو پوچ از آب درآمد!

این بیت سرودهء خودم را در خرداد ۹۵ در اختیار دوست خوشنویسم ناصر طاووسی قرار دادم و ایشان به اثر زیبایی به خط نسخ و رقاع تبدیلش کرد که اینجاست:

t.me/rSheikh/902


برچسب‌ها: ناصر طاووسی
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه نهم تیر ۱۳۹۵ساعت 16:54  توسط شیخ 02537832100  | 

به نام خداوندى كه طبق آيه آخر سوره يس، ملكوت هر چيز به دست اوست
*** فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ***
چه مكن بهر كسى، اول خودت دوم كسى... معناى دم دستش اينه كه آتشى كه انسانِ توطئه‏‌گر برافروزد، دودش به چشم خودشم ميره. لذا قرآن ميگه:وَ لَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُى إِلَّا بِأَهْلِهِ. فاطر: 43.
اما بذاريد من يك برداشت شيخانه هم بگم. ببينيد! اين امر مختص بدكاران نيست. آدمِ خوب هم بايد حواسش باشه كه هر كارى مى‏كنه... هر حرفى ميزنه، داره مجوّز ميده به طرف مقابلش كه مشابه اين كار و اين حرفو روى خود من پياده كن!
فرض كن تو آدمِ مسلمان و انقلابى با خشونت، با يك شيوه استدلال، مياى طرف مقابلت رو محكوم مى‏كنى؛ بله درسته طرف حق هستى؛ كارتم درسته؛ محكومشم كردى؛ ولى يادت باشه كه او هم ممكنه زيركى به خرج بده، شيوه تو رو ياد بگيره و فردا بياد عليه خودت استفاده كنه. قول بده ناراحت نشى.
و جالبه خودِ خدا هم از اين قصه خلاصى نداره! عجب! چطو؟ يك جا در قرآن، خدا در مورد مشركان مياد يك حرفى رو مى‏زنه. بلافاصله دشمنانِ باهوش، ميان عليه خود خدا استفاده مى‏كنند. اولش خدا مى‏فرمايد: وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكُوا. سوره انعام، آيه 107. يعنى منِ خدا باعث شدم مشركان، مشرك بشن. مشيّت من در كار بوده كه اونا خراب از آب دران. خب راستم ميگه. همه چى دست خداست.
مشركين بلافاصله اينو آتو مى‏‌گيرند. 41 آيه بعد عيناً با همون ادبياتِ خدا برميگردن مى‏گن:وْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكْنَا. يعنى ما بى‌‏تقصيريم. خدا مارو بدذات آفريده. در واقع حرف خدا رو به خودش برميگردونند. البته خدا جوابشونو ميده؛ بريد ببينيد!... ولى بلخره براى لحظاتى اونا كارشونو مى‏كنند و مهارِ استدلال رو به دست مى‏گيرند... چى می'‏خوام بگم؟
مى'‏خوام بگم: «چَه مكن بهر كسى؛ اول خودت دوم كسى» فقط مال آدماى بد نيست. خوب‏ها هم هر كارى مى'‏كنن، هر حرفى مى‏زنن، حواسشون فقط نبايد به همون لحظه باشه كه من كارمو كردم. طرفو به خاك ماليدم و محكوم شد به سلامتى! تكبير! نه آقاجون! محكوم شد؛ ولى يادت باشه تو جاده‌‏شو به هزينه خودت صاف كردى؛ فرداروز مياد روش تو رو عليه خودت استفاده مى‏كنه. لذا مواظب باش كه اگر چاه كندى و خودتم هم توش افتادى، لااقل بتونى دراى بيرون‌!

 لینک دریافت فایل تصویری پشت صحنهء اجرای این متن در برنامهء زندهء «مهربان باشیم» رادیو معارف، 8 دقیقه به 8 صبح

لینک فیسبوکی:

https://youtu.be/svjnDA26d3Q


برچسب‌ها: رادیو معارف, عسل و مثل, طنز قرآنی, قرآن
 |+| نوشته شده در  سه شنبه یازدهم خرداد ۱۳۹۵ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 
سخنرانی و قرائت رضا شیخ'محمدی، مسجد شیخ'الاءسلام قزوین، ۲۲ اردیبهشت ۹۵، روز میلاد امام حسین(ع)، ۷/۵ صبح، در محضر پدرشان آقای تاکندی و فضلای درس خارج ایشان و فریدون همتی استاندار قزوین:

https://telegram.me/rSheikh/892

http://www.mediafire.com/download/2d72bbjjh53ba44/950222_09127499479_ozrKhahiAzTama_qazvinSheikholeslam.mp3

http://s6.picofile.com/file/8255853768/950222_09127499479_ozrKhahiAzTama_qazvinSheikholeslam.mp3.html

لینک فیسبوکی:

https://m.facebook.com/sheikh.seda/?ref=bookmarks#!/sheikh.seda/photos/a.196411743830979.46213.134418796696941/705132986292183/?type=3&source=48&__tn__=E

 


برچسب‌ها: تلاوت نطق‌اندرون, تاکندی, قزوین
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۳۹۵ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 
لینک فیسبوکی : اینجا

لینک دریافت فایل صوتی، mp3، چهار دقیقه، 1.7 مگابایت: ـ
http://www.mediafire.com/?ac93derr4bc8d8z
لینک کمکی:
http://s1.picofile.com/file/7628812147/khate_khosh_sheikh_mohsen_hoseini_sohbat9102_sohbat_bad_az_haj04_1miliun05_saaz_test_vokal08_vokal_asli09_tahvil10_r277.mp3.html 

تاریخچهء اثر (کپی از صفحهء فیسبوکم در اینجا در 9412)

24 اردیبهشت 91: قرار نخست در منزل آهنگساز در مجتمع فردوس سمت متروی صادقیه و بهار... صحبت اولیه در خصوص شعر مزبور از حافظ که محسن حسینی عنوان کرد که به لحاظ داشتن کلماتی همچون «رضا»، «قبا»، «خط خوش» و «نوشتهء بد» که از عناصر مرتبط با خوشنویسی و نیز روحانی است و نیز کلمهء رضا که نام کوچک بنده است، تناسب خوبی با بنده دارد... ـ
قرار دوم در 19 تیر 91 بعد از بازگشتن ایشان از حج. ـ
12 مرداد 91 ... ا م.ت با مساعدت طاهره آصف الحسینی که 750 ه.ت اش را قرض داد.
14 مرداد تماس ایشان که گفتند دو مایه به ذهنم رسیده یکی در بیات اصفهان یکی در شور... اولی ارکسترال و دومی سنتی.
15 مرداد 91 مطابق با 16 رمضان نه صبح... قرار سوم که تا یک عصر با سنتور کار کردیم و ضبط صدا و فیلم. ـ
30 مرداد.. قمبودندوحکایتسوختنسرسیلندر... گفت: در فضاهای ارکسترال بهتر است اول ملودی ساخته شود و بعد شعر سروده شود.. گفت چون جنابعالی اصرار داشتید به این غزل حافظ، می‌بایست تلاش می‌کردیم حقّش را ادا کنیم و اینجور وقتها مراقبت‌هایی لازم است.
6 آبان 91 میدان ونک، چهارراه جهان کودک، ابتدای بلوار آفریقا، اولین کوچه سمت راست (ک کیش)، استودیوی مهرآوا و نوا که از متروی حقانی حدود 15 دقیقه راه است، ساعت دو و نیم عصر تا نه و نیم شب ضبط چهار ساز زنده: فرشاد صارمی: کمانچه / داود برزیدهء مرتبط با صدا و سیما: نی / کوروش توانایی: اهل شهرضا و شاگرد هوشنگ ظریف: تار / صدبردار: علی مقدم
29 آبان 91: ضبط تستی ووکال در منزل محسن حسینی.
30 آذر 91: استودیوی خورشید: مترو توحید، میدان توحید، ستارخان، پل شیخ فضل‌الله (پل تاج)، پای پل به سمت جنوب، ک اول (دوم؟)... ضبط نهایی ووکال... یک ساعت و نیم (یا سه؟) ساعت طول کشید... 45 ه.ت
30 دی 91: تحویل فایل نهایی از محسن حسینی در کلاس سنتورش در قم به صورت ام.پی.تری
---------------------------------------------
دوست خوشنویسم جناب علیرضا بخشی! مستحضرید که دوست خوشنویس مشترکمان حسن اعرابی عزیز
که شهره در بیان نظرات کارشناسی خوب، توأم با صراحت لهجه و اغلب کوبیدن مستقیم‌ به خال هستند، مُکرّرا" نوع صدادهی حنجرهء بنده را به «بزغالهء لای در» تشبیه کرده‌اند؛ که حتی اگر به رو نیاورم، با ناخرسندی و غضب بنده که نشانه‌هایش در نوشته‌ها و اظهار نظرهایم بروز می‌کند، همراه است.... جالب است بدانی در مهرماه سال 91 که در کلاس آواز استاد «علی خدایی» از شاگردان خوب استاد محمدرضا شجریان در شهرک غرب تهران حضور می‌یافتم، در کمال تعجب، ایشان هم برخی تحریرهای مرا دقیقا" به تحریر بزغاله‌ای تشبیه کرد و بنده را از آن برحذر داشت... فایل صوتی زیر را دانلود و گوش کن.. کلنجارهای من و علی خدایی در خصوص تحریرهای بزغاله‌ایست: ـ
http://www.mediafire.com/download.php?qvf4c4vv5vvvx6v 

لینک دانلود تصنیف را در 18 دی 91 به سینا سرلک دادم و بعدش چت کردیم.. ایشان ضمن ابراز خوب‌بودن کار و گفتن خسته نباشيد، عنوان کردند که فاصلهء تحريرهایم كمی زياد است و باید روى تسلط صدا در اوج و بم خيلى بيشتر وقت بگذارم... تشکر کردم و پرسیدم با چه نوع تمرینی؟ و خواستم که اگر مقدور هست توضیح بیشتری بدهد؛ در قالب مشقی که مرا زودتر به نتیجه برساند.... ابراز امیدواری کرد که از راهنمائى و توضيحاتش دلگير نشده باشم... و گفت که قصدش هرگز تشويق يا ايراد بى دليل نيست... گفتم:
نفرمایید سینای عزیز... و افزودم که به گوش جان رهنمودهایش را می‌پذیرم و دلیلش را باور به این امر دانستم که رهنمودها در مسیر بهبود کار است.. تاءکید داشت که تمرين، باید به صورت عملى باشد (از سوی ایشان به بنده منتقل شود) و نه شفاهى... با این حال خواست که روى تحرير و كشش‌هاى صاف خيلى زياد كار كنم و نیز روى نت‌هاى مختلف از بم به اوج و بالعكس... گفتم که من با پیانو از کف صدا تا سقفش را با توصیهء همین آهنگساز (محسن حسینی) کار می‌کردم (البته نه خیلی زیاد؛ شاید فقط خیلی) ... گاه فواصل دوم و سوم تا پنجم رو بالا می‌رفتم و برمی‌گشتم... پرسیدم آیا همین مشق منظور ایشان است؟
قرار شد که وقتى به ايران بازگشتند و عمرى باقى بود، عملا" به تمرین‌ها اشاره کنند... برایشان آرزوی سلامتی کردم.  
------------------------ شهریور 92 روزهایی است که اصل پروژهء کار را محسن حسینی روی دی.وی.دی برایم آورد و قرار شده مجدّدا" ووکالش را در استودیوی صدا و سیمای قم با نظارت جواد فلاحتی بگیریم. ظاهرا" فایل را در شورا صدا و سیما قم پخش کرده و آنها ابراز کرده‌اند که موسیقی سرتر از خواننده است و بعضیهایشان گفته‌اند بهتر است خواننده عوض شود!... در همین روزها لینک دانلود تصنیف را به «مجتبی عسکری» شاگرد بسیار خوب استاد شجریان دادم و پیغام فرستادم که اگر سختتان نیست این فایل 4 دقیقه‌ای را دانلود کنید؛ چون نمونهء تصنیف‌خوانی حقیر است. خوشحال می‌شوم اظهار نظرتان را بشنوم و در کارهای بعدیم لحاظ کنم... چند روز بعد اینگونه اظهار نظر کرد:
درود بر شما. تبریک میگم. هم موسیقی و هم اجرای زیبایی بود. به نظرم اگر نیم‌پرده پایین‌تر تنظیم می‌شد، براتون بهتر بود. ولی اینم بسیار خوب بود. لطفا" نام آهنگسازم لطف بفرمایید.

 |+| نوشته شده در  جمعه بیست و یکم اسفند ۱۳۹۴ساعت 17:20  توسط شیخ 02537832100  | 

۱۸ اسفند ۹۴، مهربان باشیم، درخت هر چه پربارتر افتاده‌تر، زاویهٔ نیمرخ با نوت۳:

https://youtu.be/nEfbW1UlsIQ?si=3YRg7scsRW1lXWPh

میکس شود با زاویهٔ روبرو با اس‌تری‌آی‌اس ۰۳۰۹


برچسب‌ها: مهربان باشیم, رادیو, قرآن
 |+| نوشته شده در  سه شنبه هجدهم اسفند ۱۳۹۴ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

۱۸ اسفند ۹۴، مهربان باشیم، درخت هر چه پربارتر افتاده‌تر، زاویهٔ نیمرخ با نوت۳:

https://youtu.be/nEfbW1UlsIQ?si=3YRg7scsRW1lXWPh

میکس شود با زاویهٔ روبرو با اس‌تری‌آی‌اس ۰۳۰۹


برچسب‌ها: مهربان باشیم, رادیو, رادیو معارف, قرآن
 |+| نوشته شده در  سه شنبه هجدهم اسفند ۱۳۹۴ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 
در طعنه به جاعل خط که خطوط خود را به جای خوشنویسان مطرح قاجار مثل میرزا غلامرضا جا میزند و به اضعاف میفروشد:
ای خوب بیا به خاطر من بد کن / گنجشک مرا جای قناری رد کن
نیز خطاب به دوستم صدرالدین قوام شهیدی در چت تلگرامی سرودم: 
ز جعل جاعل خط، باش مطمئن صدرا / به رعشه است به مضجع، تن غلامرضا

 |+| نوشته شده در  جمعه شانزدهم بهمن ۱۳۹۴ساعت 16:19  توسط شیخ 02537832100  | 

#آوازشیخاص: چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش، کارعمل: در نظربازی ما بیخبران حیرانند، تار سروش باقری و تنبک امیر نوری، دی۹۴ #قم، شعر #حافظ، مایهٔ #سه'گاه و #شور
نکات:
۱. این اجرا را در تاریخ در کانال تلگرامم نشر دادم t.me/Shkhs/498 و فرد ناشناسی آن را در جایی قرار داد که به‌زودی به بازدید بالایی رسید و تا امروز ۱۵کا دانلود شده است که در بین آوازهایم نرخ بینظیری است.
۲. این اوّلین اجرایم با سروش باقری تارنواز قمی است؛ جوانی که به سبک فرهنگ شریف می‌نواخت و مدّت‌هاست ازش بیخبرم. کار در منزل او با موبایل معمولی من ضبط شده. با آنکه بدون تمرین و هماهنگی قبلی صورت گرفته، اتّفاقی که باید بیفتد، افتاد. به طمع تکرار این «آن» و لحظات خوشی که مرا در خود غرق کرد و سه‌گاه و شور مرکب‌خوانی کردم و تصنیف بداهه ساختم، دیدار و تلاقی دیگری با سروش باقری و امیر نوری این بار در پارکینگم ترتیب دادم؛ ولی هر چه زور زدیم، نشد که نشد.
نشر فایل و نگارش مطلب فوق در ۰۳۱۰ در کانالم ده‌هزار کائیم در آی‌گپ


برچسب‌ها: قم, تار, حافظ, کارعمل
 |+| نوشته شده در  جمعه هجدهم دی ۱۳۹۴ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

شدم در کارگاه شیخ نجّاری به قم روزی

بگفتم من "فریده" چون درختم، ساقه‌ام، شاخم

به آمجوغ و شکاف ک...ن و گوش و بینیم منگر

نما با متّه‌ات سرتا به پا سوراخ سوراخم

جناب شیخ چوبی در دهانم کرد، شو خاموش!

به سرعت کار خود بنمود ناگه من شدم تا خم!

۲۱ آذر ۹۴، ارسال به تلگرامش

 |+| نوشته شده در  شنبه بیست و یکم آذر ۱۳۹۴ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 
لینک تلگرامی: t.me/rSheikh/295

t.me/rSheikh/988

لینک یوتیوبی: youtu.be/g79sjzdXJBQ

پسر شیخ عبدالخالق درزی دانسفهانی و دبۀ نفت و آب!
فیلم رضا شیخ'محمدی، ۱۰ آبان ۹۴، پشت صحنۀ اجرای برنامۀ زندۀ تلفنی برای رادیو معارف، برنامۀ "مهربان باشیم"، ۱۰ دقیقه به ۸ صبح، ضرب‌المثل "کمال همنشین در من اثر کرد"


برچسب‌ها: رادیو, رادیو معارف
 |+| نوشته شده در  یکشنبه دهم آبان ۱۳۹۴ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

فایل صوتی (مدیافایر)  لینک کمکی (ساوند کلود)

به نام نزدیکتر از رگ گردن به آدمی. ق: 16. ميگن: آنچه خود داشت ز بيگانه تمنّا مى‏كرد. مصراعيست از حافظ كه‏ به قول خودش، توصيف يك آدمِ بيدل رو كرده: يعنى بيگانه با دل! كنايه از غافلى كه خبر از دارائي‌هاش نداره. و بدترين درد هم همينه. تو داشته باشى و خبر نداشته باشى چى دارى؟ وقتى نمى‏دونى چقدر توى حسابته، چيجورى مى‏تونى برنامه‏ريزى اقتصادى كنى؟ حالا حافظ توجّه مى‏ده فرد رو به موجوديش! ميگه: چوگان حُكم در كف و گويى نمى‏زنى. يعنى تو ابزار و ادوات لازم براى چوگان‏بازى رو دارى: چوب بلند و توپ. اگه گل نزنى، لوموا انفُسَكم: خودتو ملامت كن. باز ظفر به دست و شكارى نمى‏كنى... حيف نيست؟... و چرا اينجورى‏ ميشه آدم؟ نه كه دائم با خودش و دارائي‌هاشه، اصلاً نمى‏بينه اونارو. دقت كرديد ما خيلى وقتها حواسمون به اعضا و جوارحمون نيست. وقتى متوجهشون ميشين كه خداى ناكرده از دستشون بديم. و من‏ گاهى حق ميدم حتى به انسانِ غافل. چون بيچاره عين ماهيى مى‏مونه‏ كه از بدو تولد در آب بوده. نه كه ضدّشو تجربه نكرده، اصلا آب را احساس نمى‏‌كنه و به سادگى هم نفيش مى‏كنه. ماهيان نديده غير از آب‏ / پُرسْ‏پرسان ز هم كه آب كجاست؟ و بدتر از اون، براى بيرون‏‌پريدن‏ از آب تلاش مى‏كنه. فك مى‏كنه بيرون خبريست. بيرون، مرگ و كباب‏شدن در كمين اوست. انسان غافل هم: در همه احوال خدا با او بود. حق اقربُ من حبل الوريده بهش. ق: 16. يار نزديكتر از من به من‏ است. اونوخ من ميگم: كو خدا؟... خيلى وقتها انسان آرزومند چيزائيه‏ كه پيش ديگرانه. هى ميگه: برم خارج. در حالى كه بسا كسا كه به روز تو آرزومند است. تو زير خطّ فقرى؟ درست. اما در عوض بالاى خطّ آسايش خيالى! اين مهم نيست؟ تو در حسرت پول يك ثروتمندى. خبر دارى كه اون آدم مالدار هم خواهان آرامش روانى توست؟ كه يك‏ شب بتونه بدون واليوم بخوابه؟ يعنى هم فقير گله‏‌منده هم غنى. درويش و غنى بنده اين خاكِ درند. حتى اغنيا محتاجترند. ما در يك‏ كلام بايد خودمان را ببينيم؛ چون هرگز تماشاى چيزهايى كه ديگران‏ دارند و تو ندارى تموم نميشه. نميشه كه تا آخر حسرت بخورى! لذا قرآن هم ميگه: بر تو باد خودت! عليكُم انفسَكم. مائده: 105. به قول‏ آن محقّق: بازگشت به خويشتن. به اين باور برس كه: ما حكّ ظهرَك‏ مثلُ ظُفرِك. يعنى: كس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من. خارجي‌ها هم مى‏گن: بهترين دوست هر كس، ده انگشتِ اوست. يعنى: خوداتّكا باش. علف بايد به قول ترك‏ها بايد روى ريشه خودش نشو و نما كنه: هر اُت اُز كُكنين اوستونده بِتَر. هر چى مى‏خواى در خودت‏ اسبابِ تحقّقش به وديعت نهاده شده; به شرط اينكه عاطل و باطلش‏ نذارى. فكر نكن يك جرم كوچك 75 كيلويى هستى مركّب از گوشت‏ و استخوان و پى و دنبه. به قول على(ع) فيك انطوى العالم الأكبرو... يك دنياى پيچيده در تو فشرده‏سازى شده. لذا هر چى ميخواى از خودت بخواه. به قول بابا افضل كاشانى: از خود بطلب هر آنچه‏ خواهى كه تويى. اين رو بنده به خط نستعليق در دهه 80 نوشتم. يعنى: به مُشك چين و چگل نيست بوى گُل محتاج - كه نافه هاش ز بندِ قباى خويشتن است. حافظ... گلِ زنده و خوشبو رو تا حالا ديدى‏ يكى برداره با ادكلن معطّر كنه؟ اونوخ ما خانه‏هاى تاريخى و قديميمون رو تخريب مى‏كنيم. مرمت هم كه مى‏كنيم، به ظاهر شيك‏ مى‏كنيم ولى قدمتشو نابود مى‏كنيم و ديگه اون روح قبل رو نداره. يعنى‏ يه جور تخريبِ ديگه. بعد كلّى هزينه مى‏كنيم برم كنار برج كجِ پيزا، راست بايستيم و عكس سلفى بگيريم. حواسمون نيست كه به قول‏ حافظ: گنج عافيتت در سراى خويشتن است. بعضى‏ها وقتى يك جمله قشنگ رو در اين شبكه‌‏هاى اجتماعى‏ مى‏بينند كه دلنشينه و حرف دل اونارو زده. زيرشو نگاه مى‏كنند بيشتر دوست دارند گوينده‌‏ش فلان شاعر يا نويسنده خارجى باشه تا يكى از متفكّران وطنى. به قول قرآن بيگانه‏‌پرستند. جملات اجنبى رو دوستتر دارند: اذا هم يستبشرون... اما بومى‏‌هارو: اشمئزّت. همچين‏ ناخرسندند. زمر: 45... جمع‌‏بندى: خودباور و خوداتّكا باش! خودتو ببين! گاهى آينه را مقابلت بگذار و به خودت و داشته‏هايت نگاه كن! عرضم تمام!


برچسب‌ها: رادیو, رادیو معارف, حافظ, قرآن
 |+| نوشته شده در  یکشنبه سوم آبان ۱۳۹۴ساعت 11:30  توسط شیخ 02537832100  | 

فایل صوتی (مدیافایر)  لینک کمکی (ساوند کلود)

به نام او که پدیده‌های نافع را از امتیاز بقا و مکث در زمین برخوردار می‌کند. رعد: 17. ميگن: همّت بلند دار كه مردان روزگار / از همّت بلند به جايى رسيده‌‏اند بلندهمتى يعنى قانع‏‌نبودن به وضع موجود و در پى فضاها و افق‏‌هاى‏ تازه بودن. اين حالت بايد آسيب‏شناسى بشه. چون دو جور بلندهمّتى‏ يا همان بلندپروازى داريم: پسنديده، ناپسند. گاهى تحت تعريف «پا از گليم خود فراتر گذاشتن»ه. خب اين خوب  نيست. شما ليست دارائیها و امكاناتتو دارى و به محدودبودنشون هم واقفى. در عين حال از سر غرور يا جوزدگى يا پُزدادن يا روكم‏كنى سراغ سنگ بزرگ زدن ميرى. كلاهى انتخاب مى‌‏كنى كه براى سرت گشاده. شعرى شروع مى‏كنى به‏ سرودن كه دانشت اونقدر نيست كه بتونى تمومش كنى. توو قافيه‏ش‏ مى‏مونى. اين خوب نيست. ببينيد! چند جا قرآن به انسان گفته: استُپ! جلو نرو. اگر دانش چيزى رو ندارى، ورود نكن: لاتقْفُ ما ليسَ لك به‏ علم: اسرى: 36. با اينكه يه جاهايى گفته: لاتَخافوهُم: از دشمن‏ نترسيد. پيشروى كنيد! آل‏عمران: 175. يه جاهايى گفته: خودتو دستى‏دستى به هلاكت نينداز. خودكشى با شهادت‏طلبى فرق داره: لاتلقوا بايديكم الى التهلكه. بقره: 195. چون هر تهوّرى ستودنى‏ نيست. جسارتِ كلاغ در اينكه پا در كفش كبك كنه و بخواد راه‏رفتن‏
اين پرنده رو بياموزه، ممدوح نيست. يا شغال اگه بخواد با گريم‏كردن، خودشو جاى طاووس جا بزنه، به قول مولوى آخرش رسوا ميشه. لذا ترك‏ها ميگن: اُز بيلديگين اُينا. اونى رو كه بلدى برقص و بازى كن. در غريبى لاف نزن. حافظ! نه حدّ ماست چنين لاف‏ها زدن / پا از گليم‏ خويش چرا بيشتر كشيم؟ يا: آن سرزنش كه كرد تو را دوست حافظا! / بيش از گليم خويش مگر پا كشيده‏اى؟ يعنى: لقمه گنده‏تر از دهانت رو نه بردار; نه آرزوشو بكن! ببينيد اگه پيامبر صلوات الله عليه فرموده: من‏ بعد از خودم نگران امّتم. مى‏ترسم دچار طول‏الأمل بشند: آرزوى دراز. با اين وصف پس چرا ميگن: آرزو بر جوانان عيب نيست؟ مگه همين‏ حافظ نگفته: بس طور عجب لازم ايام شباب است؟ جوان بايد جوانى‏ كنه. رندى و هوسناكى در عهد شباب اولى. بايد براى آينده‏ش نقشه‏ بكشه... بعله بايد نقشه بكشه; ولى خيال‏پردازيى نكنه بى‏اعتنا به‏ امكانات و دارائيهاش. مثلاً تو آرزو كنى قصرى داشته باشى مجلّل و درندشت. خب چنين قصرى مواد و مصالح و هزينه‏اى مى‏خواد كه ايل‏ و طايفه تو هم جمع شن، از پسش بر نميان. و تازه حريفش بشن، از كجا يقين دارى زنده بمونى وقتى آماده شد؟ اى بسا آرزو كه خاك‏ شده. اين بلندهمّتى خوب نيست. بله اگر قصرى كه توى ذهنت‏ هست، يك اثر معمارى مثل تاج محل در آگراى هندوستان باشه كه‏ بنده رفتم، از عجايب هفتگانه جهان. بگى اگه بودم، خودم بهره ببرم. اگه نبودم، ديگران تا قيامت قيامت بيان لذّت تماشاى اين بنارو ببرند. آرشيتكت‏ها توش بگردن و بچرخن و پايان‏نامه معمارى بنويسن. اين‏ به نظرم آرزوى خوبيه. چون به عمر خودت محدودش نكردى. ببينيد اكثر ما همه چيزو براى دنياى خودمون مى‏خوايم. و دنيامونم محدوده‏ و پايانش هم نامشخّص. هر لحظه ممكنه من بميرم. فقط خدا عالمه به‏ وقتش. لا يُجلّيها لوقتِها الاّ هو. اعراف: 187. من رضا شيخ محمدى اگه‏ زرنگ باشم بايد بلندهمّتى‏ها و آرزوهامو محدود نكنم به دايره‏ عمرم... ببين سعدى شيرازى از اون زِبر و زرنگ‏هاست. آرزوش اينه‏ يك اثر هنرى تأليف كنه اسمشو بذاره گلستان; اما گلستانى كه هميشه‏ خوش باشد. حاوى گلهايى نباشه كه به باغ آمد از اين راه و از آن‏ خواهد شد. حافظ. بلكه از باد و باران نيابد گزند. فردوسى. ببينيد اين‏ يك بلندهمّتى واقعگرايانه است. چون فناى خودش تووش لحاظ كرده. گفته كتابم باشه. من باشم نباشم مهم نيست. غرض نقشى است‏ كز ما باز ماند. اين آدم به آرزوش رسيد. الان 780 ساله از تصنيف‏ گلستان مى‏گذره; اما پلاسيده نشده. تازه است و برخوردار از امتیاز «نافعیّت و ماکثیّت در زمین» که قرآن میگه. (رعد: 17) غير از سعدى يك‏ شخصيت معرفى كنم كه قرآن تحسينش كرده. گفته الگوى شما مردان‏ هم هست; همچنان سرمشق بانوان است. ببين چه واقعگرايانه‏ بلندهمتى مى‏كنه; چون پرنده فكر و خيال‏پردازى‏شو برده تا آنسوى‏ دايره حيات نباتى. ميگه: ربّ ابن لى عندك بيتاً فى الجنّه. سوره تحريم: 11. همون قصر را كه در بالا گفتيم آرزو كرده ولى فرادنيايى. اين زن‏ توجه داشته به امكاناتش. حواسش بوده آنسوى مرز دنيا هم در حوزه‏ استحفاظى اوست. اينجا ملكه شاه شاهان بوده. بهترين زندگى مرفّه‏ رو داشته; ولى نه كه فانيست. ميگه: چه فايده؟ من بسَم نيست. اينو ميگن: زياده‏خواهى مثبت. در كمال بلندهمّتى و بلندپروازى مى‏گه: خدايا! پيش خودت در بهشت براى من خانه‏اى بساز!... اگر چنين‏ آرزويى كردى، ديگه بر تو عيب نيست. حتى طولِ اَملت مايه نگرانى‏ پيامبر هم نيست. اگه اينجورى تونستى بلندهمّت باشى، عالى! همّت‏ بلند دار كه مردان روزگار (و نيز زنان دوران) / از همّت بلند به جايى‏ رسيده‏‌اند. عرضم تمام!

مطلب مرتبط:

http://eshq.ir/post/432

ترس خوب؛ ترس بد


برچسب‌ها: رادیو معارف, سعدی, عسل و مثل
 |+| نوشته شده در  یکشنبه سوم آبان ۱۳۹۴ساعت 11:23  توسط شیخ 02537832100  | 

دریافت فایل صوتی: از پیکوفایل: اینجا / از مدیافایر: اینجا / از ساوند کلود: اینجا

به نام او که در عین قدرت بر انتقام، بخشنده است. از دعای افتتاح. ميگن: افتادگى آموز اگر طالب فيضى / هرگز نخورد آب زمينى كه بلند است‏
«تواضع» از كلمات ارزشى فرهنگ ماست با معدّل مثبت؛ ولى بعد از موشكافى مى‏‌بينيم گاه از موضع ضعف است و گاه قدرت. و هر دو ارزش يكسانى نداره.
انسان ضعيف به خاطر نياز به چيزى كه در دست ديگرى است به او ابراز ارادت مى‏‌كند. شاگرد و جويندۀ دانش‏ كه به علم يا نمرۀ يك استاد دانشگاه محتاج است، به قول حافظ مقابلش «اقرار بندگى و اظهار چاكرى» مى‏‌كند تا كارش راه بيفتد. حتى‏ بدخلقى‏‌هاى احتماليشو تحمّل مى‏‌كنه. اين تواضع، معامله‏‌گرانه و منفعت‏‌جويانه است و به زعم بنده فضيلت اخلاقى نيست.
شيطان هم‏ از اين تواضع‏‌ها بلد است. شيطان به قول على(ع) در خطبۀ 192 نهج‌البلاغه: امام‏ متعصّبينه و با يك من عسل هم نمى‏‌شود خوردش؛ اندِ گردنكش‏‌هاست؛ مى‏‌گويد: به آدم سجده نمى‏‌كنم كه نمى‏‌كنم. خب؟ اما همين‏ شيطان در راستاى قولى كه داده كه نمى‏ذارم اكثر انسان‏ها شاكر باشند: لاتَجِدُ أكثرَهم شاكرين (اعراف: 17) كارشو با آدم و حوا شروع‏ مى‏كنه. و براى اينكه فريبشون بده، موقتاً از قلدری و گردنكشى دست‏ برمى‏داره. نه که تواضع کنه؛ خیر؛ ولی چون مى‏دونه كه: درشتى و تندى نيايد به كار - به نرمى برآيد ز سوراخ، مار؛ با فيگورِ «ناصح‏‌نما» وارد ميشه و قسم مى‏خوره كه‏ خيرخواه آن دو است: قاسَمَهُما أنّى لكُما من النّاصحين (اعراف: 21) با اين نرمى به نتيجه هم رسيد و به خوردن ميوۀ ممنوعه وادارشان كرد.
بسيارى از تواضع‏‌ها سودجويانه است. افتادگى كن تا بهره ببرى: آب در تو جمع بشه: هرگز نخورد آب زمينى كه بلند است! خب این ارزشش کمه. ترك‏‌ها مى‏‌گويند: سو واردُر مثلدَه تاپار چوقّورى - قالار دينگه يِرْلَرْ هميشه قورى. طبق قاعدۀ فيزيك، آب در گودى‏‌ها جمع مى‏‌شود و زمين‏‌هاى مرتفع، آبگير نيست و خشك مى‏‌مانَد. لذا سر فرود بيار؛ ولى‏ بدان چیزی را از دست ندادی؛ به سربلندى بعدش فكر كن. کمی صبوری کن؛ اما بعد از تلخی نوبت شیرینی میاد: صَبروا أيّاماً قصيرةً، أعقَبَتهُم راحةً طويلة. خطبۀ 193. مثل الاّكلنگ بيا پايين تا برى بالا: بر آستان جانان گر سر توان نهادن / گلبانگ سربلندى بر آسمان توان زد (حافظ). مثل‏ مستكبرين نباش كه نهايتاً با مُخ خوردند زمين: اِنّ الّذين يَستكبرون‏ عن عبادتى، درست است اولّش اُلدرم پُلدرم كردند؛ ولى: سَيدخُلون جهنّمَ داخِرين‏ (غافر: 60): فوّاره چون بلند شود، سرنگون شود. از سرنوشتِ تير پرتابى عبرت بگیر: به بال و پر مرو از ره كه تير پرتابى - هوا گرفت زمانى ولى به خاك‏ نشست (حافظ)
اما اگر اوّلش «وَضَعنا عنكَ وِزرَك» باشى، منتهى ميشه‏ به: رَفَعنا لكَ ذكرَك. انشراح: 2 و 4: از آن زمان كه بر اين آستان نهادم‏ سر - فراز مسند خورشيد تكيه‏‌گاه من است (حافظ).
ببینید این مدل تواضع خب از تکبّر بهتره؛ ولی خضوع از نوع اول است که يك معامله است: فروتنى بده؛ سربلندى‏ بگير!
اما ما يك مدل تواضع ديگه هم داريم: تواضع از موضع قدرت. تو نمى‏‌خواهى با كوچك‏‌كردنِ خودت به بزرگى برسى؛ بزرگ‏ هستى! با اين حال به طرف مى‏گى: مخلصم و چاكرم! اين يك امتياز اخلاقى است. بد نیست نگاهی بکنیم به این نوع متواضعین:
اولين متواضع به اين روش، خودِ خداست! او با آنكه‏ عزيز، ذوانتقام و شديدُالمحال است: سختگير (رعد: 13) اما شرمناك‏ است! در قدرت و قوت خدا همين بس كه حاکم است و محکوم نست؛ مستنطق است و پاسخگو نيست؛ به قول فروغى بسطامى:
ز تو خواهش‏ غرامت نكند تنى كه كُشتى - ز تو آرزوى  مرهم نكند دلى كه خستى‏
مولاناگفتنی:
خيره‏‌كُشى است ما را، دارد دلى چو خارا - بُكشد كَسش نگويد تدبير خونبها كن!
حافظ این مضمون را اینگونه دیده:
دلبرم شاهد و طفل است و به‏ بازى روزى - بكُشد زارم و در شرع نباشد گنهش
خداست‏ ديگه؛ هر كار عشقشه ميكنه! يَفعلُ ما يُريد (حج: 14)
البته از باب استدراک بگویم که از برخى‏ آيات مثل لِئَلاّ يكونَ لِلنّاسِ على اللهِ حُجّ‏ةٌ بعدَ الرُّسُل (نسأ: 165) بر مى‏‌آيد که خدا در عین استنطاق، پاسخگو هم هست كه در جاى خودش بايد بحثشو كرد؛ اما در كل‏ معروف است که حضرت حق: «يَسئل و لايُسئَل» است: بازخواست مى‏‌كند؛ اما بازخواست نمى‏‌شود. خب؟ اما همين خدا كه: هر چه كند ز شاهدى‏ كَس نكند ملامتش (سعدى) در عين قدرت بر مجازات، بخشنده‏ هم هست.
در قرآن آمده: مجازات شما براى خدا آسان است: انّ ذلكَ على‏ الله يسير. يا: كارى ندارد براى خدا تبديل و تعويض انسان‌های ناسپاس با آدم‌های مطيع: اِن يَشَأ يُذْهِبكُم. اما در عين حال روی دیگر سکه این است که خدا مجازات مجرمان را به تأخير مى‏‌اندازد: اِملاء و امهال مى‏‌كند و حتى مى‏‌بخشه؛ در عینِ قدرت بر مجازات می‌بخشد: الحمدُ للهِ على عفوِهِ بعد قُدرتِه. (دعاى افتتاح‏)
این بخشش ارزشمند است.
فراتر از آن: خدا اهل شرم و تواضع است. در حديث قدسی داريم كه خدا مى‏‌گويد: وقتى بنده‏‌اى چند بار مرا بخواند و اجابتش نكنم، از او خجالت‏ مى‏‌كشم: اِستَحيَيْتُ مِن عبدى. این همان خدايى است كه دو بار در قرآن گفته: «اللهُ لايَستَحيى» من صريح و رُك‏‌گو و بى‏‌رودربايستى هستم و حیا نمی‌کنم؛ اما به بعضی جاها که مى‏‌رسد، مى‏‌فرمايد: خجالت مى‏‌كشم! از بنده‌ای که کارش را راه نیندازم شرمگینم. سعدى به‏ اين حديث قدسى در اول گلستانش اشاره كرده و اين شعر معروف را هم در ذيلش سروده:
كرم‏ بين و لطف خداوندگار - گنه بنده كرده است و او شرمسار. اينو ميگن: خضوع در عين قدرت.
يا نگاه كن خدا نياز به خوب‏‌بودن و خوبى‏‌كردنِ بنده ندارد. محتاج عبادت بنده نيست. حديث در اين باره‏؟؟ نماز و روزه‌ای که از ما خواسته، مايۀ ترقى ماست. ما بايد پيشقدم باشيم براى‏ خير. اما خدا مدام فرموده چنين و چنان كنید. و گفته كه به خاطر خودتان‏ چنين كنيد: اِن أحسنتُم احسنتم لأنفسكم. اسرى: 7. نوزده بار در قرآن‏ گفته: چيزى كه از شما مى‏‌خواهم براى خودتان خوب است: خَيرٌ لكُم. در عين بى‏‌نيازى، از بنده‏‌اش منّت‏‌كشى مى‏‌كند. پس اولين «متواضع در عين قدرت» خود خداست.
متواضع بعدى پيامبر و معصومين(ع) هستند. با آنكه امّت به زيارت‏ آنها در دنيا و شفاعتشان در آخرت محتاج است و آن‏ها هم نيازى به‏ پول و تمجید امّت ندارند (لانُريد منكُم جزاءً و لاشُكورا. دهر: 9) اگر  هم چيزى خواستند به حساب خودمان مى‏‌ريزند: ما سَئلتُكُم من أجر فهو لكُم. سبأ: 47 با اين حال بى‏‌هيچ بزرگی‌فروشی در بین مردم زيستند و از سوى مردمانى‏ كه آن مردمان به آنها محتاج بودند، چوب و سنگ و تيغ و سنان‏ خوردند و مظلومانه هم رفتند. اين هم فروتنى از سرِ اقتدارِ نبى و ولى.
در مرحلۀ پايينتر هم پيروان ائمّه كه به حاكميّت رسيدند، متواضعند. گاه‏ رهبر انقلابند ولى مى‏‌گويند: به من خدمتگذار بگوييد بهتر است تا رهبر بگوييد. يا: من در پيروزى انقلاب هيچ سهمى نداشتم.
چنين تواضع‏‌هاى از موضع قدرتى كه نوع دوم تواضع است، قيمتى‏ است. رفتارى است كه حالت بده‏‌بستان ندارد. يك تعارف و نمايش‏ِ فريبندۀ خاكسارى که شیطان هم مشابهش را بلد است، نیست. اهرمى براى نيل به سودِ بيشتر و بالاتر نيست.
اگر تواضع، كليد درِ جنّت است، حتماً مدلى است كه از يك قدرتمند صادر می‌شود؛ وگرنه به‏ قول شاعر: گدا گر تواضع كند، خوى اوست
کوتاه‌سخن اینکه: تواضع ز گردن‌فرازان‏ نكوست. فخری ندارد آن افتادگيى كه به نيّت «طلب فيض» بهش متوسّل مي‌شوند؛ چون کیست که نداند که: هرگز نخورد آب زمينى كه بلند است؟ عرضم تمام!
ویرایش و افزودن لینک پیکوفایل با افزودن بنر در فایل mp3 در 97/9


برچسب‌ها: رادیو معارف, عسل و مثل, امام علی, نهج‌البلاغه
 |+| نوشته شده در  یکشنبه سوم آبان ۱۳۹۴ساعت 1:34  توسط شیخ 02537832100  | 

فایل صوتی  (مدیافایر)  لینک کمکی (ساوندکلود)

به نام خدایی که لباس گرسنگی و ترس را به جزای بزهکاری گنهکاران، بر اندامشان می‌چشاند. نحل: 112. ميگن: هر چه كنى به خود كنى، گر همه نيك و بد كنى. ببينيد ما يك‏ اصل مكافات عمل داريم. يعنى عمل خوب، پاداش داره. عمل بد، جريمه: قبض موبايلتو به موقع مى‏پردازى، مخابرات به عنوان‏ خوش‏حسابى چند دقيقه بهت مكالمه رايگان ميده. از اونور در پرداخت اقساط وام بانك تأخير مى‏كنى، ازت ديركرد مى‏گيرند. يعنى به قول حافظ: هر عمل اجرى و هر كِرده جزايى دارد قرآن هم ميگه: فاصابَهُم سيئاتُ ما عملوا. نحل: 34. جماعتى كه مرتكب بزهكارى شدند، ولشون نكرديم: به كيفر اعمال‏ زشتشان رسيدند. اين يه مطلب... ولى موضوع برنامه ما يعنى «هر چه‏ كنى به خود كنى» يك مرحله از قصه مكافات عمل بالاتره. نميگه: در نهايت بهت پاداش مى‏دهند يا مجازاتت مى‏كنن. ميگه: هر كارى توو دنيا بكنى حتى با ديگرى، انگار با خودت اين كارو كردى. مستقيم به‏ خودت وصله. چون: بنى‏آدم اعضاى يك پيكرند. چه به خودت چه به‏ ديگرى لطمه وارد كنى، نه كه همه روى يك كشتى سواريم، همه‏ آسيب مى‏بينند; از جمله خودت. زير پاى خودتو سوراخ كردى، ولى‏ كشتى غرق ميشه. اذا فسد العالِم بلكه اذا فسد الأنسان، فسد العالَم. لذا قرآن ميگه: مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسً... هر كس يك نفرو از هستى ساقط كنه، انگار جامعه رو به كُشتن داده. احياى يك نفر هم در حكم احياى‏ جامعه است; چون يكپارچه هستند: وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ‏ جَمِيعاً. مائده:32. لذا قرآن در سوره روم آيه 44 مى‏فرمايد: من كَفَر فعليه كفرُه: كفرِ كافر به زيان خودشه. تفِ سربالاست. نوعى شكلك‌‏درآوردن مقابل آينه‏ است. اونى كه در آينه داره استهزأ ميشه، خودتى نه ديگرى! سپهر آيينهء عدل است شايد (يعنى شايسته است) / هر آنچه از تو بيند وانمايد... همچنانكه: مَن عمل صالحاً فلانفسهم يمهدون. فرد نيكوكار زير گنبدِ دنيا، نواى گوشنوازى توليد كرده كه پژواكش به‏ سمت خود او برمى‏گردد و از گوشنوازيش بهره‏مند ميشه.
و يك گريز به مناسبت ايام محرّم كه تووش هستيم: پيامبر اسلام صلوات الله عليه فرمود من در ازاى رسالت، چيزى از شما مردم نمى‏خوام: لانُريدُ منكم جزاءاً و لا شُكوراً: نه پول مى‏خوام نه‏ تشكر و تقدير. انسان: 9. فقط سفارشِ دوستى اهلبيتشو كرد: الاّ المودّة فى القربى. شورى: 23. مردم فك كردن ايشون داره سنگ خودشو به‏ سينه مى‏زنه. چيزى به خودش مى‏رسه. فرمود: اينم براى خودتونه. مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرً فَهُوَ لَكُمْ. سبأ: 47. شما در دنيا به زيارت معصوم و در آخرت به شفاعتشون محتاجيد. ما از شما بى‏نيازيم. آقا عمل نشد. يعنى نه پول به پيامبر دادند / نه مدال‏ افتخار / نه مودّت به اقرباش. تازه به جاش اومدند آزار و اذيت و چوب و سنگ و تير و سنان... فجايع روز عاشورا... و خبر نداشتند كه‏ در واقع به خودشان مودّت نكردند. به خودشون تير زدند. خودشون‏ رو كشتند نه امام حسين و اصحابش را. لذا شنيدم اشقيا و قتله كربلا وقتى به چنگ مختار افتادند، قريب به‏ اتفاقشون به همون شكلى كه در كربلا جنايت كرده بودند، تقاص‏ شدند. گفت: اگر تير زدند با تير بكشيدشون. اگر سنگ زدند با سنگ. نيزه زدند با نيزه. حتى طرف، لباس آقا حضرت عبّاس(ع) را غارت كرده؛ دستگير كه شد، دستور دادند لختش كنند. نتيجه‏‌گيرى: دنيا مثل گنبد و آينه است. هر صدا و تصويرى توليد كنى، به سمت‏ خودت منعكس ميشه. هر چه كنى به خود كنى گر همه نيك و بد كنى. عرضم تمام!


برچسب‌ها: رادیو معارف, قرآن, عاشورا, عسل و مثل
 |+| نوشته شده در  یکشنبه سوم آبان ۱۳۹۴ساعت 1:27  توسط شیخ 02537832100  | 

فایل صوتی (مدیافایر)   لینک کمکی (ساوند کلود)

به نام خدايى كه هم به رهاكردنِ ظاهر گناهان امر كرد و هم به وانهادنِ‏ باطنِ گناهان. انعام: 120
ميگن: از كوزه همان برون تراود كه در اوست... ببينيد كوزه ظرفى راستگوست. دروغ توو كارش نيست: اگه داخلش عسلِ مصفّا باشه، تراوشاتشم عسله. اگه زهر هلاهل باشه، بازم خودش رو لو ميده و ميگه مايع كُشنده درون منه. انسان‏ها مع‏الأسف اينجورى نيستند. گاهى‏ ظاهر و باطنشون ناسازگاره. براى مثال بعضى دشمنان پيامبر، به ظاهر آراسته و خوش‏پوش بودند; اونقدر كه خودِ پيامبرم تحت تأثير قرار مى‏گرفت: اًِّذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ. آيه 4 سوره منافقين. جمله‏بندى‏هاشونم زيبا و دلفريب بود: يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ. بقره: 204. يعنى‏ دكوراسيونشون دلبرانه بود; اما درونشون، زشت و آلوده به پليدى. و حتى آخرِ خشونت و دشمنى بود. به قول قرآن:  «الدّالخصام». نهايتِ‏ خصومت... و از ترس اينكه لو برند، خدارم شاهد مى‏گرفتند كه ظاهر و باطنشون يكى است: يُشهدُ اللهُ على ما فى قلبِه. در حالى كه شهادتشون هم دروغ بود و مصداق تازه‏اى از دوروئى‏شون. عجيبه اين حالت بعد از مرگ اين جماعت هم هست. طرف مى‏بينى‏ كافِره. داره در آتش عذاب مى‏سوزه; اما قبرش معمارى جذّابى داره. به قول مولوى: ظاهرش چون گور كافِر پرحُلَل / وز درون قهر خدا عزّوجل... حالا بد نيست بدانيد به اين نكته حضرت زينب سلام الله عليها خطاب به مردم كوفه بعد از قصّه كربلا اشاره كرد. فرمود: شما ظاهر غلط‌اندازى داريد. بر مصائب ما گريه و مويه مى‏كنيد. اما چه فايده؟ گاهى عاشقيد گاهى فارغ... دورنگيد... حالا بنده پدربزرگى داشتم. تعبير مى‏كرد: بعضيها طبّالٌ على اليزيدند و باكً على الحسين. شبيه حرفى كه فرزدق شاعر به امام حسين(ع) زد. گفت: خيالتو راحت كنم: دلهاى كوفيان با توست; اما شمشيرهاشون عليه تو. اما القلوبُ فمعَك و اما السيوفُ فمع بنى‏اميّه... زينب كبرى سلام الله عليها هم به كوفيان بى‏وفا مى‏فرمايد: شما ظاهر و باطنتون با هم ناهماهنگه و اضافه مى‏كنند: مثل نقره‏كارى روى سنگ قبر مى‏مونيد! كَفِضَ‏ًْ على ملحودًَْ. بازديدكننده‏ها از جلوه‏هاى هنرى و معمارى قبر استفاده مى‏كنند و لذّت مى‏برند; ولى به حال مرده بدعاقبت سودى‏ نداره: همچو گور كافِران پر دود و نار / وز برون بربسته صد نقش و نگار... اى كاش «قلوبُهم معنا و قنابلُهم علينا» نبوديد. ظرفى بوديد كه هم محتوياتش عسل باشه هم تراوشاتش. مثل كوزه: از كوزه همان‏ برون تراود كه در اوست! عرضم تمام!


برچسب‌ها: رادیو معارف, عسل و مثل
 |+| نوشته شده در  یکشنبه سوم آبان ۱۳۹۴ساعت 0:55  توسط شیخ 02537832100  | 

دریافت فایل صوتی

به نام او که زنده‌کننده است و میراننده... بیماری‌دِه و شفابخش!. شعرا: 80... میگن: اگر با من نبودش هیچ میلی - چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟... معشوق، فک نکنید همیشه با نفع‌رسانی، عاشق رو می‌نوازه. گاهی مثل حضرت ایوب علیه السلام او رو دچار «مسّ ضُرّ» میکنه: لمس خسارت! انبیا: 83 و در مال و جان و ثمرات زندگیش نقص و کاستی ایجاد میکنه (بقره: 155) ولی در واقع دووسـِـش داره... ضربُ الحبیب علی الحبیبِ زبیبٌ... بلایی کز حبیب آید، به شیرینی کشمشه! پس: هزارش مرحبا گفتیم... حافظ... قرآن، برای خدایی که خودشو کاندید کرده که مدعُو باشه یعنی توسط بنده خوانده و پرستیده بشه، دو تا شرط در نظر گرفته: لا تدعُ من دونِ الله ما لا ینفعُک و لایضرُّک. یونس: 106... خدایانی که نه نافعند و نه ضررزننده، دروغیـَـن. خدای واقعی باید بتونه ضرر هم بزنه. لذا بندهء چنین خدایی باید خودشو مهیا کنه که آماج تیرهای مصیبت قرار بگیره. در واقع کارش سخته: هم از سمت معشوق مورد ابتلاست؛ دشمن هم که جای خود داره... جرمشم خوبیشه! غیر خوبی جرم یوسف چیست پس؟ مولوی... جرمی ندارم بیش از این کز دل هوادارم تو را. شمس تبریزی. لذا خارجیها میگن: a bad vessel is seldom broken... ا بد وِسـِـل، ایز سلدِم بروکن... یک بشقاب معیوب و بدریخت، به ندرت میشکنه... لذا هر چی سنگه، مال بشقاب قشنگه! البلاء للولاء. قرآن میگه: در قصهء اصحاب اخدود، شماری از موءمنان در آتش انتقام دشمن سوختند و خطاشون این بود که زلف به ابروی جانان گره کرده بودند: و ما نقموا منهم الا ان یوءمنوا بالله العزیز الحمید. بروج: 8: زبان حالشون این بود: تا کار خود به ابروی جانان گشاده‌ایم - بر ما بسی کمان ملامت کشیده‌اند / قومی که بسته‌اند کمر در شکست ما - غیر از صفا در آینهء ما چه دیده‌اند؟.... حافظ و صائب تبریزی....  دیدی بچه‌های شیطان سنگ میزنند به قطارِ در حال حرکت... اینو شهید مطهری هم بهش اشاره کرده... اتفاقا تا قطار ساکنه، کسی باهاش کار نداره... به جزای تحرک، ضربه میخوره. یا بچه‌ها سنگ میزنند به تصویر ماه در آب. انگار نمیتونند زیبایی ماه رو تحمل کنند: تو زیبایی و زیبایی در اینجا کم گناهی نیست / هزاران سنگ خواهد خورد در مرداب، ماه اینجا.... فاضل نظری.... مردم خباثت‌پیشهء زمان لوط پیامبر که: کانت تعمل الخبائث: انبیا: 74 مصمم شدند مومنان رو از شهر بیرون کنند. امر به اخراج: اخرجوهم من قریتکم... آخه به چه جرمی؟ انهم اناسٌ یتطهّرون. اعراف: 82... به جرم عشق توام می‌کشند و غوغایی است / تو نیز بر لب بام آ که خوش تماشایی است... یعنی قصه برعکسه. به جای جایزه‌دادن، مجازات میکنند: فلک به مردم نادان دهد زمام مراد / تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس! حافظ... گاهی جرم فرد، حتی صفا و ایمان و فضل و دانششم نیست؛ بلکه حیاتشه! میگن: همینکه زنده‌ای مجرمی... ای بابا... باید نباشی! وجودُک ذنبٌ لا یقاسُ به ذنبٌ... جمع‌بندی: از عاشق، مظلومتر خودشه. وضع غریبی داره. هم از دشمن زخم میخوره؛ هم لیلی از سر میل و محبت، کاسه‌شو میشکنه. عرضم تمام!


برچسب‌ها: رادیو معارف, عسل و مثل
 |+| نوشته شده در  دوشنبه بیستم مهر ۱۳۹۴ساعت 0:55  توسط شیخ 02537832100  | 

به نام خدایی که سودزایی ربا را نابود کرد و صدقه را فزونی بخشید. بقره: 276
میگن: هر که گریزد ز خراجات شاه - بارکش غول بیابان شود. گاهی انسان به خیال خودش میخواد زرنگی کنه. خمس و زکات و فطریّه یا مالیات و عوارض شهروندی رو نمی‌پردازه؛ ولی درگیر خسارات مالی بزرگتری میشه و عوضش درمیاد.
اونایی که تحمّل نظم و حاکمیّت قوانینِ به ظاهر سفت و سخت رو ندارند، وقتی ورق برمی‌گرده، با وضع بدتری مواجه میشن. علی علیه السلام در خطبۀ 15 می‌فرماید: مَن ضاقَ علیه العدلُ فالجورُ علیه أضیَق. کسی که نتونه عدل رو تحمّل کنه، جور را سختتر و غیرقابل تحمّل‌تر خواهد یافت.
پروین اعتصامی میگه: آنکه بر خوان کریمان کرد پُشت - از لئیمان بشنود حرف درشت
عبدالله فرزند خلیفۀ دوم از بیعت با دستان مبارک علی علیه السلام سر باز زد؛ ولی در نهایت مجبور شد با پای سفّاک معروف: حَجّاج بن یوسف ثقفی بیعت کنه:
از دست‌بوس روی به پابوس کرده‌ای - خاکت به سر! ترقّی معکوس کرده‌ای: جزاءُ مُقبّلِ الاءُستِ الضّراط!
تُرک‌ها میگن: اگر وِرمیَن سن مظالم / آلُر سَندن گوجلو ظالم. اگر به دست خودت وجوهات و مظالم شرعیتو به مستحق نپردازی، ظالم به زور از تو خواهد ستاند. سعدی با لحن تهدیدآمیزی میگه:
چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی - بده! وگرنه ستمگر به زور بستاند
این جملۀ آذری رو از یک استاد سفیدکار شنیدم که: بـُــشدَن بیر چیخر؛ سـِـفدَن ایکّی! فرد دست و دلباز فوقش با تصدّق و بخشش، یه تومن از دست بده (که اونم از کف نداده؛ توی حسابشه) ولی فرد خسیس سرحساب بشه، دو تومن از جیبش میره... دوبله باید خرج کنه.
ظاهراً از صائب تبریزیه:
اگر حرف خردمندان به شیرینی نیاموزی - فلک آن حرف با تلخی بیاموزد به تو روزی
در یک شعر ترکی هم با لحن اخطاردهنده‌ای توصیه به پرداخت مالیات شرعی شده:
اگر ورمرَن دُقُّزی / آلُلار سَندن اُتُّزی / وورالّار سَنه تُــبُّزی!
اگر از پرداخت نه تومان خودداری کنی، از تو به جریمۀ این کار، سی تومان خواهند گرفت و تازه بهت مشت اهانت هم خواهند کوفت.
بنابر این خودت به دست خودت بپردازی، محترمانه‌تره؛ به قول شاعر:
هر که گریزد ز خراجات شاه - بارکش غول بیابان شود. عرضم تمام!

این متن با صدای خودم در استودیوی رادیو معارف ضبط و پخش سراسری شد؛ دریافت فایل صوتی:
از پیکوفایل: اینجا / از پرشینگیگ: اینجا / از مدیافایر: اینجا


برچسب‌ها: رادیو, رادیو معارف, عسل و مثل, قرآن
 |+| نوشته شده در  دوشنبه بیستم مهر ۱۳۹۴ساعت 0:50  توسط شیخ 02537832100  | 

دریافت فایل صوتی

به نام خدایی که انسان را از گل و لای خشکیده و تغییریافته آفرید. حجر: 26... میگن: بنی‌آدم اعضای یک پیکرند. یعنی در عین انفصال ظاهری، نه که از یک گوهر آفریده شده‌ن، پیوسته و متصلند. لذا درست اینه که وقتی یکی از انسان‌ها دچار مشکل میشه، بقیه هم به تب و تاب بیفتند... شبیه بدن انسان که اگر سلامتی یکی از اعضا به مخاطره بیفته، بقیه هم باهاش همدردی میکنند... به خصوص چشم در این ماجرا پیشتازه: مرحوم هادی رنجی با ظرافت گفته: ز چشم خویشتن آموختم رسم رفاقت را / که هر عضوی به درد آید، به حالش دیده می‌گرید! همین نگاه رو امام صادق علیه السلام در وصف موءمنین دارد. می‌فرماید: الموءمنون فی تبارهم و تراحمِهم و تعاطفهم کمثل الجسد: موءمنان در احسان و نیکی به یکدیگر و مهرورزیدن به هم، مانند پیکر انسانند: اذا اشتکی، تداعی له سائرُه بالسّهر و الحُمی... سهر با ه.ی دوچشم.. حمی با ح.ی جیمی... یعنی هرگاه عضوی از بدن به درد آید، اعضای دیگه با بیخوابی و تب، باهاش همراهی می‌کنند. نمیزارن تنها باشه... لذا ناصرخسرو انسانها رو، برگ‌ها و شاخه‌های یک درخت مینامد. میگه: خلق همه یکسره نهال خدایند... چه «خس و خار» باشند و چه «گل و سوسن» وصل به ساقهء اصلی هستند. لذا مواظب این درخت بزرگ باش: هیچ نه برکن تو زین نهال و نه بشکن!... و کسانی که به این یکپارچگی، وقوف داشته باشند، درد دیگران رو درد خودشان خواهند دانست. سعدی میگه: چو بیند کسی زهر در کام خلق / کیش بگذرد آب نوشین ز حلق؟... وقتی دیگران درگیر فقر و فاقه و رنج و عسرتند، فرد برخوردار هم آب و غذا نوش جانش نخواهد شد. یا میگه: توانگر، خود آن لقمه چون میخورد؟ / چو بیند که درویش خون میخورد... عجیبه یکجا در قرآن در ذیل بحث امر به معروف، به جای تعبیر «نهی از منکر» از اصطلاح «تناهیِ از منکر» استفاده شده؛ در حالی که تناهی یعنی خود را نهی کردن نه دیگری را. به یاد بیاریم که علی علیه السلام در خطبهء 105 میفرماید: امرتم بالنهی بعد التناهی... یعنی اول خودتو نهی از منکر کن بعد دیگران رو... حالا در آیهء مورد نظر، بحث در نهی دیگری است؛ ولی از تعبیر تناهی استفاده کرده: فرموده: کانوا لایتناهونَ-عن منکرٍ فعلوه... مائده: 79. در حالی که باید می‌گفت: لاینهون... چرا؟ شاید به خاطر اینکه جامعه را یکپارچه و «خود» فرض کرده. اصلا دیگریی وجود نداره... در واقع وقتی دیگران رو هم از خطا نهی میکنی، خودت رو پرهیز دادی... بنابر این نباید به تعبیر سعدی از محنت دیگران، بیغم بود... چون دیگرانی بکار نیست. همه «خودی»اند... یه جا همین شاعر میگه: تنکدل چو یاران به منزل رسند / نخسبد که واماندگان از پسند... بهش میگن: خوشحال باش! عده‌ای به مقصد رسیدند. میگه: نه! خیالم وقتی راحت میشه که درراه‌ماندگان هم برسند... لذا این شعر جاودان سعدی علیه الرّحمه با الیاف طلا بر فرش نفیسی در سازمان ملل متحد نقش بسته که: بنی‌آدم اعضای یک پیکرند... عرضم تمام!


برچسب‌ها: رادیو معارف, عسل و مثل, سعدی, قرآن
 |+| نوشته شده در  دوشنبه بیستم مهر ۱۳۹۴ساعت 0:48  توسط شیخ 02537832100  | 

دریافت فایل صوتی: از پرشینگیگ: اینجا / از پیکوفایل: اینجا
به نام او که هر چیزی را جفت آفرید. ذاریات: 49.
میگن: موشک جواب موشک!... این شعار در دهۀ 60 خواستۀ مردم از مسئولین نظام بود. مقطعی بود موسوم به جنگ شهرها که صدّام بی‌مهابا حتی تهران و قم رو موشک‌باران کرد. تصوّر بعضی‌ها این بود که مقابله به مثل جایز نیست؛ در حالی که به قول علی(ع): رُدّوا الحجرَ من حیث جاء (نهج‌البلاغه، حکمت 314). سنگ رو باید به همونجایی که ازش پرتاب شده، برگرداند؛ چون به قول حضرت: فانّ الشرّ لایَدفَعُهُ الا الشرّ. شر را جز شر دفع نمی‌کند.
لذا مردم با شعار «موشک جواب موشک» از امام خواستند که به قول خارجی‌ها: سکّۀ طرف را به خودش بپردازند: to pay someone bak in his own coin.
امام هم با اتّکا به آیۀ شریفۀ «فَمنِ اعتَدی علیکُم فاعتدوا علیه بمثلِ ما اعتدی علیکم» اجازۀ تلافی را صادر کردند: زدی ضربتی، ضربتی نوش کن. تعدّی جواب تعدّی.
امام صادق علیه السلام می‌فرماید: اگر عقرب قصد گزیدن ما رو بکنه، کفشمون رو برای مقابله آماده کردیم. کلوخ‌انداز را پاداش سنگ است.
بد نیست بدانید که آیۀ تعدّی در برابر تعدی: بقره: 194 از آیۀ اشدّاءُ علی الکفّار: فتح: 29 قویتره؛ چون حدّ شدت به خرج دادن رو هم مشخّص کرده. میگه خشونت خودت رو بر اساس خشونت خصم تنظیم کن.
گفتنی است که قرآن، حقّ تلافی‌کردن رو حتّی برای دشمن، مسلّم دونسته. میگه: اگه به دشمنان فحش بدید، طبیعیه که مقابله به مثل می‌کنند. و لاتسُبّوا الّذین یَدعون من دونِ الله، فیسُبّوا الله. انعام: 108. نگید تا اونها هم خدا رو سب نکنند.
در خصوص زخم شمشیر هم فرموده: ان یَمسَسکُم قرحٌ فقد مَسّ القومَ قرحٌ مثلُه. آل‌عمران: 140 یعنی: آسیب در برابر آسیب. اونا زدند شمام زدید؛ چیزی که عوض داره گله نداره. یا: اِن تکونوا تألَمون فانّهم یألمونَ کما تألمون. نساء: 104. درد جواب درد. این به اون در.
البته گفته توی بازی «فحش جواب فحش» وارد نشید. معلومه زخم زبان، کاریتر از زخم شمشیره و گرچه فرصت تلافی دارید، ولی نمیرزه. ولی در کل از نگاه قرآن هم مسلّمه که جواب های هویه... ترکها میگن: چالما آقاج قاپُنی؛ چالـُــلّر دمیر قاپُنی... در چوبی رو نزن؛ تا در آهنیت رو نزنن... انگشت مکن رنجه به درکوفتن کس / تا کس نکند رنجه به درکوفتنت مشت.
یا میگه: تا ستمگر نزند لطمه به بازار تو را / ای ستم‌پیشه مزن لطمه به بازار کسی.
جالبه قرآن در بحث قصاص، اسامی چند عضو بدن رو مقابل هم قرار داده: جان به تلافی جان: النّفسُ بالنّفس / چشم عوض چشم: العینُ بالعین / بینی در تقاصِ بینی: ألأنفُ بالأنف، گوش به جبران گوش: ألأذُنُ بالأذُن، دندان مقابل دندان: السنُّ بالسنّ... مائده: 45... یعنی هر لطمه‌ای خوردی همونجور تلافی کن. یعنی در مبارزه باید مشابه‌‌آوری کرد. وقتی دشمن در میدان جنگ رجز میخونه که: اُعلُ هُبل. بت ما زنده باد... پیامبر فرمود: به همون وزن و قافیه بگید: أللهُ أعلی و أجل... خدا برتره...
اگر دشمن با زرق و برق پیش آمد، دیگه نباید با شعار و شمشیر باهاش نبرد کرد: دلایل قوی باید و معنوی: لذا سلیمان نبی که درود حق بر او، در دیدارش با بلقیس، تالار زیبایی با کف‌پوش آینه تدارک میکنه: «صَرحٌ مُمرّدٌ من قَواریر»: نمل: 44... و تا جایی در فن‌آوری پیش میره که ملکۀ صاحب‌جاه، فریب میخوره و آن سرسرا را «آبگیر» می‌پندارد. دامنشو بلند میکنه که خیس نشه و خیط میشه؛ چون آبی در کار نیست: حَسِبَتهُ لُجّةً و کَشَفَت عَن ساقیها.... و وقتی بلقیس میگه: أسلَمتُ مع سلیمان، یعنی: دستام بالا! صحنه‌آرایی سلیمان برنده شد.
پس دکور مقابل دکور... حتی اندیشه باید جواب اندیشه باشه: لذا در عهد ادبیّات غنی عرب، معجزۀ مکتوب و ادیبانه نازل شد؛ یعنی قرآن... البته اگر دشمن به اسم رمان، به مقدّسات اهانت کرد، خب این دیگه جوابش رمان نیست. لذا امام خمینی رحمت الله علیه فرمان به قتل سلمان رشدی داد؛ اما در کل اصل مسلّم اینه که هر چیز را باید با مشابهش تلافی کرد: تعدّی در برابر تعدّی، کفش در جواب عقرب، سنگ در پاسخ کلوخ، زخم به جبران زخم، اعضای بدن به تقاص اعضای بدن، رَجز با رَجز، آبگیرنما در جواب دکوراسیون طاغوتی، اندیشه در برابر اندیشه و موشک جواب موشک! عرضم تمام!


برچسب‌ها: رادیو معارف, عسل و مثل, امام علی, نهج‌البلاغه
 |+| نوشته شده در  یکشنبه نوزدهم مهر ۱۳۹۴ساعت 21:16  توسط شیخ 02537832100  | 
مطالب جدیدتر
مطالب قدیمی‌تر
  بالا