شیخاص!
 
 
دنیای یک شیخ خاص
 
>>> اینجا قبل از انتشار
>>> اینجا بعد از انتشار

 |+| نوشته شده در  جمعه بیست و یکم فروردین ۱۳۸۸ساعت 22:56  توسط شیخ 02537832100  | 

فایل صوتی دکلمه‌ی
فصل درخشان ِ تن به آب زدن مارال - دختر زیبای کرد -
در جلد نخست از رمان ده‌جلدی کلیدر محمود دولت‌آبادی
kalidar mahmood dolatabadi
با صدای: رضا شیخ‌محمّدی
>>> اینجا

 |+| نوشته شده در  پنجشنبه بیستم فروردین ۱۳۸۸ساعت 3:31  توسط شیخ 02537832100  | 

این فیلم سی ثانیه‌ای با گوشی موبایل و با پسوند mp4
و به صورت غیرحرفه‌ای فیلمبرداری شده است.
فیلمبردار، یکی از بستگان محمود ریحانی فروشنده‌ی معروف لوازم‌ خوشنویسی در قم است که این فیلم را برای بنده بلوتوث کرد.
ببینید سه ماشین چطور در سیل گیر افتاده و در هم لوله ‌شده‌اند؟
>>> اینجا

 |+| نوشته شده در  یکشنبه شانزدهم فروردین ۱۳۸۸ساعت 15:33  توسط شیخ 02537832100  | 

آوازم در مایه‌ی سه‌گاه به همراه ضرب حسین فردی
۴ فروردین ۸۸ / بر روی چند بیت از غزلی از خواجوی کرمانی
ای ترک آتش‌رخ بیار آن آب آتش‌فام را
وین جامه‌ی نیلی ز من بستان و در ده جام را
آنلاین گوش کنید و اگر خواستید، دانلود کنید >>> اینجا

 |+| نوشته شده در  یکشنبه نهم فروردین ۱۳۸۸ساعت 14:20  توسط شیخ 02537832100  | 

آواز من در مایه‌ی دشتی در خلوت پارکینگ منزلمان در قم
به یاد محصول تمام دوستی‌ها و دوستیابی‌هابم: لعبتی از جنس فلسفه و وسوسه
۴ فروردین ۸۸ / بر روز غزل حافظ:
ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌کنی / اسباب جمع داری و کاری نمی‌کنی
برای شنیدن آنلاین یا دانلود به اینجا بروید!

 |+| نوشته شده در  سه شنبه چهارم فروردین ۱۳۸۸ساعت 15:30  توسط شیخ 02537832100  | 

تقدیم می‌کنم این پست ناقابل را به محصول تمام دوستی‌ها و دوستیابی‌هایم؛ آنکه لعبتی از جنس فلسفه و وسوسه‌اش نامیده‌ام؛ وفا سبحانی

راقم این سطور در خلال عمر ۴۴ ساله‌اش همواره به یکی از این دو شیوه آموخته است:
یکی همان راه و رسم پاخورده، کلاسیک و عنوان‌دار آموزشی که با تحصیل در مدارس فرهنگی تا مقطع دیپلم، نیز ایضاّ تلمّذ دروس مدوّن حوزوی و حتّی حضور در کلاس‌های آموزش خوشنویسی و آواز به صورت مشخّص و طیّ جدول زمانی، میسّر شده است.
دو دیگر آموزش آزاد و تفنّنی بوده که بی‌هیچ طرح و دورخیز قبلی، اغلب با افتادن در یک جریان و همراه‌شدن با یک جمع دوستانه یا تور مسافرتی یا کلوپ شبانه و حتّی به یمن و مدد تصادف و به قول قرآن «رجماً بالغیب» محقّق گردیده است.
شگفتا که همواره هرچه در مسیر آموزشی نخست تلاش و تکاپو و حتّی استراحت کرده یا به مرخّصی رفته‌ام، تشویق و ترغیب شده‌ام. ولی بابت پویش مسیر دوم - حتّی اگر با بیدارخوابی و رنجه‌کردن و شکنجه‌شدن همراه بوده - نوعاً نه که تمجید نشده‌ام، انگ گرایش به لاطائلات و اتلاف وقت و از کف‌دادن نقد و سرمایه‌ی عمر بر من خورده و به اتّهامات عدیده متهّم و محکوم گردیده‌ام.
این در حالی است که در بطن و متن و حاشیه‌ی کلاس‌های اصلی و محوری، بر موج برخی دوستی‌های فرعی، وارد مسیری برای آموزش آزاد هنری شده‌ام که توفیقات بایسته و پیوسته‌ای نصیب من شده و خروجی آن، دلنوشته‌ها و دلسروده‌های عمیقی بوده است.
ربع قرن پیش در تابستان سال ۱۳۶۳ شمسی که نوزده بهار بیشتر از عمرم نمی‌گذشت، یکی از این جریانات برایم پیش آمد که انداختن زورق تدبیرم بر آن، تقدیر نیکویی رقم زد.
مقطعی بود که تازه در قزوین وارد تحصیلات حوزوی و طلبگی نزد پدرم شده بودم. ایشان در آن سنوات از قم به این شهر رحل اقامت افکنده، صبح‌ها در مدرسه‌ی علمیّه‌ شیخ‌الاءسلام و بعد از ظهرها در مدرسه‌ی قدیمی و کهنه‌ی - صالحیه - که چند پلّه از خیابان مولوی پایینتر بود، تدریس می‌کرد.
صحن مدرسه و اجتماع دوستان با ردا و عبای طلبگی و پیراهن یقه‌سه‌سانتی در کنار حوض بزرگ مدرسه، زمنیه‌ساز یک دوستی موءثّر گردید. پسری با دوچرخه‌ی یاماها به مدرسه می‌آمد و با شیخ ذوالفقار انصاری مباحثه‌ی طلبگی داشت. سنّش از من کمتر بود، ولی چند درس از من جلوتر گذرانده بود. به تدریج صحبت و گفتگو با این پسر که یکی از پاهایش مشکل کوچک و مادرزادی داشت، گل انداخت. من رضا شیخ‌ محمّدی هستم پسر همین آقای تاکندی که اینجا تدریس می‌کند و شما؟
- من سیّد مصطفی صادقی اهل روستای شال اطراف قزوین.
سید مصطفی زمینه‌ی ارتباط مرا با مجلّه‌ی «اطّلاعات هفتگی» فراهم کرد. این مجلّه در شمار مجلاّت تخصّصی ادبیات نبود. مجلّه‌ا‌ی بود هفته‌ویجار که به طور هفتگی بر پیشخوان مجلّه‌فورشی‌ها ظاهر می‌شد. مثل مجلاّتی مشابه، وقتی می‌خریدیش در صفحات مختلف آن مواجه می‌شدی با گونه‌های مختلف تولیدات ادبی، خبری و هنری از عکّاسی تا آشپزی و روش باز و بسته‌کردن اسلحه و روغنکاری آن تا روش داستان‌نویسی تا تحوّلات سیاسی منطقه و خلاصه ملغمه‌ای بود از طنز و جدّی و مناسب برای هر ذوق و سلیقه‌ای.
در خلال صحبت با سیّد مصطفی صادقی گفتم که جسته و گریخته شعر می‌گویم و چیزهایی سر هم می‌کنم. گفت: اتّفاقاً بعضی از طلبه‌های همین مدرسه که ذوقی در این خصوص دارند، نمونه ‌ای از کارهایشان را در اختیار من گذاشته‌اند و برای مجلّه‌ی اطّلاعات هفتگی فرستاده‌ام. از جمله از طبع‌آزمایی‌های صادق مرادی یاد کرد. شیخی که بعدها به خواستگاری خواهرم آمد و لقب اوّلین و بزرگترین داماد آقای تاکندی را به خود اختصاص داد.
صادقی نمونه‌ای از سروده‌های شیخ صادق را برای مجلّه‌ی مزبور پست کرده و پاسخگوی مجلّه هم مدّتی بعد به نقد آن پرداخته و حاصل کار را چاپ کرده بود.
وقتی سیّد مصطفی نامه‌ی چاپ‌شده‌ی شیخ صادق را در مجلّه «اطلاعات هفتگی» به من نشان داد، تصمیم کبرایی گرفتم و آن را عملی هم کردم و خودم به صورت خودجوش در صدد برآمدم تا برخی از ذوق‌آزمائی‌هایم را در حوزه‌ی سرایش شعر برای پاسخگوی مجلّه‌ی مزبور بفرستم تا نقدش کند و اگر در حدّ استانداردهای مورد نظرش بود، چاپ کند.
مجلّّه‌ی مزبور دو صفحه‌ی شعر داشت که در یکی به نام «جوانه‌های ادبی» تجربیّات موفّق نوآموزان خطّه‌ی شعر را به چاپ می‌رساندند و در صفحه‌ی دیگر به نام «تماشاگه‌ راز» اشعار معاریف و مشاهیر را.
ارتباط من با مجلّه‌ی اطّلاعات هفتگی که تا دو سال بعد از آن هم ادامه یافت منجر به آشنایی‌ام با شعرای خوب معاصر زنده‌یادان: قیصر امین‌پور و سید حسن حسینی و نیز ساعد باقری و وحید امیری و عبدالملکیان و پرویز بیگی حبیب‌آبادی و دیگر شعرایی گردید که در مکان فرهنگی معروفی به نام حوزه‌ی اندیشه و هنر اسلامی جمع شده و یک هسته‌ی فرهنگی فعّال تشکیل داده بودند، مکانی که بعدترها به «حوزه‌ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی» تغییر نام یافت.
کم‌کم هنگام تورّق صفحه‌ی عکس مجلّات هفتگی و جوانان حس کردم زمینه برای پروبال‌دادن به ذوق عکّاسی‌ام مساعد است. نمونه‌ی کاریکلماتور که دیدم هوس کردم خودم تولید مثل کنم. نثر ادبی و طنزنگاری‌ها به نمونه‌سازی وسوسه‌ام کرد.
در ادامه، اسکنی از صفحات مجلاّت مزبور که نمونه‌ای از آثار مرا در خود دارد، ارائه شده است.

پاسخ به شعر ارسالی شیخ صادق مرادی
اولین شعر چاپ شده ی من در اطلاعات هفتگیمطلب من در مورد عکس بزکاریکلماتور منکاریکلماتور منشعر من / در روز ازلمثنوی طنز من در مورد صدام اعلام برنده شدنم برای مثنوی طنز صداممطلب معصومه شیخ محمدی خواهرم در مورد عکس صدامکاریکلماتور منکاریکلماتورعکس هواپیما کار من در مجله جوانان امروزکاریکلماتور من


برچسب‌ها: سید مصطفی صادقی, وفا سبحانی, تاکندی
 |+| نوشته شده در  شنبه یکم فروردین ۱۳۸۸ساعت 21:0  توسط شیخ 02537832100  | 

اگر موسیقی اصیل ایرانی را به یک کشور تشبیه کنیم، دستگاه‌ها در حکم شهرهای بزرگ این کشورند. این دستگاه‌ها در یک تقسیم‌بندی عبارتند از: شور، ماهور، همایون، سه‌گاه و چهارگاه.
برخی از این شهرها آنقدر وسیعند که شهرک‌هایی را نیز تحت تابعیّت خود دارند. دستگاه شور پنج زیرمجموعه به اسامی: ابوعطا، دشتی، بیات‌ترک (بیات زند)، افشاری و نوا دارد و ماهور، راست‌پنجگاه را و همایون، بیات اصفهان را تحت پوشش می‌گیرد. به هر یک از این شهرک‌ها مقام یا آواز گفته می‌شود.
گوشه‌ها هم در واقع، کوچه‌های این شهرها و شهرک‌ها را تشکیل می‌دهند. برخی کوچه‌ها خود دارای فرعی هستند؛ برای مثال گوشۀ «کُردبیات» در ابوعطا خود از پسکوچه‌هایی چند تشکیل یافته است.
در میان پنج دستگاه اصلی موسیقی اصیل ایرانی، «شور» دارای جایگاه ممتازی است و بدان «ام‌ّالآواز» اطلاق می‌شود؛ چرا که از بسیاری از دیگردستگاه‌ها بدان گریز می‌زنند و در نغمات آن چرخش‌ می‌کنند و دوباره به دستگاه اول باز می‌گردند.
کلاس‌های ردیف آوازی، اغلب با تدریس نغمات شور آغاز می‌شود.
یکی از گوشه‌ها‌ی زیبای دستگاه شور، گریلی یا گرایلی نام دارد که گویند اصلش «گریۀ لیلی» بوده و از قدیم تا به امروز مورد توجه خوانندگان و نوازندگان بوده است.
«گرایلی» حالتی دارد که الزاماً بر روی اشعاری دارای وزن عروضی «مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (مفاعیلان)» قابل اجراست و چون حس و حال خوبی دارد، فقط بر روی یک بیت اجرا نمی‌شود و می‌تواند در قالب یک بستۀ موسیقایی عرضه شود.
این گوشه سه پسکوچۀ اصلی دارد که در کلاس‌های تدریس آوازی (و سازی؟؟) هر کدام را در یک جلسه به هنرجو تدریس می‌کنند و یک هفته به او فرصت می‌‌دهند تا روی درس مشق کند.
گریلی را می‌توان به شکل تفنّنی و سلیقه‌ای با دیگر گوشه‌های دستگاه شور مثل «عشّاق» و «قرچه» آمیخت و خصوصاً در اجراهای سازی و بدون کلام، به بیات‌اصفهان و شوشتری گریز زد و فروع دیگری بدان افزود و گوشه را گسترش داد؛ ولی پایه‌اش همان سه بخش است.
ده سال پیش نگارندۀ این سطور درس ردیف را در حوزۀ هنری سازمان تبلیغات اسلامی قم در جنب مصلاّی این شهر در نزد حاج داود چاووشی (استاد ردیف که نزد اساتید سلف این شهر چون مرحوم حاج اکبر شحام و بعدترها استاد حمیدرضا نوربخش شاگرد برجستۀ حضرت شجریان تلمّذ کرده بود) تعلیم می‌دید. چاووشی گوشۀ گرایلی را روی این سه بیت معروف خواجه حافظ و در خلال سه‌هفته به من آموخت:
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغـــــر اندازیـم - فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیـم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقـــــــان ریزد - من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم
بهشت عدن اگر خواهی بیا ما به میخانه - که از پای خُمت یکسر به حوض کوثـــــر اندازیم

این ابیات، انطباق خوبی بر گوشۀ گریلی دارد و معنای مورد نظر شاعر به کمک ریتم و ضرباهنگ گوشه به خوبی القا می‌شود. تنها به دو نکته می‌توان انگشت اشکال و انتقاد نهاد:
یکی تحمیلِ ضمّه به فای کلمۀ سقف است و دیگری فاصله‌انداختن بین کلماتِ برافشانی، بشکافی، سازی و مو. که صلاح و صحیح نیست. گوش کنید به سه درسی که استاد چاووشی در حدود سال 77 شمسی به بنده دادند:
درس گرایلی قسمت اول  /  درس گرایلی قسمت دوم  /  درس گرایلی قسمت سوم

حس و حال خوب و شنونده‌پسند گرایلی باعث شد که گروه سرود رادیو معارف که برنامه‌هایش را در قم تولید و در سراسر کشور پخش و روی آنتن می‌فرستد، این گوشه را دقیقاّ بر روی همان شعر ردیف در استودیو اجرا کردند. سرپرست اجرا امیر زینلی (تعزیه‌خوان و ردیف‌دان موسیقی اصیل ایرانی) بود و خوانندگانی چون داود چاووشی و ذبیح‌الله معصومی که از شاگردان درجۀ یک و دوی حمیدرضا نوربخش بودند، در اجرا همکاری کردند. به لحاظ تقیّدات رادیو معارف که بنایش از روز اول بر عدم استفاده از ادوات موسیقی دست‌ساز بشری و اکتفا به آلت موسیقی خداساز (حلق و حنجرۀ انسان) است، در قالب همخوانی (آکاپلا) ضبط شد. به ادّعای چاووشی این اجرا بدون تمرین قبلی و در یک نوبت ضبط شد و لابد از حداقلّ استاندارد لازم برای پخش سراسری برخوردار بود که بارها از رادیوی سراسری معارف پخش گردید.
فایل گرایلی اجرا توسط گروه سرود رادیو معارف قم >>> اینجا

حالا به عقبتر برمی‌گردیم. به سنوات قبل از پیروزی انقلاب که تصنیف گرایلی دستمایۀ استاد فرامرز پایور قرار گرفت تا با تنظیم زیبا و ناز خود آن را برای رادیو تلویزیون ملّی ایران تولید کند. رحمت‌الله بدیعی کمانچه‌اش را زد. دیگر همکاران؟؟
کار در نهایت تحت عنوان گلهای تازه شماره 166 به گلزار بیهمتای شعر و موسیقی ایران پیشکش شد. شعری که در این اجرا با صدای راست و درست محمّدرضا شجریان با نغمۀ گرایلی آمیخته است، این است:
شبی مجنون به لیلی گفت که ای محبوب بی‌همتا
تو را عاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد
خدا را چون دل ریشم قراری بست با زلفش
بفرما لعل نوشين را كه زودش با قرار آرد
دلا دیشب چه می‌کردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من
قبل از اینکه شجریان عشاق را بگیرد، ارکستر عشّاق می‌زند و سپس:
(گوشۀ عشاق:) شب صحبت غنیمت دان (گوشۀ قرچه:) که بعد از روزگار ما
بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد >>> اینجا

در خصوص کلام این اجرا گفتنی است: پژوهش: 97/9 از قرار معلوم این اشعار به اعتبار برخورداری از صلاحیّت وزنی که عرض شد و نیز حالت احساسیشان برای این اجرا انتخاب شده است. (آیا تصنیف قدیمی و انتخاب اشعار قدیمی است؟؟) و از یکدستی برخوردار نیست. دو بیت از کلام فوق از غزل حافظ با مطلع «درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد» انتخاب شده؛ ابیات «شب صحبت غنیمت» و «خدا را چون دل ریشم» و الباقی افزوده‌هایی از جاهای دیگر است. اگر به غزل حافظ بنگرید، بیتی در آن می‌یابید که در ترانۀ شجریان استفاده نشده؛ در حالی که ارتباط تامّی با داستان لیلی و مجنون دارد و برازندۀ گوشۀ «گریۀ لیلی» است:
«عماری‌دار لیلی را که مهد ماه در حکم است - خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد»
شاید وجه عدم انتخاب، غرابتِ کلمۀ «عماری‌دار» از فرهنگ عامه است؛ یا شاید موسیقی گریلی بر کلمات بیت خوش ننشسته است.
= استاد حسین علیزاده هم در نوار خوب «نوبانگ کهن» از گوشه‌ی گرایلی سود برده است. ابیاتی که خوانندگان در این نوار با همخوانی آن به اجرای پرحسّ و حالی از گرایلی مبادرت می‌ورزند، از حافظ است:
غلام آن سبک‌روحم که با من سر گران دارد       جوابش تلخ و پنداری شکر زیـــــر زبان دارد
محبّت با کسی دارم کزو با خود نمی‌آیــــــد       چو بلبل کز نشـــاط گل، فراغ از آشیان دارد
خوش آمـد باد نوروزی به صبـح از باغ پیروزی        به بوی دوستان ماند، نه بوی بوستان دارد
با آنکه تناسب این غزل برای اجرای گوشه‌ی گریلی، از غزل «بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم» کمتر است، امّا مشکلات اشاره‌شده‌ی غزل مذکور را ندارد. تنها به خاطر جبر انطباق موسیقی گوشه بر آن، آهنگساز ناچار از کشش‌های اضافی در مصوّت واو در کلمه‌ی دوستان و بوستان شده است.
 >>> اینجا

حالا اجرای فاقد کلام گوشۀ گرایلی توسّط محمّدرضا لطفی و گروه شیدا ‌را در اینجا بشنوید که (پژوهش: 97/9) در اواسطش سری به شوشتری و اصفهان می‌زند و دوباره به شور باز می‌گردد.
در آخر حقیر رضا شیخ‌محمّدی بر روی ابیاتی از غزل سعدی، برای اوّلین بار گوشۀ زیبای گریلی را مشق کردم:
گرم باز آمدی محبوب سیم‌انـــدام سنگیـــن‌دل/ گل از خــــــــــــــارم برآوردی و خار از پا و پا از گل
گروهی همنشیــن من، خلاف عقل و دین من / بگیرند آستین من، که دست از دامنـــش بگسل
ز عقل اندیشه‌هـــا زاید که مردم را بفرسایـــــد/ گرت آسودگی باید، برو عاشق شو ای عاقـــــــل
در این معنی سخن باید، که جز سعدی نیاراید/ که هرچ از جان برون آید، نشیند لاجــــــرم بر دل

>>> اینجا

فیلم اجرای دیگری از نغمۀ گریلی بر روی غزل فوق از سعدی. خواننده: شیخ، سه‌تار: محسن کیمیایی، ضبط: سال 1389 در استودیوی صدا و سیمای مرکز قم (شبکۀ نور)، پخش ~اردیبهشت 90: دریافت فیلم:
حجم 19/5 مگ (کیفیّت متوسط): از مدیافایر: اینجا / از پیکوفایل: اینجا / از تلگرام: اینجا
حجم 37 مگ (کیفیّت بالاتر): از مدیافایر: اینجا / از پیکوفایل: اینجا

این پست را تقدیم می‌کنم به حاصل همۀ دوستی‌ها و دوستیابی‌هایم:
لعبتی از جنس فلسفه و وسوسه: وفا سبحانی


برچسب‌ها: داود چاووشی, شجریان, وفا سبحانی, رادیو معارف
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هشتم اسفند ۱۳۸۷ساعت 14:29  توسط شیخ 02537832100  | 

آرشیوآوازها ومناجات‌های
مرحوم سید جواد ذبیحی

آرشیو آوازهای
 رضا شیخ‌محمّدی >>> صفحه‌ی اول  صفحه‌ی دوم


آرشیو قرائت قرآن رضا شیخ‌محمّدی و قرائت قاریان مصری

وبلاگ خوشنویسی رضا شیخ‌محمدی

وبلاگ شیخ (اسناد و عکس‌ها و اصوات آیةالله علی محمّدی تاکندی)

وبلاگ عکس‌ها و اسناد شخصی رضا شیخ‌محمدی

وبلاگ عکس و حرف


 |+| نوشته شده در  یکشنبه بیست و پنجم اسفند ۱۳۸۷ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 
قرآن‌خوانی‌های من در ایام ماه محرّم امسال در منزل شیخ علی زند قزوینی و قبل از سخنرانی سخنران:
یازده دی ۸۷
سیزده دی ۸۷
چهارده دی ۸۷
پانزده دی ۸۷
هفده دل ۸۷ (تاسوعا)
هیجده دی ۸۷ (عاشورا)
نوزده دی ۸۷ در حضور آیةالله آزاد قزوینی
 |+| نوشته شده در  دوشنبه پنجم اسفند ۱۳۸۷ساعت 1:2  توسط شیخ 02537832100  | 
 Masoud Nejabati <nejabati@gmail.com> wrote:
ba salam be elate yakhbandan
nashod khedmat berasam
va in jeld ra ke modati ast tarahi shode
taghdim konam
eradatmand
nejabati

--- On Wed, 1/9/08, reza sheikh <qom.reza@yahoo.com> wrote:
From: reza sheikh <qom.reza@yahoo.com>
Subject: Re: Cover Book
To: "Masoud Nejabati" <nejabati@gmail.com>
Date: Wednesday, January 9, 2008, 11:27 PM

!ba arze ozr va ebraze tashakkor
tarhe roohfaza ra dariaft kardam. be nasher neshan midaham va baraie baqeiieie qazaia miaiam nazdetan.
r.sheikhmohammadi
www.ESHQ.ir

On 3/6/09, reza sheikh <qom.reza@yahoo.com> wrote:


--- On Fri, 3/6/09, reza sheikh <qom.reza@yahoo.com> wrote:
From: reza sheikh <qom.reza@yahoo.com>
Subject: Re: Cover Book
Date: Friday, March 6, 2009, 5:48 PM

با سلام و احترام. مطالب روی جلد کتاب به این ترتیب است:
عنوان اصلی: نامه‌ی روح‌فزا
زیرش بیاید: منشور مردم‌سالاری دینی
و زیرش کوچکتر بیاید: شرح نامه‌ی علی(ع) به مالک اشتر
نویسندگان: علی محمّدی تاکندی، رضا شیخ‌محمّدی
تعداد صفحات: ۷۰۰ صفحه کاغذ اندونزی است. و شابک را ناشر گفت که خودش قرار می‌دهد.
با احترام. رضا شیخ محمدی
شانزده اسفند هشتاد و هفت

--- On Fri, 3/6/09, Masoud Nejabati <nejabati@gmail.com> wrote:
From: Masoud Nejabati <nejabati@gmail.com>
Subject: Re: Fw: Re: Cover Book
To: qom.reza@yahoo.com
Date: Friday, March 6, 2009, 6:16 PM
هو الغفور
با سلام
لطفا مشخص فرمایید جلد شومیز است یا گالینگور و گرم کاغذ 70 است یا 60
با تشکر
نجابتی


 
On 3/6/09, reza sheikh <qom.reza@yahoo.com> wrote:
هو خالق‌العصفور و الناقور و الطنبور و الانگور!
با عرض علیک السلام و احترام
جلد از نوع سخت است که طرح به صورت روکش روی آن قرار می‌گیرد. کاغذ هفتاد گرمی است

Fri, March 6, 2009 9:59:35 AM
Re: Fw: Re: Cover Book
From: Masoud Nejabati <nejabati@gmail.com
View Contact
To: qom.reza@yahoo.com  

هو الله احد
به چشم جناب استاد
در اولین فرصت فایل نهایی تقدیم می گردد
شب خوش


تصویر فایلی که در نهایت، استاد مسعود نجابتی طراحی کردند و رایت‌شده‌اش را روی سی.دی با پسوند تیف در ساعت ۸ صبح روز ۲۴ اسفند ۸۷ به بنده تحویل دادند، در اینجا تقدیم می‌شود ... بابت این کار ۱۰۰ ه.ت که کاظم عابدینی مطلق (ناشر کتاب) به بنده داده بود، چند ماه بعدش خدمت استاد تقدیم کردم.
لینک فیسبوکی: اینجا

برچسب‌ها: مسعود نجابتی, کاظم عابدینی مطلق, نامۀ روحفزا, تاکندی
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه یکم اسفند ۱۳۸۷ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 
اینجا
 |+| نوشته شده در  سه شنبه هشتم بهمن ۱۳۸۷ساعت 17:29  توسط شیخ 02537832100  | 

مشکی از اشک + شب را جرعه‏جرعه بنوش = موءسسهء شهید آوینی«مشکی از اشک» اثر رضا شیخ‌محمّدی که تصویر چاپ نخست آن را مشاهده می‌کنید، نخستین کتاب خاطرات بسیجیان قزوینی است که بعد از پذیرش قطعنامه به چاپ رسید. این کتاب یک بار توسّط مؤسّسۀ آفرینۀ قم به چاپ دوم رسید و یک بار توسّط مؤسّسۀ شهید آوینی در دو مجلّد به زیر طبع آراسته شد و اینک با افزوده‌هایی تحت عنوان «امان‌نامه از عزرائیل» در آستانۀ چاپ چهارم می‌باشد.

 «امان‌نامه از عزرائیل» با فورمت زرنگار >>> اینجا
                               با فورمت  doc قابل اجرا در ورد ۲۰۰۳ >>> اینجا
«مشکی از اشک» با فورمت زرنگار: اینجا
                          با فورمت doc قابل اجرا در ورد ۲۰۰۳ >>> اینجا
«شب را جرعه‌جرعه بنوش!» با فورمت زرنگار: اینجا
                          با فورمت doc قابل اجرا در ورد ۲۰۰۳ >>> اینجا


برچسب‌ها: جبهه, خاطره, خاطرات جنگ, مشکی از اشک
 |+| نوشته شده در  جمعه یکم آذر ۱۳۸۷ساعت 17:18  توسط شیخ 02537832100  | 
آواز رضا شیخ‌محمّدی با ویولون مرتضی نامداری و نی جوانمرد / قم، منزل نامداری
                               اوّل آذر ۸۷ / مایه‌ی اصفهان >>> اینجا
                                              مایه‌ی بیات‌ترک >>> اینجا
 |+| نوشته شده در  جمعه یکم آذر ۱۳۸۷ساعت 1:34  توسط شیخ 02537832100  | 

آواز من با تار هاشم شریف‌زاده (شاگرد استاد کیوان ساکت)
به همراهی ضرب رضا احسانپور
در مایۀ اصفهان
۲۳ آبان ۸۷
منزل امیر گرامی، قم، خیابان باجک
دریافت فایل >>> اینجا یا اینجا
انتشار تلگرامی: t.me/rSheikh/1854


برچسب‌ها: تار, قم, هاشم شریفزاده, امیر گرامی
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه بیست و سوم آبان ۱۳۸۷ساعت 1:19  توسط شیخ 02537832100  | 

در شمار مقاطع خاص، آموزنده و پرخاطره‌ی زندگیم، دوره‌ی شش ساله‌ی همکاریم با هفته‌نامه‌ی ولایت قزوین است که امروزه در قالب روزنامه به چاپ می‌رسد. از حدود سال ۶۵ شمسی که تجربه‌ی نگارش داستان کوتاه و نثرهای ادبی و کاریکلماتور و خاطره‌نویسی را شروع کردم، چاپ آثارم در نشریه‌ی مزبور بسیار موجب تشویق و ترغیبم به ادامه‌ی کار گردید. ابتدا با نام مستعار برای آن نشریه مطلب می‌فرستادم و از سال ۶۷ در شب‌های صفحه‌بندی نشریه توسّط نقّاش پرسابقه‌ی قزوین: ابوالفضل دلزنده در دفتر نشریه حضور می‌یافتم. آنجا پاتوق برخی از اهالی هنر شهر از جمله داستان‌نویسان و فیلمنامه‌نویسان و فیلمسازان و شاعران هم بود و محیط پرگپ و گفتی فراهم می‌شد.
در نشریه‌ی یادشده ستونی به نام «از ما گفتن» و با نام مستعار «ر.راضی» شروع کردم و هر هفته در آن ستون ثابت مطلب می‌نوشتم. از معروفترین مطالب نشریه‌ی مزبور نقدی بود که بر یکی از نمایشگاه‌های خوشنویسی در قزوین که توسّط دوستان هنرمندم احمد پیله‌چی، امیر عاملی و علی‌اکبر پگاه بود نقدی نوشتم در سال ۶۹ که موجب حرف و حدیث بسیار شد. تا چند هفته بنده و این سه دوست مشغول مشاجره‌ی قلمی بودیم. در نهایت سیّد عبدالعظیم موسوی مدیر مسئول نشریه‌ی مزبور که محلّ کارش سمنان بود و به صورت کنترل از راه دور نشریه را هدایت می‌کرد، مطلبی نوشت تا نزاع طرفین را به حل و فصل بکشاند. نام مطلبش «فاصله‌ی نقد و هجو» بود. موسوی مطلب را در ۲۶ فروردین ۶۹ از محلّ خدمتش در سمنان و از طریق تلفن برای «صبح‌خیز» که بازنشسته‌ی نظام بود و در نشریه‌ی ولایت به عنوان مدیر داخلی خدمت می‌کرد، قرائت کرد. همزمان این مطلب روی نوار کاست ضبط می‌شد تا بعداً از نوار پیاده و به صورت دستی تایپ شود. در این پست، فایل صوتی این نوار که در آن حتی سید عبدالعظیم موسوی موارد نقطه و ویرگول و دیگر علائم نگارش را هم مشخص کرده است، تقدیم می‌شود که یادگاری ارزشمندی از دوران کار روزنامه‌نگاری حقیر است که حدود دو دهه از آن می‌گذرد. >> اینجا


توضیح عکس‌ها: عکس‌ها مربوط به حضور نشریه‌ی ولایت قزوین در نمایشگاه مطبوعات در اردیبهشت ۷۳ است. عکس بالا سمت راست از راست: ناشناس، محمدی خبرنگار، علی شکیب‌زاده سردبیر، آرش شایسته‌نیا، امیر عاملی، ناشناس، رضا شیخ‌محمّدی، رشید کاکاوند، علی صفدری، مجید، دختربچّه فرزند اردلان، اردلان، مرحوم شیخی آبدارچی نشریه
سمت چپ: فرد عینکی که کنار اردلان ایستاده است، صالح شهیدی است و فردی که کنار محمدی خبرنگار ایستاده «مسعود فرجی» است و بقیه هم در عکس قبل معرّفی شدند.
عکس پایین: سمت چپ کنار علی صفدری، حسن طاهرخانی باجناق سید عبدالعظیم موسوی ایستاده است که زمان به اتفاق ایشان کار صفحه‌بندی نشریه را انجام می‌دادیم. ایشان آگهی‌های را می‌چسباند و بنده صفحات دیگر نشریه را. بنده به مدّت چهار سال در ولایت قزوین صفحه‌آرایی کردم.


نمونه‌ی صفحه‌بندی صفحه‌ی اوّل نشریه‌ی ولایت توسّط من که در ۱۷ اسفند ۷۲ به چاپ رسید. می‌بینید که کار را با چسب و قیچی و خط‌کشی دستی با راپید انجام داده‌ام و کنار صفحه هم توضیحاتی با خودکار قرمز برای لیتوگراف نوشته‌ام. این دوره‌ی تجربه‌ی کار دستی بر روی ماکت به زودی جایش را به سیستم صفحه‌بندی رایانه‌ای داد که گرچه سرعت عمل بی‌نظیری بیه همراه داشت، ولی هرگز لذّت کار «مانوال» و دستی را نداشت:


برچسب‌ها: قزوین, ولایت قزوین, امیر عاملی, احمد پیله‌چی
 |+| نوشته شده در  سه شنبه چهاردهم آبان ۱۳۸۷ساعت 21:45  توسط شیخ 02537832100  | 
آنای عزیز! نه که الهۀ آبی، یحتمل با «آب‌سروده»ات پیوندیست. به بهانۀ ارسال پیامک اوریژینال برای تو، خودم را تکلیف می‌کنم که «سروده‌های آبی» را جمع کرده، ذیل هر یک شرحی کوتاه و قابل ارسال از طریق اس.ام.اس بنگارم.

اولین آبسروده
تا راز عشق ما به تمامی بیان شود
                                       با آب دیده آتش دل ائتلاف کرد

از مرده‌جسم ِ زنده‌اسم : قیصر امین‌پور


                                    کمتر از هیچ در ترازوی آنا : شیخ، ۲۶-۷-۸۷، صف نان سنگک، قم

دومین آبسروده

آب کم جو تشنگي آور به دست
                                   تا بجوشد آبت از بالا و پست
ميگويد: «آب کم جو» شايد منظور، نقد لقلقله‌ی زبان است.
و هجو تصوّر شيرين‌شدن دهان با «حلواحلوا کردن»
شاعر توصيه مي‌کند که به جاي «دوصدگفته» برو در پی «نيم کردار».
و اوّلش هم ببين در دل و در عمل تشنه هستي يا نه که هي مي‌گويي: کو آب؟...
شايد هم اشاره دارد که همه چيز در تو مندرج است: هم خواسته و هم خواسته‌شده
تويي که گل سرسبد خلقتي و مرکز همه‌ی ارزش‌ها. لذا:
«از خود بطلب هر آنچه خواهي که تويي»


                      کمتر از هيچ در ترازوي آنا, شيخ,  27 مهر 87، قم, سر سفره ي ناهار, 2 عصر

سومین آبسروده

خيره آن ديده که آبش نبرد گريه‌ي عشق
                                       تيره آن دل که در او شمع محبّت نبود

در شمار «نفرين‌سروده‌ها»ست.
بيتي برخوردار از قافيه‌ي دروني «تيره» و «خيره» که در پيشاني مصراع‌ها، خوش نشسته است.
عشق، پديده‌ايست اشک‌انگيز و گريه‌خير.
و ديده‌اي که سنگوارگي و آهندلي کند، «مستحق ِهجران است».
روشنايي تاريکخانه‌ي دل با فروغ مهر و دوستي بايسته و شايسته است.
دلِ «مهر»گريز با هيچ «خورشيد»ي روشني نمي‌گيرد يا به قول حافظ: مباد که هرگز بگيرد.


                                       ۲۷ مهر ۸۷، قم، صف نان سنگک، کمتر از هيچ در ترازوي آنا: شيخ



چهارمین آبسروده

آب در کوزه و ما تشنه‌لبان می‌گردیم
                                      یار در خانه و ما گرد جهان می‌گردیم

اشاره دارد که مقصد و مقصود و نیل به آن الزاماً دیر و دور نیست.
مبادمان که به خیال آینده‌ی روشن، حال را «پرت» pert فرض کنیم.
زنهار که به تصوّر اینکه هنوز سهم و بهره‌ی اصلی ِ خوشبختیمان، پرداخت نشده، داشته‌هایمان را پیش‌غذا، د ِسر و کم‌بها بینگاریم و رها کنیم.


         ۲۸-۷-۸۷، قم، ۱۱.۳۰، صف اداره‌ی تأمین اجتماعی ِ طلاّب، کمتر از هیچ در ترازوی آنا: شیخ




پنجمین آبسروده

خبـرت خـرابتـر کـرد جـراحـت جـدایـی
                                  چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی


وصال، کاملش خوب است و شاهنامه، آخرش!
اکتفای عاشق به جلوه‌ی اندکی از معشوق و بسنده‌کردن ریاضت‌کشانه و رضایت‌مندانه به «کیفیّت چشم دلدار» نه که التیام‌بخش «جراحت جدایی» نیست که تشنگی‌فزاست.
در این بیت، از تکنیک «اشتقاق‌نمایی» میان «خبر» و «خرابتر» سود برده شده است و وصف متفاوتِ «روشن» برای «آب» به شاعرانگی بیتِ سعدی افزوده است.


                   ۲۹-۷-۸۷، قم، مدرسه‌ی فیضیّه، صف دریافت مساعده، کمتر از هیچ در ترازوی آنا : شیخ



ششمین آبسروده

ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست
                                        نان حلال شیخ ز آب حرام ما
خب رسیدیم به «آبسروده»ای که در آن کلمه‌ی «آب» و «شیخ» همجوار شده‌اند. نیز کلمات «نان» و «آب» که در زمان ما هم، دو واژه‌ی دوست و «دست به گریبان»اند. شیخ ِ این بیت، به پاکدامنی و پاکخوری‌اش می‌نازد و بدان مباهات می‌کند. ولی به لحاظ آلودگی به بیماری ِ زرق و ریا، در معرض سوء ِ عاقبت است. در حالی که مست ِ می‌نوش، پاکباز و خاکباز است و صاف و صادق و درون و بیرونش یکیست. از این رو کمتر بازخواست می‌شود و عاقبت‌به‌خیرتر است.

                                   ۲۹-۷-۸۷، قم، جلسه‌ی تدریسم در انجمن خوشنویسان قم، ۱۸.۴۵ شب
                                                                 کمتر از هیچ در ترازوی آنا : شیخ

هفتمین آبسروده

با ساربان بگویید احوال آب چشمم
                                      تا بر شتر نبندد محمل به روز ِ باران

وصف تازه و اغراق‌آمیزی از کثرت گریه در فراق معشوق و روز «وداع یاران». گریه‌ای سیل‌آسا که در ساعت حرکت شتر حامل دلدار، خلل ایجاد می‌کند. شاید اگر سعدی امروز شعر را گفته بود، ابراز می‌کرد که گریه‌ی من بارانی انگیخت که پرواز هواپیمای معشوق را کنسل کرد!
شاعر دیگری قریب به این مضمون آورده است که:
«می‌روی و گریه می‌آید مرا / اندکی بنشین که باران بگذرد»

 

                                                                    ۳۰-۷-۸۷، ده صبح، قم نانوایی آقامصطفی
                                                                           کمتر از هیچ در ترازوی آنا: شیخ


هشتمین آبسروده
ز بس به دلو تحسّر ز دیده اشک کشیدم
                         که مدّتی است که در چاه چشم، آب ندارم
وصف دیگری است در باب کثرت اشک‌ریزی در فراق معشوق یا بر گناهان ماضی. گاه در برخی اشعار تعبیر می‌شود که اشکم به اتمام رسید و وقت آن است که خون گریه کنم. در مصراع عربی آمده است:
«و لاءبکینّ علیک بدل الدموع دماً» بر تو به جای اشک، خون می‌گریم.
از امتیازات بیت فوق، ترکیب‌بندی تازه‌ی «دلو تحسّر» است که با «چاه چشم» ربط مراعات‌النّظیری دارد. شاعر دیگری گوید:
«.... / آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم»
                                                                                            ۱۹ آبان ۸۷ / کمتر از هیچ در ترازوی آنا : شیخ

                               

                                                                                                             ادامه دارد



 


برچسب‌ها: آناهیتا خواجه‌پور, کرمان, قم
 |+| نوشته شده در  جمعه بیست و ششم مهر ۱۳۸۷ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 
نام کتاب: خاطرات آیت الله محمد مومن
تدوین: شیخ محمدی، رضا
تاریخ انتشار: خرداد 1387
تعداد صفحات: 240 / قيمت: 19000 ريال
شابک: 1-279-419-964-978
قطع: رقعی / شمارگان: 2500 
نوبت چاپ: اول، بهار 1387
معرفی کتاب: آیت‌الله محمد مؤمن از شخصیت‌های برجسته‌ی حوزه‌ی علمیه‌ی قم است كه با استفاده از موقعیت علمی شهر قم، توانست در دروس علمای بزرگی مانند: مرحوم علامه طباطبایی، شیخ مرتضی حائری، آیت‌الله گلپایگانی و امام خمینی شركت كرده و بهره‌های علمی وافری ببرد. دقت و تیزبینی در موضوعات علمی از ویژگی‌های بارز آیت‌الله مومن است. ایشان به رغم اشتغالات علمی و غوطه‌ور شدن در مباحثات علمی و فلسفی و اخلاقی، از پرداختن به مسائل سیاسی و اجتماعی نیز غافل نبوده و با پیروی از حضرت امام، در مبارزات مردمی نقش داشته است.
تبعید به "شهداد" كه یكی از نقاط بد آب و هوای ایران است، گواه این ادعا می‌باشد. بعد از پیروزی انقلاب نیز علاوه بر اهتمام به موضوعات علمی و تدریس و مباحثه،‌در مسئولیت‌های مختلف انجام وظیفه كرده است كه عضویت در شورای نگهبان از فعالیت‌های برجسته‌ی ایشان است.
از خصوصیات اخلاقی آیت‌الله مومن می‌توان به تواضع و فروتنی ایشان اشاره كرد كه این امر سبب شد تا در بیان و انتشار خاطرات دچار تردید شوند، اما با اصرار مركز اسناد، این امر تحقق یافت و آنچه می‌خوانید مجموعه خاطرات آقای مؤمن می‌باشد كه در مركز اسناد قم ضبط شده و پس از بازنویسی و تدوین در سه فصل سامان یافته است؛ فصل اول به وضعیت خانواده، تحصیلات و اساتید می‌پردازد. در فصل دوم به خصوصیات علمی و اخلاقی استاد برجسته‌ی خود یعنی امام خمینی اشاره دارد و در فصل پایانی به پاره‌ای از موضوعات بعد از انقلاب مانند عضویت در شورای نگهبان و مسئله‌ی انتخابات دوره‌ی سوم مجلس شورای اسلامی می‌پردازد كه از موضوعات مهم این فصل است.
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۸۷ساعت 9:35  توسط شیخ 02537832100  | 

آوازخوانی و تصنیف‌خوانی بداهه‌ی رضا شیخ‌محمّدی
در مایه‌ی نوا
به همراه سه‌تار ابوالفضل مثقالی
بر روی غزلیّات حافظ
۲۹ شهریور ۸۷
شب ۱۹ رمضان ۱۴۲۹
منزل دکتر رضوانی در قم / خیابان باجک
>>> اینجا

 |+| نوشته شده در  دوشنبه هشتم مهر ۱۳۸۷ساعت 22:4  توسط شیخ 02537832100  | 

پست آوازها و مناجات‌های مرحوم ذبیحی
با افزودن فایل صوتی:
مناجات مرحوم ذبیحی در مایه‌ی دشتی
آپدیت شد.
>>> اینجا
سینه‌ها بینم ز سوز هجر تو بریان شده
دیده‌ها بینم ز درد عشق گریان آمده


و نیز:
آواز ذبیحی در مایه‌ی سه‌گاه
که در شب آخر رمضان از رادیو ایران در زمان سابق
پخش شده است
کی رفته‌ای ز دل که هویدا کنم تو را
کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را
>>> اینجا

 |+| نوشته شده در  پنجشنبه بیست و هشتم شهریور ۱۳۸۷ساعت 2:19  توسط شیخ 02537832100  | 

آوازخوانی و تصنیف‌خوانی من در مایۀ ماهور
بر روی دو غزل از حافظ شیرازی
اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول / رسد به دولت وصلت نوای من به اصول
و:
در خرابات مغان نور خدا می‌بینم
وین عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم


در نزد سیّد یوسف غیاثی ۱۸ ساله بچّۀ کرمان و بدون ساز در پارکینگ شیخ

>>> اینجا را کلیک کنید


برچسب‌ها: حافظ, یوسف غیاثی, پارکینگ شیخ
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۳۸۷ساعت 16:39  توسط شیخ 02537832100  | 
مطالب جدیدتر
مطالب قدیمی‌تر
  بالا