شیخاص!
 
 
دنیای یک شیخ خاص
 
چت تا 4 صبح

qom.reza: :-O :-O :-O :-O
vafa_sobhani: سلام
qom.reza: سلام علیکم و رحمت الله و برکاته. خوبید شما؟ {سلام به روی ماهت! کجا بودی تا حالا؟}ـ
qom.reza: این کروشه بندیها ایده ی جدیدمه
qom.reza: بیرون کروشه جملات سطحی احساس
qom.reza: داخل کروشه احساساتی که در لایه های عمیقتر وجودم هست
qom.reza: که گاه ممکنه حتی احساسات ناجوری باشه
qom.reza: بیرون کروشه ایها سانسورشده هست
qom.reza: و با عرف و عادت منطبقتر
qom.reza: درون کروشه بیان بی آداب و ترتیب حس و حاله
qom.reza: شبی نبود که منتظرت نباشم وفا {شبهایی بود که هیچ یادت نبودم}ـ
vafa_sobhani: چه خبر؟
qom.reza: سلامتی, خبر خیر {هیچ}ـ
vafa_sobhani: نمايشگاه چطور بود؟
qom.reza: خوب بود
qom.reza: چه خوب شد که امشب اومدی {چه بد شد. داشتم به فقدانت عادت میکردم}ـ
vafa_sobhani: شيخ
vafa_sobhani: دلم برات تنگ شده بود
qom.reza: بله {جووون}ـ
vafa_sobhani: فک ميکردم نشده
vafa_sobhani: ولي شده
vafa_sobhani: دارم عکسارو ميبينم
vafa_sobhani: تو کجايي؟
qom.reza: کدوما؟
vafa_sobhani: http://chalipa.persiangig.ir/ax/880308_nemaieshgah%20sheikh_arak_1.jpg
qom.reza: من دست به سینه در خدمت شما {خیلی الان برام مهم نیستی}ـ
vafa_sobhani: اينارو توي سايز بزرگ بده
qom.reza: باشه
qom.reza: .
qom.reza: در تدارک نوشتن یک گزارش مفصلم برای اختتامیه
qom.reza: که راضیت میکنه
qom.reza: با عکس و تفصیل
vafa_sobhani: ميخوام عکستو ببينم
qom.reza: نرچ
qom.reza: ایشال لا آماده که شد اونوخ
vafa_sobhani: الان
vafa_sobhani: فقط يه دونه
qom.reza: بهت میگم الان دیگه. تصور کن مردی 45 ساله رو
qom.reza: با یک پیراهن زردرنگ
qom.reza: و کت عنابی
qom.reza: و کراوات سیر
qom.reza: و کفشهای واکس زده ی براق
qom.reza: و جورابهای زعفرانی
qom.reza: و کمربند قیطانی
qom.reza: و ابروان شیطانی
vafa_sobhani: ديدمت در سايز کوچک
qom.reza: چشمت روشن
vafa_sobhani: با پيراهن سفيد
qom.reza: پس چرا میگی نیستی
vafa_sobhani: روشن شد اتفاقا
vafa_sobhani: داشتم ميگشتم
qom.reza: آره درسته. بعد از ایرانگردی حسابی گشتن رو یاد گرفتی
vafa_sobhani: چرا با طعنه حرف ميزني؟
qom.reza: فقط: مرگ بر سیاست
qom.reza: که یک دلیل تازه هم پیدا کرده ام برای فحش دادن بهش توی این روزها
vafa_sobhani: چه دليلي؟
qom.reza: ینی تو نمیدونی
qom.reza: تویی که من ف بگم میری تا فرحزاد
vafa_sobhani: نه
qom.reza: فقط سیاست ملعون میتونست تو رو به جایی برسونه که فارغ بشی از خبرگیری از من توی اینهمه مدت
qom.reza: تویی که یک شب نتونستی بی خبری از منو تحمل کنی و  اونجوری کردی با سرو
qom.reza: حالا به جایی میرسی که راحت میزاری میری و عین خیالت هم نیس
vafa_sobhani: حالا که هستم
vafa_sobhani: اين مدل حرف زدنته
qom.reza: همینه که هست
vafa_sobhani: :)
qom.reza: بگو که دست پر نیومدی و بازم شبای چت با من
vafa_sobhani: دست پر نيومدم
qom.reza: خدا رو شکر صد هزار مرتبه
vafa_sobhani: تابلوهات خوب فروش رفت؟
qom.reza: آره وفا خیلی عالی بود
qom.reza: برای بار اول خیلی خوب بود
qom.reza: دو میلیون و سیصد هزار تومان فروختم
vafa_sobhani: واقعا؟
qom.reza: آری
vafa_sobhani: پس تو دست پر اومدي
qom.reza: آری
qom.reza: چهارصد هزار تومان خرج نمایشگاهم شد که از این رقم کم شد
qom.reza: حالا که اومدی - و قدمت روی تخم چشمام - گزارش اختتامیه رو زودتر مهیا میکنم
qom.reza: هرچند هشتاد درصدش حاضره با عکس و تفصیلات
vafa_sobhani: خيلي دلم ميخواد ببينمش
vafa_sobhani: يک ذره شم نميشه الان؟
qom.reza: میتونم الان بهت بدما. ولی بزار کامل بشه. باشه؟
qom.reza: میخام میخکوبت کنه
vafa_sobhani: طول ميدي
vafa_sobhani: ميدونم
qom.reza: نه عزیزم
qom.reza: فردا شب میبینیش ایشال لا
qom.reza: بابا همه چیزش حاضره. بارها جمله بندیها و هیئت بندیش تغییر کرده و ویرایش شده
qom.reza: عکسا سر جاش صفحه بندی شده
qom.reza: عکسا آپلود شده در دو سایز به عادت من
vafa_sobhani: قبول
qom.reza: کمی صبوری کن. ممنونتم
qom.reza: تازه میخواستم بعد از انتخابات پابلیش کنم
qom.reza: که تحت الشعاع خبر همه پرسی قرار نگیره
qom.reza: حالا هر چی تو بگی
vafa_sobhani: خوبه بعد از انتخابات باشه
vafa_sobhani: من چي ولي؟
qom.reza: نمیدونم
qom.reza: میخای با پسوردم بیای توی وبم توی قسمت پستهای آماده ولی هنوز پابلیش نشده ببینیش؟
vafa_sobhani: يادم نيست پسوردتو
qom.reza: دیگه من مقصر نیستم
vafa_sobhani: اوهوم
vafa_sobhani: تو مقصر نيستي
qom.reza: میخای این بار پسوردشو به چیزی تغییر بردم که تو همیشه یادت باشه؟
qom.reza: کلمه ای که تو تعیین کنی؟
qom.reza: بردم = بدم
vafa_sobhani: نه
qom.reza: بی منت
vafa_sobhani: ميتوني تو؟
vafa_sobhani: محاله
qom.reza: منو اهل خیررسانی منضم به منت گزاری شناختی. هوم؟
qom.reza: به قول قرآن: «صدقه+اذی»ـ
qom.reza: azaa
vafa_sobhani: در مورد پسورد که سابقه داري
qom.reza: یادم هست که عنوان کردم و تو هم گفتی که بلخره نتونستی نگی. ولی یادم نیست چقدر بد مطرح شد؟
vafa_sobhani: همه اش فک ميکردم وقتي بيام، کلي چيزاي جديد ميبينم اينجا
vafa_sobhani: توي وبلاگات
vafa_sobhani: توي ايميلم
vafa_sobhani: تمام عکسات
vafa_sobhani: .
vafa_sobhani: هيچي نيست
vafa_sobhani: همه جا خاليه
qom.reza: بهتر
vafa_sobhani: همين
vafa_sobhani: بهتر
vafa_sobhani: با لجبازي
qom.reza: اینم بدجنسیه که بخای غیبتت رو بهونه ای قرار بدی که یه مدت سرت گرم جاهای دیگه بشه و وختی برگردی همه چی برات پس انداز شده باشه. نه خانوم. باید برای تک تک پروداکتهای شیخ باهاش کل کل کنی
qom.reza: نمونه اش همین گزارش اختتامیه
qom.reza: که به قول تو شیخ اونقدر طول میده و خون به جگر آدم میکنه تا بزاره روی نت
vafa_sobhani: اينم بدجنسي توئه که غيبت اجباري منو بهونه کني براي اينکه کلا خودتو راحت کرده باشي
qom.reza: خب خدائیش هل دهنده و هندل زننده نداشتم
qom.reza: حالا اومدی که باشی ایشال لا؟
vafa_sobhani: نااميد کننده بود خيلي
qom.reza: بلاگای من؟
vafa_sobhani: همه چيز
vafa_sobhani: فضاي نت
qom.reza: با هم به رونقش و روغنش می افزاییم. غصه شو نخور
qom.reza: راضیت میکنم دوباره. گفتم که
vafa_sobhani: حس ميکنم ديگه ممکن نيست
vafa_sobhani: سرده فضاي جفتمون خيلي
vafa_sobhani: نه امشب
qom.reza: همینه که هست
vafa_sobhani: قبل از اين غيبت هم
vafa_sobhani: هي شيخ
vafa_sobhani: نبودم، خيلي بدجنستر شدي
qom.reza: نه آخه همیشه با این تزریق یاءس ژست آدمی رو گرفتی که میخای خودتو فوق این امیددهیهای دروغین نشون بدی
qom.reza: ما قبل از غیبت تو شبهای خوبی داشتیم
qom.reza: بعد از اون دفعه ای که گفتی شیخ! ببین که نمیتونی دیگه اونجوری حرف بزنی
qom.reza: توی این فاصله باز چتهای گرمی داشتیم و تو پیشگوئیت درست از کار در نیومد که گفتی دیگه گرمیش بیشتر نمیشه
qom.reza: الانم باز داری زوم میکنی به سردی امشب و میخای تعمیمش بدی
qom.reza: و من میدونم که باز چتهای گرم میتونیم داشته باشیم
qom.reza: هزار باده ی ناخورده در رگ تاک است
qom.reza: ولی اگه میخای به این نقش ماءیوسانه ات ادامه بدی مانعت نمیشم
qom.reza: حس میکنم کمی قوی شدم برای اینکه فقدانت رو تاب بیارم
qom.reza: نمیدونم تو قویم کردی یا گذر زمان
vafa_sobhani: گذر زمان
vafa_sobhani: شک نکن
qom.reza: همین دیوار فاصله نیز
qom.reza: البته این یک پیشگوئیت درست درومد که گفتی به نبودم عادت میکنی
vafa_sobhani: منم
qom.reza: ولی به وبت سر میزنم
qom.reza: توی این مدت حتی به سرنزدنت به وبم هم عادت کرده بودم
vafa_sobhani: چه تلخه که سرنوشت هر رابطه اي همينه
qom.reza: تو تلخ میکنی
vafa_sobhani: چه نفرت انگيزه
vafa_sobhani: ميدونم که همينه
vafa_sobhani: تو شبيه خود مني
vafa_sobhani: صدبار بهت گفتم
vafa_sobhani: ما آدمارو از دور دوس داريم
vafa_sobhani: تعين نيافته
vafa_sobhani: چت بهتر از اس ام اس
vafa_sobhani: اس ام اس بهتر از تلفن
vafa_sobhani: تلفن بهتر از حضور
vafa_sobhani: حتي چت تخيلي بهتر از چت واقعي
vafa_sobhani: سياست يه تعينه
vafa_sobhani: هوم؟
vafa_sobhani: يه چيز واقعي
vafa_sobhani: کثيف
vafa_sobhani: معمولي
vafa_sobhani: دم دست
vafa_sobhani: همگاني
vafa_sobhani: دستمالي شده
qom.reza: به هر حال با حس و حال یک قطعه از این رابطه نباید برای اصل اون تصمیم گرفت
qom.reza: اگه یک شب از بودن در کنار هم به شدت لذت میبریم نگیم که دیگه تا ابد مال همیم
qom.reza: و اگه یک شب به هر دلیل سرد بودیم نگیم دیگه همه چی تموم شد
qom.reza: من اینه حرف امشبم
vafa_sobhani: از کجا ميدونستي که توي اين مدت وبلاگاتو نديدم؟
qom.reza: حسم این بود
qom.reza: اگه میدیدی و رد پا از خودت نمیذاشتی که دیگه بدتر
qom.reza: اگه ایرانسل داشتی و بهم اس.ام.اس نزدی دیگه خیلی بدتر
qom.reza: نگو که داری
vafa_sobhani: ندارم
vafa_sobhani: تو چي؟
vafa_sobhani: ايميل منو داشتي که
qom.reza: تو گفته بودی که دسترسی به نت نداری
vafa_sobhani: بالاخره که برميگشتم
qom.reza: من که مضایقه ای نداشتم که بهت گزارش وضعیت بدم
qom.reza: و مگه بارها این کارو نکردم
vafa_sobhani: تو چه ميدونستي کي برميگردم؟
qom.reza: اونوخ منی که این نمایشگاه رو به یاد تو برپا کردم و تو سبب ساز شدی میشه نخام بهت گزارش بدم؟
qom.reza: هی بهت گفتم اون روز دوس ندارم همه رو ببینم تو رو نه
qom.reza: هی گفتی خانمت هست
qom.reza: بچه هات هستن
qom.reza: بابات هست
qom.reza: هی انگار خودت به دست خودت میخای خودتو حذف کنی از صفحه ی ذهنم
qom.reza: اگه شماره تو داشتم اونقدر حرفای قشنگ میتونستیم به هم بزنیم که نگو
qom.reza: ولی تو تصورت اینه که با ندادن این شماره خیلی عظمتت اثبات میشه
vafa_sobhani: بهانه اس
qom.reza: مگه توی سفرم به قزوین لحظه به لحظه برات صمیمیت پست نکردم؟
qom.reza: از اراک هم برات مینوشتم
qom.reza: نمیدونم کجاها رفتی و چقدر خسته شدی
qom.reza: ولی در حد یک جرعه پیامک میتونستم ازت خستگی زدایی کنم
qom.reza: ولی تو تصورت اینه که اگه شماره بهم بدی دیگه اسیر میشی
qom.reza: هزار بار منو آزمودی ها
qom.reza: بازم بهم اعتماد نداری
vafa_sobhani: فعلا بحث اعتماد نيست
vafa_sobhani: واقعا بادقت پول خرج ميکنم
vafa_sobhani: شرايطيه
qom.reza: چی ازت کم میشد روز افتتاحیه که میدونم که اون ساعتها به یادم بودی بهم پیامک میزدی و تبریک میگفتی؟
vafa_sobhani: حتي همراه اولم باهام نبود
qom.reza: ولی میخای حرف حرف خودت باشه
vafa_sobhani: خودتم ميدوني که ....ـ
qom.reza: لهت کنم از این صفرها استفاده میکنی؟
vafa_sobhani: شيخ
qom.reza: جانم
vafa_sobhani: ديشب نخوابيدم اصلا
vafa_sobhani: چرا
vafa_sobhani: يک ساعت و نيم
vafa_sobhani: هنوز ميتونم
vafa_sobhani: ولي مغزم کار نميکنه
qom.reza: .
qom.reza: وفا
vafa_sobhani: بله؟
qom.reza: مشکلی ندارم که بزارم بری بخوابی
qom.reza: فقط زود مایوس نشو
qom.reza: دیدی دوباره گرمش کردم این چند دقیقه؟
qom.reza: این رابطه ی امتحان پس داده رو اینقدر با دست و دلبازی ضعیف و نحیف جلوه نده
qom.reza: شبت به خیر
vafa_sobhani: وقتي بين ايميلام،ايميلي از تو نبود، نااميد شدم جدا
vafa_sobhani: و جالبه که فقط دنبال اسم تو ميگشتم
qom.reza: تو به ایمیل چیکار داری؟ من توی این مدت برای تو درگیر اولین نمایشگاه انفرادیم بودم که هزار تا ایمیل میرزه
qom.reza: حالا که تموم شده دارم گزارششو مینویسم که دوس دارم فقط تو بپسندی
vafa_sobhani: در حاليکه اين مدت فک ميکردم انگار بودن و نبودنت خيلي هم فرقي برام نداره
qom.reza: اگه اینجوری گفتن راحتت میکنه بگو
vafa_sobhani: باشه
vafa_sobhani: سعي ميکنم باور کنم
vafa_sobhani: شبت بخير
vafa_sobhani: باي

 

 

 


vafa_sobhani: هي شيخ
vafa_sobhani: قهر نکن باز
qom.reza: وفا خانم
vafa_sobhani: نگو
vafa_sobhani: اين خانمو نگو
qom.reza: اینم توش اسناد هست آخه؟
vafa_sobhani: نه
qom.reza: چیه توش که اذیتت میکنه؟
vafa_sobhani: خوشم نمياد
vafa_sobhani: از وقتي ماجراي اونو گفتم، اينجوري صدام ميکني
qom.reza: نه قبلنم بود
vafa_sobhani: نبود
qom.reza: حالا تازه اگرم بعد از اون بود خب باشه
qom.reza: چیه مگه؟
qom.reza: اشاره به خانم بودنت
vafa_sobhani: انقدر تفصيلش نده
qom.reza: احترام به جنسیتت با وقار و متانتی که توی خانم هست
qom.reza: توی این کلمه
vafa_sobhani: نميخوام
vafa_sobhani: .
vafa_sobhani: خب حالا بگو

qom.reza: وفا
vafa_sobhani: بله؟
qom.reza: من که میدونم بعد از اون گزارش مصور اختتامیه دوباره چنان به هیجان در میای که نگو و نپرس
qom.reza: بارها منو تست کردی
qom.reza: و دیدی که برگهای برنده و رونکرده دارم
qom.reza: اینقدر دست کمم نگیر
qom.reza: خوب بخوابی و خوش
qom.reza: و سرحال و پرنشاط بیدار شی
vafa_sobhani: چشم
vafa_sobhani: منتظر ميمونم
qom.reza: بی بلا
vafa_sobhani: مرسي
vafa_sobhani: تو هم
vafa_sobhani: شب بخير

qom.reza: هستیم حالا
vafa_sobhani: باي
qom.reza: هوم؟
vafa_sobhani: گويا
qom.reza: هزار باده ی ناخورده در رگ تاک است. هوم؟
qom.reza: امیدوار باش دختر
qom.reza: دخترو بگم؟
vafa_sobhani: بفرماييد

 

vafa_sobhani: بريم ديگه
qom.reza: چشم
qom.reza: نمیزارم سرد بمونی و بمونه رابطه
qom.reza: بای
qom.reza: .


برچسب‌ها: وفا سبحانی, اراک
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه بیستم خرداد ۱۳۸۸ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 
  بالا